توضیحات : عميق و دقيق آگاه نيستی كه انچه تو را برانگيخته میكند و عامل گفتگوی ذهنی تو با كلمات و حروف میشود و مانند يك مجسمه به فرمها و فضاهای ذهن تو جان میبخشد چيست. اين يك درد بیدرمانی است كه دلايلش روشن و واضح نيست. دنيايی است كه قرار است جان بگيرد و شايد نقش يك ناجی را برای روح پر دردی بازی كند كه ميل به بودن و متحقق كردن وجود را در خود دارد .
به قول مارگريت دوراس «نوشته، برای خودش و برای جسم و جان خودش هم ناشناخته است. نوشتن حتی بازتاب هم نیست. نوعی مایه است که آدم در خودش و در خویشتن خودش دارد، خویشتنی که در عین حال شخص دیگری است ولی به موازات آدم ظاهر میشود، پیش میرود و در عین حال نامرئی است، با اندیشه و خشم قرین است، گاهی هم با کنش خاص خود با خطر از دست دادن زندگی مواجه می شود.»
وقتی تو گذشتهای را از دست میدهی، گاهی ممكن است رويايی را بدست آوری كه با نمايشی از حروف و كلمات، جهان ذهنی را برای خواننده بازسازی كنی، بدون آنكه اصرار ورزی و ترديد كنی به نويسنده بودن و يا نبودن، قصههايی كه اگر جان و توان باشد امكان به تصوير كشيده شدن، آن هم با مديومی مانند سينما را دارند، اما بدون دكوپاژ.
برچسب ها : . آموزش داستان نویسی, پنج داستان, چهار داستان, داستان, داستان اجتماعی, دکوپاژ, مانیا اکبری