توضیحات : سالها پیش در یکی از دهکده های هندوستان چوپانی فقیر زندگی میکرد. اسم این چوپان حسن بود. حسن هر روز صبح نی خود را بر میداشت و همراه گله و سگ باوفایش از دهکده بیرون میرفت. روزی حسن گله را در دشتی به چرا واداشته بود، و خودش روی سنگی نشسته و نی میزد. در نزدیکی او چاهی بود. کنار ان چاه بوته ای بود. حسن ناگهان دید که بوته تکان میخورد. خوب که نگاه کرد در پشت بوته ماری را دید که چنبره زده و سرش را بالا گرفته است …
برچسب ها : . اشک مار, چنبره زدن, خدابنده, داستان کودکان, دهکده های هندوستان, زهر مار, کتاب داستان مصور, کتاب قصه کودک
با عرض احترام و تمنیات قلبی !
ازبارگاه خدای متعال آرزوی موفقیت را برای همه شما عزیزان استدعا دارم اما بعد:
تقاضا دارم تا مجموعه ای ازکتاب های قصه کودکان را به آدرس ایمل ام ارسال نمایید .
اجرکم الی الله ، جزاکم الله خیراً
ابراز امتنان وقدردانی دارم از مدیرودست اندرکاران سایت پارس بوک .
همه تان موفق باشید عزیزان
برای همه دست اندر کاران سایت آرزوی موفقیت بیش از پیش را دارم.
سلام وقت شما عزیزان بخیر و شادی
سر زنده و پاینده باشید
دوستان عزیز فعالیت و موفقیت شما در راه اعتلای فرهنگی ادب دوستان این سرزمین را می ستایم و تلاش شما را ارج می نهم
موفق و مانا باشید
یا علی
ممنون از ارسال کتابهای داستانی کودکان.
پسرم خیلی از کتاب داستان خوشش میاد.