توضیحات : کلیله و دمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایتهای گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شدهاست. نام آن از نام دو شغال با نامهای کلیله و دمنه گرفته شدهاست. بخش بزرگی از کتاب اختصاص به داستان این دو شغال دارد.
توضیحات : آنچه در پیش رو دارید خرده کوششی است که بخاطر هماهنگی و نزدیکی فرهنگ و زبان ما با همسایگان انجام گرفته است. اما این کوشش دستاورد و رنج نویسندگان و زحمت ناچیز تهیه کننده را هم به سادگی در دست شما میگذارد تا آنچه شایسته برادری است زبان و فرهنگمان را هرچه بیشتر بهم پیوند دهد. در اینجا چند یاداوری را بایسته دیدم که برخی نابرابری های زبان گفتاری بین کشورهای سه گانه ایران، افغانستان و تاجیکستان بخاطر فاصله و جدایی چندین ساله اش نارسایی هایی دیده میشود اما این نابرابری و نارسایی ناچیز است و این کاستی با زیرنویس برخی واژه ها و برابری آن تا اندازه ای به پارسی امروز در آورده ام که خواننده ایرانی بسادگی بتواند با واژه های دری و مفهوم آن آشنا شود.
توضیحات : این رمان، در زمان انتشارش، از دو منظر قابل توجه بود؛ نخست اینکه کریستی، بعد از مدتها، به سوی روایت اول شخص، باز میگردد و داستان ماجراجوییهای هرکول پوآرو را بدین گونه روایت میکند. دلیل دوم این است که پوآرو در این اثر، هیچگاه به صحنه جرم نمیآید و با شاهدان ماجرا برخوردی ندارد. وی معتقد است این معما، به گونهای است که تنها باید با تفکر بدان پاسخ داد. داستان این کتاب از جایی آغاز میشود که یکی از شخصیتهای اصلی داستان، به نام شیلا، با جسدی روبهرو میشود و از ترس به خیابان فرار میکند. در همانجا است که با مرد جوان غریبهای مواجه میشود و او نقشی کلیدی در تحقیقات بعدی، پیرامون این قتل ایفا میکند. در بخشی از این داستان میخوانیم: «شیلا لبخند کمجانی زد و رفت نزدیک کاناپه. یکباره ایستاد و عقب رفت. مردی کف اتاق افتاده بود. چشمانش نیمهباز و بیفروغ بود. لکه قرمزی روی کت خاکستریاش دیده میشد. شیلا ناخواسته خم شد. دست گذاشت روی گونههای مرد. یخ بود. دستهایش هم همینطور. دست کشید روی لکه کتش و بعد دستش را با وحشت عقب کشید. در همین موقع صدای در حیاط را شنید… در باز شد و زنی مسن و قد بلند آمد تو… شیلا صدای خفهای از خود بیرون داد. چیزی شبیه به خرخر. زن آمد نزدیکتر و با صدای بلند گفت: کسی اینجاست؟ زن آمد کنارش و صدای شیلا برید. بعد جیغ زد: ـ نه، نه. مواظب باش. لگدش کردی… بیا این طرف… مرده.» در این داستان، بیش از بیست شخصیت حضور دارند. با اقتباس از این داستان فیلمی سینمایی نیز ساخته شده که کارگردان اثر، تغییراتی جزیی در متن داستان ایجاد کرده بود.
توضیحات : دخترک کبریت فروش نام داستان کوتاهی از نویسنده و شاعر بنام دانمارکی، هانس کریستیان آندرسن است که نخست در دسامبر ۱۸۴۵ به چاپ رسید. این داستان دربارهٔ دخترک کبریتفروش فقیری است که در سرمای منجمدکنندهٔ شب سال نو سعی دارد تا کبریتهایش را به مردمی که مشغول خرید هستند بفروشد اما کسی به او توجهی نمیکند و او که در پایان شب یکه و تنها در خیابان باقیمانده است با روشن کردن تکتک کبریتها و دیدن رویاهایش در نور آنها در گوشهٔ خیابان از سرما جان میسپارد.
