توضیحات : در شبی تاریک و مه آلود در دهکده ای مرموز و دورافتاده با فانوس نیمه جان و دودآغشته ای سراغ خانه ی کدخدا را می گیرم کسی نیست تا چیزی بداند و من در حالیکه گم شده ام سر از خانه ای در میاورم. با دلهره و ترس چند ضربه کوچک به در میزنم کسی در را برویم باز می کند در سیاهی شب نمی توانم چهره اش را ببینم بی مقدمه می گویم من در اینجا تنهایم با صدائی که تا هسته ی هوشم راه میرود جواب میدهد اشتباه می کنی تو تنهائی را گم کرده ای و باید دنبالش بگردی و پیدایش کنی اینطوری هیچوقت احساس تنهائی نخواهی کرد. ساکت می مانم و به حرفهایش فکر می کنم او در حال بستن در می گوید دیگر به فانوس احتیاجی نیست این خانه آخر دهکده است و از اینجا به بعد برای همیشه روشنائی است و روشنائی.
توضیحات : رمان زنان کوچک یک رمان پرطرفدار میباشد که در سال ۱۳۸۸ منتشر شده و خلاصه شده ی آن را می توانید هم اکنون دریافت و مطالعه نمایید. قسمتی از متن: جوزفین غرغرکنان گفت: کریسمسی که بدون هدیه باشد، کریسمس نیست. کریسمس نزدیک بود، اما چهار دختر خانواده مارچ از اینکه فقیر بودند و در آن فصل زمستان و آمدن سال نو نمی توانستند به خاطر حرف مادرشان برای خودشان هدیه بگیرند ناراحت بودند.
توضیحات : کشور کورھا قصه سرزمینی در میان رشته کوه ھای « آند » می باشد که در منطقه « اکوادر » دارد، مکانی که بعدھا « کشور کورھا » نام گرفت. کشور کورھا بصورت یک دره فرو رفته در اعماق زمین واز سه طرف بین دیوار هھای سنگی عمودی و سر به فلک کشیده محصور و تنھا راه ورود به آن راھی صعب العبور و سنگلاخی بوده است.
توضیحات : من زاده بهشتم…..
دست سرنوشت است که به ناکجا می کشاندم….
و حالا دیگر
جایی در بهشت برای من نیست….
توضیحات : مجموعه هفت قصه کوتاه در قالب طنز تلخ می باشد ، در مقدمه ی کتاب نویسنده که دچار خودسانسوری است ، نویسنده برای ذهن خود نام قصه گمنام را بر می گزیند و حتی به نام او یک آدرس ایمیل می سازد… در ادامه قصه هایی که بیشتر مضامین اجتماعی دارند روایت می شوند ، اولین قصه از این مجموعه ،\” مردی که پیغامی داشت \”می باشد …
توضیحات : در روستای خود استادی داشتم که همگان او را پروردگار خداشناسی می نامیدند. چون به هر چه اشاره می نمود خدا را در آن می یافت. می فرمود این کوه های بلند را نظاره کن که چقدر بزرگ و محکمند! این عظمت و استقامت تنها اراده الهی است. این پرندگان را ببین که چه زیبا هستند و چگونه می توانند در آسمان پرواز کنند، این قدرت خدایی است. این درختان را نظاره کن که چگونه هوا را پاک و خوش می نمایند و این خورشید و ماه را ببین که چگونه همه جا را روشن می کنند. خرسند از این همه معلومات در دشت رقص کنان از بزرگی پروردگارم، ناگاه یکی از گوسفندانم از گله رها گشت. تمام روز را از برای یافتنش دویدم. چون چشمم را گشودم خود را در مکانی دیدم که کوه هایش سر به فلک کشیده بود؛ بسیار بزرگ تر از کوه های روستایم. پرندگانی دیدم بسیار زیبا و بزرگ که در آسمان پر می گشودند و نسیمی خوش و هوایی پاک همه جا را فرا گرفته بود؛ بی آنکه هیچ درختی در آن حوالی باشد. چون بیشتر روز را دویده بودم، انتظار شب داشتم اما هم چنان آنجا روز بود. مردی را پرسیدم که مگر شام فرا نرسیده؟ فرمود: آری. متعجب شدم. گفتم: خدای شما کیست که اینقدر بزرگ است و اینان را آفریده؟ خواهان پرستشش هستم. فرمود: ما خود آفرینندگان اینانیم. چون اطرافم را نگاه کردم پر از خدا دیدم؛ پا به فرار گذاشتم، بی آنکه بره ام را بیابم.
توضیحات : در یک شب سرد در ۲۶سپتامبر سال ۱۹۸۳، استانیسلاو یوگرافوویچ پتروف یک سرهنگ دوم نیروهای موشکی استراتژیک سر کارش بود او به جای همکارش که به علتی نتوانسته بود در محل کار ظاهر شود ، پست میداد و آسمان شوروی را پایش میکرد… کمی از نیمهشب گذشته بود که پتروف هشداری از یک کامپیوتر گرفت : یک موشک اتمی از سوی آمریکا شلیک شده و مقصدش مسکو است!
توضیحات : داستان درسال ۱۴۰۰ اتفاق می افتاد ,علم پزشکی پیشرفت کرده است و زندگی اجتماعی جوانان دستخوش تغییراتی شده است. جوانی به نام فرشته سعی دارد تا با شرایط جدید کنار بیایدو …
توضیحات : کتاب داستانی را درآینده روایت میکند که جوانی به نام مهرداد که از دروازه ای برای مسافرت استفاده می کند وماجراهای جالبی با دختری روسی به نام ناتاشا پوشکین به وجود می آید.
توضیحات : سنگی بر گوری نام کتابی است از جلال آلاحمد. این کتاب کوتاه در شش فصل نوشته شدهاست. آلاحمد این کتاب را در سال ۱۳۴۲ به نگارش درآورد، ولی کتاب تا سال ۱۳۶۰، درست ۱۲ سال پس از مرگش، منتشر نشد. نوشتار کتاب نمونه خوبی از سبک نگارش ویژهٔ آلاحمد است؛ روان و با جملات کوتاه، بدون هیچ گونه پیچیدگی و کاربرد آرایههای ادبی. در کنار آن، ویژگی برجسته کتاب امانتداری و راستگویی نویسنده در بیان ماجراها و احساسات شخصی خود است. با توجه به این که جلال این کتاب را بر پایه زندگی حقیقی خود نوشتهاست، این راستگویی ارزش بیشتری پیدا میکند. راوی نخست به بازگویی چگونگی زندگی خانوادگیاش میپردازد و سپس راههای گوناگون که بچه دار شدن را برمیشمارد و از آزمودههای خود و همسرش در بررسی برخی از این راهها میگوید؛ از آزمودن شیوههای پزشکی تا پیروی و اجرای برخی باورهای خرافی قدیمی، یا حتی پذیرش سرپرستی کودکی یتیم.
توضیحات : زن و شوهری با هم صحبت می کنند. در غروب یک روز. صحبت هایی کاملاً معمولی. شوهر از دوستی صحبت می کند که از دوران دبیرستان با هم دوست بودند و داستان همینطور جلو می رود. داستان بسیار روان است و تقریباً فاقد هیچ گونه فراز و فرود.