توضیحات : من با كسانی آشـنا شدم كه در آغاز میخواستم روايتشان كنم اما خيلی زود دريافتم كه آنها خود میتوانند راوی قصههايشان باشند و تنها كاری كه از من برمیآيد «شنيدن» اسـت! مـن بـا كسانی روبرو شدم كه هزاران بار بهتـر و رسـاتر از مـن میتوانسـتند از رنج زنان بلوچ و دلنگرانی كودكان عرب در ایران بنویسند. من با كسانی روبرو شدم كه «سوژه»ی داستانها و گزارشهای من نبودند، بلكه راوی پرقدرت تجربهی زيستهی خودشان بودند. ما باهم، خواندن و ياد گرفتن را شروع كرديم. در يک گروه بسـته دربـارهی ضرورت نوشـتن و حرف آمدن گپ زديم، دربارهی تقاطع ستمها و تبعيضها خوانديم، از ادبيات سلطه حرف زديم و نوشتيم و نوشتيم و نوشتيم. از يادداشتهای كوتاه منتشرشـده در یک صـفحهی اينستاگرامی بـه داسـتانهـا و روايتهای بلند و گزارشهای مفصلتر رسيديم؛ به آنچه در اين مجموعه میخوانيد.
توضیحات : در این کتابِ کم حجم سعی شده تا تصویری آرمانشهری از یک جامعۀ سوسیالیستی ارائه شود. جامعهای که به گمان نویسنده در آن مردم بسیار خوشبختتر از جوامع امروزی زندگی خواهند کرد. این تصویر در سه مرحله تا رسیدن به جامعۀ سوسیالیستی آرمانی ارائه میشود. هدف البته به تصویر کشیدن دقیق چنین جامعهای نیست؛ بلکه صرفاً ارائۀ ایدۀ مطالبی است تا جهتنمایی باشد برای اندیشههای آتی.
اگر بپذیریم که در بحث خوشبختی آنچه اهمیت دارد وضعیت انفرادی شهروندان جامعه است، نه شرایط کلی جامعه، یا به عبارتی در بحث خوشبختی، افراد به کلیت اجتماع اولویت دارند، آنگاه از این مطلب نتایج قابلتوجهی میتوان گرفت. منظور از اولویت افراد به اجتماع این است که اگر برای مثال، جامعهای در سطح کلان بسیار ثروتمند بوده، اما هفتاد درصد جمعیت آن زیر خط فقر قرار داشته باشند، آن جامعه را نمیتوان خوشبخت دانست. ممکن است در شهری چند میلیاردر (در مقیاس دلار) ساکن باشند، اما اکثر مردم شهر از حداقلهای زندگی نیز محروم باشند. چنین شهری حتی از برخی کشورهای جهان نیز ثروتمندتر است، اما این ثروت به معنای خوشبخت بودن آن شهر نیست. جامعه زمانی خوشبخت است که تمام یا دستکم اکثریت شهروندان آن خوشبخت باشند
توضیحات : داستان بلند یا رمان کوتاه «در عین حال» به گونهای روایت وضعیت مردم ماست در جامعهای که قرار و مدارش را از دست داده و از همهسو گرفتار تشتت است و از مرکز میگریزد، مردمی که در هیچ زمینهای همدلی ندارند. هرکسی در جهان خودش زندگی میکند و این جهانها گاه آسوده از کنار هم میگذراند و گاهی با هم تعارض پیدا میکنند و درگیر میشوند. روایت با یک دستگیری گسترده شروع میشود و ماموران در مییابند بسیاری بیجهت دستگیر شدهاند و آزادشان میکنند. هرچند این دستگیری خود وضعیتی گروتسگ دارد و این وضعیت تا نزدیک به پایان ادامه مییابد. دستگیری سبب آشنایی چند نفر و ادامه داستان میشود. در میانهی داستان دو نویسندهی مشهور مُرده به ایران سفر میکنند و در پارهی سوم داستان، فرشتهی آزادی که از داخل تابلویی گریخته در خیابانهای تهران سرگردان میشود.
توضیحات : مدت ها این موضوع فکر مرا به خود مشغول کرده که چرا کشور عزیزمان ایران، علی رغم منابع و سرمایه های طبیعی و انسانی فراوان و ارزشمندی که دارد آن چنان که باید و شاید نتوانسته در مسیر توسعه و پیشرفت گام بردارد. سوال اینجاست که چرا کشوری با منابع سرشار نفت و گاز، معادن ارزشمن د طلا، مس، آهن، اورانیوم و …، موقعیت جغرافیای سیاسی فوق العاده، اقلیم چهارفصل، وجود شرایط ایده آل صنعت گردشگری، سرمایه خوب و مستعد انسانی و … کشوری توسعه یافته نشده و در مسیر توسعه هم سرعت لازم را ندارد؟! ولی از طرف دیگر کشورهایی چون ژاپن و سوییس بدون داشتن اغلب مواهب طبیعی و انسانی فوق در زمره کشورهای توسعه یافته قرار دارند؟ البته این سوالی است که از آحاد مختلف جامعه بارها می شنویم ولی جوابی قابل قبول، مستدل و علمی برای آن یافت نمی گردد، هرچند در این بین چند تن از اساتید و صاحب نظران در این مورد قلم زده و مطالب خوبی را نیز بیان نموده اند.
کتاب پیش رو به شکلی علمی و سیستماتیک به بررسی علل توسعه در جوامع پیشرفته و عدم توسعه یا سرعت کم آن در جوامع در حال توسعه و جهان سوم پرداخته و علاوه بر ریشه یابی و تشخیص علت ها، راهکارهای درمان و همچنین مبارزه با شارلاتانیسم را ارائه داده است.