توضیحات : آن روز عصر، مهتاب چون به خانه رسید پریشان خاطر بود حواس درستی نداشت به اتاق نشیمن رفت به مریم سلام گفت و جواب گرفت مانند هر روز خواهر را بوسید سر بر سینه اش گذاشت، مریم موهای او را نوازش کرد، سرش را به سینه فشرد، پیشانیش را عاشقانه بوسید و از حال و کار درسیش جویا شد. مهتاب با بی حواسی جوابی به مریم داد سپس از جا برخاست به اتاقش رفت و تا هنگام صرف شام بیرون نیامد. مریم هم به تصور اینکه مهتاب تکالیف درسیش را انجام میدهد پاپی او نشد در حالی که مهتاب به پشت روی بستر دراز کشیده بود و متفکرانه سقف اتاق را مینگریست.
برچسب ها : . داستان ایرانی, داستان غیرواقعی, رمان ایرانی, سرنوشت انسان, ماه منیر مینوی
چیزی نه فقط سپاس
با سلام و خدا قوت خدمت تمامی عزیزانی که زحمت می کشند.
اگر رمان های راجع به امام زمان به رمان هاتون اضافه کنید ممنون میشم.رمانهایی از قبیل “رؤیای نیمه شب” و…
با تشکر و سپاس فراوان.
باسلام
سپاس فراوان از زحمات خوب شما به هموطنان ایرانی
شمارادرود
با تشکر از شما
لطفا رمان های جدیدتری در سایت قرار دهید…ممنون
با سلام متاسفانه کتابهایی که دانلود میکنم اصلا باز نمیشن با اینکه تو گوشیم چند اا نرم افزار پی دی اف دارم متن کتابها پشتیبانی نمیشه . میشه راهنماییم کنید؟چون خیلی علاقه به دانلود و مطالعه ی کتابهای مفیدتون دارم
سلام برنامه ziproid رو دانلود کنین. با این برنامه میشه زیپ کتابا رو باز کرد. البته برای کتابای اینجا احتیاج به پسوورد ندارین، ولی بعضی از سایتا باید پسوورد بزنین که باز شن. امیدوارم از خوندن کتابا لذت ببرین.از پلی استور برنامه رو دانلود کنین