توضیحات : چه چیزی باعث شده است که درست در همین لحظه اینجا باشید؟ احتمالاً مدتهاست که کارتان را از امروز به فردا میاندازید و دیگر از این وضعیت خسته شدهاید. شاید هم برای طفره رفتن از انجام کاری که باید در همین لحظه انجام میدادید، اینجا هستید (حاضرید هر کاری بکنید الّا کار مهمی که همین الان باید انجام بشود). اهمال کاری، پشت گوش انداختن، طفره رفتن از انجام کاری، امروز و فردا کردن، به تعویق انداختن و … همه واژههایی هستند که یک چیز را در ذهن ما تداعی میکنند: «الان باید کاری را انجام بدهیم اما ترجیح میدهیم هر کاری بکنیم به جز همین یک کار!».
قرار است خانه را تمیز کنیم اما پیش خودمان میگوییم: «بذار قبلش یه سری به اینستاگرام بزنم ببینم چه خبره؟!». قرار است برای امتحان درس بخوانیم اما ناگهان به آشپزی و باغبانی علاقهمند میشویم. خلاصه که حاضریم سختترین کارها را انجام بدهیم اما کاری را که باید انجام بدهیم، انجام ندهیم. این مسئله، مسئله دیروز و امروز نیست؛ قدمتی به بلندای تاریخ بشر دارد. این مسئله، فقط مسئله من و شما نیست؛ مسئله تمام آدمهاست! همه آدمها اهمال کاری میکنند؛ اما اهمال کاری زمانی به عنوان یک مسئله اساسی جای نگرانی دارد که بر روی اهداف ما تاثیر بگذارد. اهداف ما، زندگیمان را شکل میدهند. اگر به اهدافمان نرسیم، زندگی بیمعنی خواهد بود. اگر شما هم مدتهاست که درگیر اهمال کاری هستید، احتمالاً کتابهایی در این زمینه مطالعه کردهاید. کتاب امروز نه! فردا انجامش میدهم، کمی متفاوتتر از کتابهایی است که تا به حال خواندهاید.
توضیحات : کتاب مبارزهای شیرین با تنبلی نوشته امیرپویا خسروی دربارهی تنبلی که امروزه یکی از مسائلی است که درگیری جامعه ما است. همه دوست داریم موفق بشویم ولی بهای آن را نمیپردازیم.
داستانی از سقراط بیان کنندهی این مسئله است:
میگویند روزی جوانی به سقراط گفت: “ای سقراط! راز موفقیت تو چیست؟” سپس سقراط به وی فرمود: “که آدم شدهای و میخواهی راز موفقیت سقراط بزرگ را بدانی! پس فردا به کنار رود آی تا راز موفقیت را برایت بازگو کنم. ”
جوانک و سقراط فردا به کنار رود رفتند. سقراط که هیکلش درشت تر از جوان بود، دست جوان را گرفت و با هم به داخل رود رفتند. آنقدر در آب رود پیش رفتند که آب به زیر گلویشان رسید.
در این زمان، سقراط طی یک حرکت ناجوانمردانه جوان را به زیر آب فرو برد و او را همان زیر نگه داشت. جوان در زیر آب دست و پا میزد و برای بالا آمدن تقلا میکرد.
وقتی که جوانک داستان ما قشنگ سیاه شد؛ سقراط او را رها کرد. جوان با سرعت به سمت بالا آمد و یک نفس عمیق کشید. بعد از مدتی به سقراط پرخاش کرد که: “ای دیوانه! داستان موفقیتت این بود که مرا این زیر خفه کنی؟!”
سقراط گفت: “آن زیر که بودی به دنبال چه میگشتی؟”
-هوا
-چگونه به دنبال آن بودی؟
– با تمام وجودم.
– خوب هرگاه همینگونه که به دنبال هوا بودی، موفقیت را میخواستی، موفق خواهی شد. راز ما همین بود و چیز دیگری ندارد.
ولی ما همه از ته دل میخواهیم موفق شویم؟ شاید بله! و یکی از دامهایی که در آن گیر افتاده ایم تنبلی است!
پس بیاییم با تکنیکهایی ساده و کاملا عملی، تنبلی را کنار بگذاریم و به سوی موفقیت گام برداریم.
توضیحات : تا کلمه ی تنبلی رو گفتم از جا پرید با عصبانیت گفت: میدونی روزی چند ساعت کار میکنم. اصلا میدونی خرج و مخارج زندگی یعنی چی؟ من از ۶ صبح تا ۹ شب بیرون دارم کار میکنم اونوقت تو به من میگی تنبلم. سعی کردم آرومش کنم ولی ظاهرا خیلی بهش برخورده بود. چون از کلمه مناسب استفاده نکرده بودم. همیشه سرکلاس هایم جلوی شاگردانم از کلمه تنبلی استفاده میکردم اما اینجا کلاس درس نبود و عباس هم شاگردم نبود که بخواهم صریح و راحت بهش بگم بنابراین بهش گفتم تو تنبل نیستی فقط یکم اهمال کار هستی! شما میدانید اهمال کاری واقعا چیست؟ با این کتاب خودتان را بیشتر بشناسید.