توضیحات : یک روز پاییزی بود.یکی از همان صبح های غم ناک و افسرده که آدم را یاد روزهای تلخ و سوزناک می اندازد که جلوه ی شاهراه های اندیشه و دل را می گیرد و مانع رسیدن شادی و شیفتگی درون رگ به دل و مغز میشود و به ناچار زندگی و حتی ماندن را مختل می کند. صبح غمناک و افسرده با سوزی که به سوزش جانش می فزاید،دَمید.چشم های کبودش را می گشاید و بی لبخند از جا بر میخیزد و از انباری بیرون می رود.آبسی به دست وروش می کشد سپس نگاهی به آیینه می اندازد.پس از مدتها این نخستین بار بود که نگاهی به چهره ی شکسته ی خود می انداخت.هنوز برق درد کتک خای چنگیزدر چشم هایش پیدا بود.و باز هم مانند آخرین باری که به آیینه نگریسته بود،از خودبیزار شد،از خود شرمنده شد،از خود بیزار شدکه با چه زودباوری و حماقثی تا به ازدواج مثلا عاشقانه ی این شیاد بوالهوس داده است!از خود شرم داشت که روان و جان خود رادر گرو چه انسان،نه، حیوان پلیدی نهاده استحیوانی که هرروز او را شکنجه میدهدتا با محبوب جدیدش ازدواج کند بازنده ی این قمار شوم خودش هست که پس از آمدن محبوب شوهرش باید به هردو خدمت کند و باز هم کتک خور چنگیز بی وجدان باشد و تا پایان عمر خدمتگذار و کتک خور و حقیر زیر شلاق لسان و ضربات پاو دست آن نامرد بمیرد. تا جایی که یادش می امد او،دختری شاد و سرزنده و نترس بودو حالا او زنی حقیر وترسو شده.رضایت ندادن به شوهرش باعث شده بود که چنگیز اورا بیش تر تحت فشار بگذاردو هر آن اورا بیش تر زجر دهد تا ارشرّش خلاص شود.
برچسب ها : . ازدواج عاشقانه, حیوان پلید, داستان ایرانی, داستان سوزناک, داستان عاشقانه, داستان غمناک, داستان کوتاه, روز پاییزی, شوهر بد, کتاب داستان, کتک خور, گل مینا, گیتا پویش
motshakeram az mataleb zibayi ke dar ekhtiyar ma mizarid.
ممنون از کتابای خوبی که میزاری اگه میشه از رمان های معروف هم بزارید
درود دوستان گرامی از این که داستان را خوانده بودید سپاس گذارم . پاسخ به استاد دانشگاه
دوست گرامی از این که با این همه سختی بردباری کردید و داستان را خواندید سپاس گزارم . ولی پاسخ پاره ای از گفته های تان را که نیاز به گفتن دانستم . داستان را راحت نوشته بودم و واژ های سخیفی ندیدم مگر واژه هایی که دوست داشتم به کار ببرم چون پارسی تر بودند و این پارسی نویسی را از چند سال پیش آغاز کردم و خواستم داستان هایم را بیش تر به زبان شیرین پارسی نزدیک کنم . {چرا پارسی سخن گفتن یک بالندگی و نشانه ی باسوادی نباشد؟}
درباره ی پژوهش درباره ی داروهای روانگردان هر چه توانسته بودم بدانم را به کار گرفتم و کوشیدم تا از داده های نادرست دوری کنم . من می دانستم که نشانه ها و پیامدهایش چیست ولی نمی دانستم دقیقا این ها برای کدام یک از قرص های اکستازی هست .
درباره ی نزدیک کردن مینا به خانواده اش می توانم خانواده هایی را که در نزدیکی من زندگی می کنند را بگویم که چنین هستند . نخست این که در داستان توار دست مهراب نبود ؛ مهراب آن را دور انداخته بود و مینا آن را برداشته بود پس مهراب کاره ای نیست. دو این که خانواده ی مینا به هر حال سوی چنگیز را می گرفتند همان گونه که می دانید غریبه پرست ها سخن خودی را باور نمی کنند چون خودی را سراپا اشکال می بینند و دیگران را … {مرغ همسایه غاز است}
hanoz nakhandam ama baz ham tashkor besyar az shoma ka zahamat mekashed.
سلام
داستانش بد نبود اما می تونست خیلی قوی تر باشه . نویسنده اصلاً کتاب را راحت ننوشته بود و همش از کلمات سخیف استفاده کرده بود . به نظرم همین جذابیت داستان را کم کرده بود .
زیاد هم از نظر پزشکی در مورد مصرف قرصهای روانگردان وارد نبوده و اطلاعاتش خیلی کم بود .
اگر کمی بیشتر تلاش کند و بیشتر مطالعه کند می تواند داستانهای بهتر و جذابتری بنویسد .
مثلاً می تونست بنویسه که مهراب بوسیله اون نواری که از صدا و اظهارات چنگیز ضبط کرده بود بره به عنوان مدرک نشون خانواده مینا بده تا اونا هم بفهمند مینا دختر خوبی بوده و چنگیز بد بوده و می تونست مردانگی کنه و هرجور شده مینا را به سمت خانواده اش برگردونه اما هیچکدام از این اتفاقات خوشایند در داستان نبود و جای اینها در داستان بوضوح خالی بودنش حس میشد .
برای این نویسنده عزیز آرزوی موفقیت و نشر آثار بهتر را دارم
با تشکر
I am looking for savasuon book from simene daneshvar mer30
واقعا” متشکرم خسته نباشید
hello
you can use search box in this website to find her writings.
you have to write her name to persian language