توضیحات : همه ی آدم ها دیوانه اند. فقط نوع دیوانگی آن ها فرق می کند. شاید همین حرفم کافی است که دیگران بفهمند که خودم چقدر دیوانه ام. هر چند که دیگران همیشه می ترسند که نکند بهشان بگویند دیوانه اما من ترسی ندارم. حتا از دیوانگی خودم لذت هم می برم. اگر لازم باشد روی کاغذ می نویسم و پایش را امضا هم می کنم. خودم هم آن قدر جسور هستم که وقتی کسی را می بینم که رفتار و حرف هایر شبیه عاقل ها نیست در چشمر زل می زنم و می گویم دیوانه! من هم که فقط منتظر همین حرف ها هستم که قاطی بکنم و دخل طرفم را بیاورم. یک بار هم در مترو با یک زن ولگرد جر و بحس کردم. با موبایلش صحبت می کرد و به طرفر با صدای بلند می گفت که یک شب تا صب چقدر پول می گیرد. من هم عصبانی شدم و با هم جر و بحر کردیم.
برچسب ها : . بیمار روانی, تیمارستان, دیوانگی, دیوانه خانه, دیوانه زنجیری, دیوانه ها, روانپریش, روانی, مشنگ, مهدی رضائی
کتاب جالب و قشنگی بود و ارتباط برقرار کردن باهاش خیلی راحت بود اما پایانش باز بود، دوست داشتم حدسایی که درباره قاتل و صاحب صدا زده بودم جواب داده میشد بهشون..
سلام پارس بوکی عزیز
سپاس از همراهی شما.
حقیقتا این کتاب یکی از بهترین کتابایی بوده که تا الآن خوندم و واقعا کتاب قابل احترامی است . برای نویسنده ی این کتاب آقای رضایی آرزوی سربلندی دارم
یکی از بدترین و بی محتوا ترین کتابهایی که در عمرم خواندم. فقط صفحه اول خوب شروع شده بود. در ادامه افراد زیادی وارد ماجرا میشوند و سرنوشت هر کدام در ادامه رها میشوند. وجود برخی عناصر در داستان مثل خیانت ربطی به کل ماجرا نداشت و در اخر با دو تا لبخند و حرف تکراری موضوع خیانت حل می شود!!!!!!
و یک مورد جنایت اتفاق می افتد که مشخص نمیشود قاتل چه کسی بود و انگیزه اش چه؟
و در انتها هم به سبک صادق هدایت یک کپی ناشیانه ای زده بود و داستان رو بسته بود.
حیف وقتی که براش گذاشتم.
چقدر جالبه که افرادی مثل سحر سال هاست سعی در تخریب این نویسنده دارند و اما این نویسنده روز به روز بال و پر می گیره. واقعا متاسفم. پیشنهاد به دوستان اینکه بخوانند و خودشان تصمیم بگیرند. نه به حرف من نه به حرف این سحر گوش ندهند.
فقط یه سوال از خانم سحر… اگر خوب نبود چطور تا ته رمان رو ادامه دادید. 🙂 تناقض در گفتار تا این حد؟!!
هر کس هر چه می داند به نظرش زیباست!
می خونمش! 🙂