توضیحات : داستان در مورد یک چوپان بود و یک گوسفند، یک برّه. چوپان از شیر گوسفند میخورد و پشم و اضافی شیر و کره و ماست و پنیرش را می فروخت و زندگی را به خوبی می گذراند. تا اینکه یه روز به گوشت گوسفند طمع کرد. چاقوش را تیز کرد و آروم آروم به گوسفند نزدیک شد. برّه بی گناه که مشغول چرا بود به گمان اینکه چوپان اومده تا باهاش بازی کنه، براش نی بزنه یا پشم نرمش را نوازش کنه سرش را بلند کرد امّا دید چشم های چوپان را خون پر کرده. به دستهاش نگاه کرد و برق چاقو را دید. ترسید. غقب عقب رفت. به چوپان گفت : – میخوای چیکار کنی؟ تو چوپان منی، باید ازم نگهداری کنی. میخوای منو بکشی؟ چوپان چیزی نگفت چون چیزی نمی شنید. خون جلوی چشم هاش را گرفته بود. تند کرد که به گوسفند برسه. گوسفند فرار کرد. دوید و دوید. چوپان به سگش گفت گوسفند را بگیره. گوسفند دور شده بود و سگ به دنبالش می رفت و چوپان هم در پی اونها. گوسغند التماس می کرد: – تو که شیر و پشم من را داری، دست از سرم بردار. منو نکش. یاد روزهای خوب گذشته امان بیافت.
توضیحات : شخصیت اصلی این رمان دختر جوانی است به نام سلیا که برای شرکتهای دارویی به کار بازاریابی اشتغال دارد .سلیا به سبب خودباوری, اعتماد به نفس و با کنار نهادن تمام موانعی که پیش رو دارد به بالاترین مقام داروسازی شرکت میرسد .شخصیت فرعی داستان نیز معلمی پاکباخته است که به خاطر علاقه وافر به شغل معلمی ساعتها در گوشه آزمایشگاه به کار تحقیقاتی خویش ادامه میدهد و بدین ترتیب این رمان با بن مایه روانشناسی اراده زن شکل میگیرد.
توضیحات : خورشید، به آرامی درون تپه های اطراف سرسبرِ پرشکوه نپاولی می رفت. جرمیا ایستاده بود و رگه های پرتغالی رنگ را در آسمان تماشا می کرد، اما ذهتش هزاران مایل با آنجا فاصله داشت. او مرد بلند قامتی بود با شانه های پهن و پشتی کشیده، بازوان پرقدرت و لبخندی گرم. در چهل و سه سالگی، بیشتر موهایش فلفل نمکی شده بودند، اما دستهایش هنوز از همان توان زمان جوانی ـ به هنگام کار در معدن ـ برخوردار بود،نپاولی را در ۱۸۶۰ خریده بود. هنگامی که به نخستین رگه های نقره رسبد، هفده سال بیشتر نداشت، اما سالهای بسیاری فکر و ذکرش معدن بود، درست مانند پدرش که سال ۱۸۵۰ از شرق آمریکا آمده و غرب آمریکا اشتیاقش به طلا را پاسخ گفته بود. شش ماه پس از ورودش، با جیبهای پر از طلا، همسر و پسر شش ماهه اش را نیز فراخواند، و آنها هم آمدند. اما با تولد جرمیا، او تنها شده بود. همسرش در وقت زایمان جان داد. و به مدت ده سال بعد، جرمیا و پدرش شانه به شانه کار کردند، طلا در آوردند، و پس از کاهش میزان طلا به رگه های نقره رسیدند. بعد، در نوزده سالگی ِ جرمیا، پدرش فوت کرد و ثروتی برای او به جا گذاشت که در رویا هم نمی گنجید. ریچارد ترستون همه چیز برای پسرش پس انداز کرده بود، و به یکباره جرمیا از تمام ساکنان کالیفرنیا ثروتمندتر شد.
توضیحات : «مرغ روئین» داستانی است فرح انگیز و خنده دار و در عین حال مهیج که از احساسات پرشور و شاعرانه زندگی دانش آموزان شوروی در سالهای ۲۰ سرشار می باشد. گنکا و اسلاوا در کنار رودخانه نشسته بودند. گنکا پاچه های شلوار خود را تا بالای زانو و آستینهای پیراهن کشباف راهراهش را تا بالای آرنج ورمالیده بود و موهای سرخش به همه طرف سیخ ایستاده بود. … زندگی بچه های مسکو در پیرامون روستایی در قرن ۲۰، در اردوی پیشاهنگی که در یک ملک اربابی متروک واقع بود و دشواری های آنها در آن دوران شرح اینکه چگونه بچه ها با مشکلات کنار میآیند و رمز مرغ رویین و در نتیجه اسرار ارث مالک سابق را کشف میکنند.