توضیحات : خورشید، به آرامی درون تپه های اطراف سرسبرِ پرشکوه نپاولی می رفت. جرمیا ایستاده بود و رگه های پرتغالی رنگ را در آسمان تماشا می کرد، اما ذهتش هزاران مایل با آنجا فاصله داشت. او مرد بلند قامتی بود با شانه های پهن و پشتی کشیده، بازوان پرقدرت و لبخندی گرم. در چهل و سه سالگی، بیشتر موهایش فلفل نمکی شده بودند، اما دستهایش هنوز از همان توان زمان جوانی ـ به هنگام کار در معدن ـ برخوردار بود،نپاولی را در ۱۸۶۰ خریده بود. هنگامی که به نخستین رگه های نقره رسبد، هفده سال بیشتر نداشت، اما سالهای بسیاری فکر و ذکرش معدن بود، درست مانند پدرش که سال ۱۸۵۰ از شرق آمریکا آمده و غرب آمریکا اشتیاقش به طلا را پاسخ گفته بود. شش ماه پس از ورودش، با جیبهای پر از طلا، همسر و پسر شش ماهه اش را نیز فراخواند، و آنها هم آمدند. اما با تولد جرمیا، او تنها شده بود. همسرش در وقت زایمان جان داد. و به مدت ده سال بعد، جرمیا و پدرش شانه به شانه کار کردند، طلا در آوردند، و پس از کاهش میزان طلا به رگه های نقره رسیدند. بعد، در نوزده سالگی ِ جرمیا، پدرش فوت کرد و ثروتی برای او به جا گذاشت که در رویا هم نمی گنجید. ریچارد ترستون همه چیز برای پسرش پس انداز کرده بود، و به یکباره جرمیا از تمام ساکنان کالیفرنیا ثروتمندتر شد.
توضیحات : سر آلفرد جوزف هیچکاک کارگردانی بریتانیایی که فعالیت عمدهاش در ایالات متحده آمریکا بوده است. هیچکاک بیشتر در زمینه فیلمهای معمایی و دلهرهآور فعالیت داشت. هیچکاک، به گونهای شگفت انگیز استاد تعلیق، عاشق سینما و تعریف داستانهایش است. او، با تاثیر از اکسپرسیونیسم از مستاجر شخصیتش را نشان داد.«حق سکوت»نخستین فیلم ناطق خود را به اوج رساند و به فیلمهای تعلیقی«ازگونهٔ تعقیب و گریز مانند مردی که زیاد میدانست، خرابکاری،۳۹پله، خانم ناپدید میشود ،…»پرداخت. در زمان جنگ به هالیوود رفت و ازاندوختهٔ فیلمهای انگلیسی اش بهره برد وبنا به خواست علاقهٔ روز هالیوود، ملودرام روانشناسانه (طلسم شده)، فیلم نوآر (سوءظن، بدنام و طناب)، درامهای مضطرب کننده روانشناسانه (مردعوضی، سرگیجه و اعتراف میکنم) وحشت آور (روح و پرندگان) و فیلمهای موفق تعقیبی (دستگیری دزد، مردی که زیاد میدانست و شمال با نورف وست) پرداخت.
توضیحات : دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و درمیان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم می نالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهترکه شوهرش نابینا باشد. ۲۰ سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت وچشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت: ” من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم”.
توضیحات : خسرو و شیرین منظومهای از نظامی گنجوی است که در آن از لحن باربد سخن رفتهاست. نظامی این منظومه را در چهارچوبهای زندگی خسرو در بزم شیرین، هنگام فرار از مقابل بهرام چوبینه و شب نشینیهای آن دو با هم و غزل هر یک از کنیزان خسرو و شیرین و گفتگوی آن دو و سرود نکیسا و باربد، بیان میدارد. شخصیتهای اصلی داستان خسرو و شیرین به عبارتند از:
۱ – خسرو پرویز ( پسر هرمز و نوه انوشیروان )
۲ – شیرین ( برادر زاده ملکه آران )
۳ – شاپور ( ندیمه خسروپرویز )
۴ – فرهاد ( دلداده شیرین )