توضیحات : « حکایت آن اژدها » مجموعه داستانهایی کوتاه و شعر گونه است که نویسنده در آنها دست به تجربه هایی جدید زده است . در حقیقت می توان این مجموعه را امتداد آن دسته از آثار ابراهیمی که در منتخب داستانهای کوتاهش – به خصوص در جلد سوم – چاپ شده اند ، دانست . داستانهایی کاملا شاعرانه با پرداختهایی گاه کاملاغریب و گاه کاملا ساده ! و فضایی تقریبا سوررئال که با بهره گیری از شیوه جریان سیال ذهن نوشته شده است . البته در ابتدای این کتاب ابراهیمی مقاله ای در باب داستان نویسی دارد که بسیار زیباست و در آن از روش «سرریز» نام می برد که تقریبا معادلی برای همان روش جریان سیال ذهن است .
توضیحات : مجموعه اشعار کوتاه حسین امیری در ۳۲ صفحه. زندگی خاطره ایست، که از شوق نگاه های عمیق میگذرد …. زندگی فاصله ایست ،که از جاده بی برگ و زمان میگذرد
زندگی شاید ,
خاطره ای از فاصله هاست…
گاه خاموش و بلند
گاه زیبا و روان
گاه انبوه و گران .
زندگی شوق رهایی همین لحظه ای بی درد و غم و فاصله و خاطره هاست.
توضیحات : مهدی سهیلی در سال ۱۳۴۷ با انتشار کتاب (اشک مهتاب) برگ زرین و ارزشمندی به دفتر افتخارات خود افزود استقبال عجیب مردم از این مجموعه شعر در تاریخ کتاب جدا” بی سابقه بود و هیچ ناشری به خاطر ندارد که دو هزار نسخه از مجموعه شعری به مدت دو ماه آنچنان نایاب شود که شیفتگان فراوانش با کوشش بسیار از به دست آوردنش بی نصیب بمانند با استقبال اعجاب انگیز مردم از اشک مهتاب بر همگان مسلم گردید که آثار مهدی سهیلی در میان مردم شعر دوست و سخن شناس ایران پایگاهی بس عظیم و ارجمند دارد. سخنی در چاپ چهارم این کتاب از مهدی سهیلی:
سپاس خداوند بی مانند را که به شعرم زندگی داد و بر اندیشه ام تابندگی بخشود. سر تسلیم و بندگی بر آستان مهر آفرینی می سایم که نگین شعرم را بر انگشتری دلهای مردم این سرزمین نشاند. تنها لطف عمیم او بود که چاپ کتاب مرا به گونه یک حادثه در آورد زیرا هیچ سالخورده ای به یاد ندارد که در دو سال مجموعه شعری از شاعران معاصر چهار نوبت در ۱۵۰۰۰ نسخه چاپ شود . اگر به قول سعدی :<قصب الجیب حدیثم را همچون شکر می خورند> باز هم مهربان پروردگار را سپاس می گویم که مهر مردم صاحب نظروسخن شناس ایران را به هواداری سخنم بر انگیخته است.
توضیحات : وقتی مرا دختر آراز صدا می زنی
می خواھم پرھای طاووس را چتر بگیرم
شانه به سر را سنجاق کنم به گیسوانم
و جفت قوی سفید شوم
بچرخم…بچرخم…بچرخم پیچ و تاب بخورم سر گیجه بگیرم و رھا شوم در آغوش زمین … بازوانت را به زمین ببخش.