توضیحات : پنجره اتاقم درست به روی خیابان گشوده می شد و پنجره که باز می ماند من به آسانی می توانستم بیرون را تماشا کنم موقع روز تک درختی که پایین پنجره بود بر روی اتاقم سایه می افکند و شبها نیز چراغ برق کنار خیابان اتاقم را روشن می نمود. ساختمانهای مجلل و باشکوهی که در مقابل پنجره ام قرار داشتند به آن مغازه های کوچک و بزرگ که در پشت ویترین آنها گاهی….
توضیحات : «علیک سلام ننه جون-عیدت مبارک- صد سال به این سالها! .زیر سایه امام زمون، کربلای معلا، نجف اشرف. مگه عیدی بشه و سالی بیاد و بره که این ورا پیدات بشه! چرا سری به این ننه جونت نمیزنی؟ ای بیغیرت،من که با شماها این قدر محبت دارم چرا شما پوست کلفتها به من محلی نمیذارین؟ ننه جون خیلی خوش اومدی.چی بگم؟من که بلد نیستم به شما فکلیا بگم:تربیک- چه میدونم تبریک عرض میکنم.ما قدیمیها دیگه کجا این حرفارو بلد میشیم؟ خوب ننه جون بیا این بالا رو تشک بشین، دهنتو شیرین کن….ننهجون پس چرا نمیخوری ؟شاید بدت اومده که چرا تخمه و گندم شادونه گذاشتم جلوت؟ ها؟ ای قرتی! این قرتیبازیها رو بنداز دور مس بچه آدم تخمه بشکن…
توضیحات : سه قطره خون نوشته صادق هدایت، همچون اکثر آثار او از حالت و ویژگی خاصی برخوردار است که اگر خواننده با سبک وی در نوسیندگی مانوس باشد، دقیقا آنرا لمس می کند. مطالعه داستانهای صادق هدایت، در وهله اول خواننده را، اگر دقیق باشد، به تفکر و اندیشه برای یافتن مقصود و منظور نویسنده وامی دارد و سپس او را به دنیای بهت و حیرت می سپارد. در داستان «سه قطره خون» صادق هدایت، دست به تصویر آنچه که در مخیله اش می گذرد می زند. وی برای ترسیم آنچه که می خواهد بگوید، از جنبه های نادر زندگی و توصیف آنها مدد می جوید مثلاً: شرح آنچه که در دارالمجانین می گذرد، برداشت و تصویر دیوانه ها در رابطه با مسئولیتشان، غذایشان و نیز شرح پاره ای از صفات انسانهای ویژه با محمل گربه و نیز تصور و برداشت آدمهای عادی از دیوانه ها و تفکیک مرز بین دنیای دیوانگی به اصطلاح مردم، از دنیای معمولی و… همه و همه مورد استفاده صادق قرار می گیرند.
توضیحات : لئو نیکلایویچ تولستوی، نویسنده و فعال سیاسی اجتماعی روس. زادروز وی (۹ سپتامبر ۱۸۲۸ میلادی) در یاسنایا پالیانا از توابع تولا است . تولستوی در روز (۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ میلادی) درگذشت و در زادگاه خویش به خاک سپرده شد. تولستوی یکی از مشهورترین نویسندگان و بزرگترین شخصیتهای تاریخ روسیه میباشد. رمانهای جنگ و صلح و آنا کارنینا جایگاه او را در بالاترین رده ادبیات داستانی جهان تثبیت کردهاند. لئو نیکلایوویچ تولستوی بهحدی در کشورش مشهور و محبوب است که اخیرأ سکه طلای یادبودی بهاحترام وی ضرب شدهاست.تولستوی به رغم شهرت و محبوبیتی که با انتشار آثارش کسب کرد زندگی خود را به شدت تغییر داد و به ساده زیستن روی آورد. رمان ارباب و نوکر یکی از ده ها رمان زیبای تولستوی می باشد که برایتان آماده شده است.