توضیحات : آرزوهای بسیاری برای این کتاب داشتم، آینده ای روشن که حق اش نبود چنین سخت با دیوار برخورد کند، یکی از آرزوهایم شاید این بود که آن را در کتابفروشی شهرمان ببینم، در کنار کتاب های دیگری که از جنس کاغذ اند و نویسنده های شان هر چند با جیب های خالی اما حال روح شان خوب است و رزومه ای برای جهان آخرت دست و پا کرده اند. صدابردار مجموعه ای از “نُه” داستان کوتاه است، کوتاه به معنای حقیقی، نه رمان های بیست یا سی صفحه ای که با نام داستان کوتاه به خورد مخاطب داده می شوند. انسان، بیگانگی و مرگ، صدای واضح این داستان ها هستند، سکوت و تاریکی که از هر سو فرو می ریزند و آدمی ناچار به تسلیم است. مخاطب را در خواندن این کتاب به صبر دعوت می کنم، به تفکر و عشق، به دوری از تعصب و نزدیکی به افکار جدید و بروز یافته در خودمان و اطرافیان، او باید تعارف را کنار بگذارد و خود را آنگونه که هست ببیند، حتی اگر زبری و تیرگی اش در ظاهر آزار دهنده باشد. داستان های این مجموعه طوری نگاشته شده اند که لازم است برای تک تک کلمات ارزش قائل شد، نمی توان آنها را تا نیمه خواند یا واژهء آخر را جا انداخت و مدعی بود که خوانده و درک شده است، صدابردار داستان جزئیات است، قصهء نقش های سفید روی بوم سفید
توضیحات : خنده در تاریکی رمان عجیبی ست . نخست از آنجا که نویسنده خلاصه ی رمانش را در همان چند خط اول داستان می آورد . شاید با خود بگویید که این رمان داستان محور نیست . به سبک تمامی رمان های مدرن و پست و مدرن . ولی این تصور اشتباه ست . داستان به شدت سینمایی و داستان محور می باشد . باز ممکن است با خود بگویید که رمان سبکی فوق العاده غنی و البته شاعرانه دارد و فارغ ازتمامی دل واپسی هایش داستان می گوید و همه ی قلب ها را جذب می کند . اما سبک داستان نیز آن طوری نیست که فکر می کنید . ساده است و طنز با شخصیت پردازی هایی محدود و البته قوی . شاید بزرگترین کشش رمان همین سبکش باشد که به تنهایی صفحات بسیاری از رمان را برای خواننده جذاب می کند.
توضیحات : داگ رایت نویسنده ای است که به دریافت انواع جوایز عادت دارد، او که متولد شهر دالاس ایالت تگزاس است، اولین جایزه ادبی خود را در سال ۲۰۰۰ بخاطر “شاه پرها” دریافت کرد و فیلم سینمایی که برپایه
این اثر ساخته شده بود نیز مورد توجه منتقدان قرار گرفت و نامزد سه جایزه اسکار شد. او که در اوایل قرن ۲۱ به استخدام کمپانی برادران وارنر درآمد، گفته است که روزی به صحنه نمایش باز خواهد گشت.
برنده جوایز :
بهترین نمایشنامه، پولیتزر ۲۰۰۴
بهترین نمایشنامه، تونی ۲۰۰۴
بهترین نمایشنامه، میزتحریر نمایش ۲۰۰۴
بهترین نمایشنامه، منتقدان تئاتر ۲۰۰۴
توضیحات : رمانی شامل دوازده فصل مستقل اما مرتبط که بدنبال به تصویر کشیدن پیچیدگی های درون انسان است …
توضیحات : این داستان جذاب به قلم ینس ک. هولم نوشته شده و توسط آقای قاسم کیانی در سال ۸۳ ترجمه شده است. در پاراگراف زیر بخشی از این داستان آورده شده… ” در حالی که فانوس به دست داشتم، قبل از دیگران به راه افتادم. راه خیلی باریک بود طوری که مجبور بودیم در یک ستون راه برویم. اریک پشت سر من بود. کاتیا و اسپکس هم بعد از او میآمدند. اندکی بعد به فکر افتادم که درروشنایی روز هم میتوانستیم گنج را بیرون بیاوریم. در آن صورت، کار خیلیآسانتر میشد. ولی به خاطر نمیآوردم در جایی خوانده باشم کسی چنین کاری را در روشنایی روز انجام داده باشد، در حالی که امکان داشت نیمهشب، زیر نور فانوس و در محاصرهی خطرات مختلف آن را به انجام رساند. اینک در چنینموقعیتی بودیم. فکر میکنم همگی احساس میکردیم قضیه بسیار جدی است. هر چه بود، فقط یک بازی نبود؛ واقعاً گنجی در زیر زمین چال شده بود که صد قدم ازدر کلبه و چهل و هشت قدم از تنهی شکستهی درخت فاصله داشت. میدانم که میتوانستیم این همه پول را در بانک پسانداز کنیم، ولی مطمئنم با من موافقید وقتی صحبت از یک هزار کرون باشد، کار خیلی عاقلانهای نیست. “