توضیحات : شالودههای اصلی و زمینههای تاریخی شکلگیری خرافات به جهل و ناآگاهی انسانهای اولیه و عدم کنترل محیط به وسیله او برمیگردد. در این شرایط است که انسان برای راهنمایی خویش به عقل اتکا نمیکند، و به واسطه میل و احتیاجی که به دانستن علّت وجود اشیا دارد به احساسات و قوه تصوّر خود پناهنده میشود. از سوی دیگر در اعصار سیاه اجتماعی و سیاسی، از جمله دوره غلبه اقوام بیگانه، زمانی که جامعه دستخوش اضطراب و درماندگی میشد و راهی برای گریز یا پیروزی نمییافت، گرایش به اعتقادات خرافی به عنوان تنها را کاهش آلام و مصیبتهای جوامع تحت سلطه شناخته میشد. زیرا جامعه ذاتاً برای ادامه حیات، نیازمند امید بود و در غیاب امید واقعی به آرزوهای واهی متوسل میشد. بنابراین باز این نتیجه حاصل میشود که خرافات از جهل و ناآگاهی انسان درباره پیوند علّی موجود بین پدیدهها نشأت گرفته است. پژوهشنامه حاضر حاوی تعدادی مقاله از نویسندگان مختلف است که این مقالات به توصیف وضعیّت گرایش به خرافه و بررسی مفهومی و تاریخی خرافهگرایی اختصاص دارد.
توضیحات : یکی از موضوعاتی که گاه و بیگاه مورد توجه قرار میگیرد، انواع خرافات (ذهنی و عینی/فکری و رفتاری) و میزان انتشار و شیوع آن در جامعه است. کسانی که از وجود خرافات در جامعه میهراسند، دست کم دو گونه دغدغه و نگرانی را در خود پرورش میدهند: اولاً پیامدها و نتایج منفی خرافات در فهم حقیقت، سامان دادن زندگی عاقلانه و مناسبات اجتماعی نظرشان را جلب میکند، و ثانیا؛ ازنظر آنان رشد، گسترش و نفوذ خرافات در ساحتهای مختلف زندگی وآلوده شدن اندیشه علمی واندیشه دینی به این ویروس، مضمحل کننده است. از این نظر خرافات، گویی روندی رو به تزاید نگران کننده داشته و دارد. اما سؤالات بنیادی و پرسشهای پیشینی وجود دارد که قبلاً باید پاسخهایی در خور آنان یافت و پس از تفطن به آن پرسشها، به کارکردها و روند جاری خرافات اندیشید. پرسشهای مورد نظر از این قبیل است: خرافه چیست؟ چه تفاوت و یا تشابهاتی با سایر باورها و معتقدات دارد؟ آیا میتوان ماهیتی برای خرافات برشمرد و آن را از سایر مقولات جدا کرد؟ آیا خرافات، بنیاداً و اساساً برافکندنی است و آیا میتوان جهانی بدون خرافه را تصور کرد؟ به عبارتی دیگر، آیا بدون خرافه میتوان زیست؟ روند خرافات در طول تاریخ چگونه بوده است؟ آیا روند رو به کاهش و نقصان داشته است و یا این روند افزایش یافته است؟ آیا سیطره خرافات بر ساحتهای مختلف زندگی، کاهش یافته است؟ علم و دین چه تفاوت و تضادی با خرافات دارند؟ آیا با گسترش علم و بینش تجربی – علمی، خرافات کاهش مییابد و آیا حوزه جغرافیایی مفاهیم دینی (منظور دین اجتماعی و آنچه که به واقع در بستر تاریخی شکل گرفته است) از خرافات، کاملاً مجزاست و یا مرزهای مشترکی بین آنها وجود دارد؟ پیامد و کارکرد خرافات چیست؟ آیا همه کارکردهای خرافات منفی است و یا کارکرد مثبتی برای آن میتوان تصور کرد؟ کتاب حاضر پژوهشنامه ای حاوی مجموعه مطالبی ست در این رابطه.
توضیحات : کلمه خرافات همواره با زمینه سیاسی و اجتماعی هر کشور پیوند دارد به همین جهت ارائه تعریف دقیق از آن به سختی امکانپذیر است. خرافه را هر نوع عقیده نامعقول و بیاساس تعریف کردهاند. حقوقدانان نیز برای تمایز قایل شدن بین خرافات از دیگر باورها به مفهوم انسان معقول متوسل میشوند و بر این اساس خرافه چنین تعریف میکنند: هر عقیده و عملی که آدمهای معقول و تحصیل کرده آن را خرافی میشناسند. استعمال لفظ خرافه نسبی است و به زمان و مکان بستگی دارد. چنان که اروپایی قرون وسطی غرق در عقایدی بود که امروز خرافی شناخته میشوند. دنیای آن زمان پر بود از جادوگران ، دیوها و پریها. پزشکی آنان با جادو آمیخته بود و معجزه برای آنان یک پدیده روزمره بود. در مقابل ، برخی عقاید که آن زمان خرافات شناخته میشد، مثلا زمان آبستن باید خود را در معرض محرکات خوشایند قرار دهند تا فرزند تندرست داشته باشند.
توضیحات : یکی از مقولههای اجتماعی در داستانهای جلال آل احمد زن است. زن به عنوان پدیدهای اجتماعی، تقریباً همزمان با انقلاب مشروطه به ادبیات راه مییابد. در این دوران از بیچارگیها، محرومیتها و نداشتن آزادی زن در خانواده و اجتماع سخن گفته میشود. زن به عنوان فردی از اجتماع، تحت تأثیر ستمها، خرافهپرستیها و نادانیهای جامعهای است که در آن زندگی میکند. زنان داستانهای آل احمد خود را حقیر مییابند. آنان در فضایی مردسالار توصیف میشوند. نه هویتی دارند و نه هیچ حقی برای اعتراض. آنان در محیطی زندگی میکنند که آزادی و تساوی برای زن در عمل و نظر وجود ندارد. به عنوان مثال، «بچه مردم» داستان زندگی زنی است که به علت ازدواج مجدد مجبور است بچهٔ شوهر اولش را سر راه بگذارد تا بتواند به زندگی خود ادامه دهد. این داستان تصویر زنی را نشان میدهد که به خاطر نان و ادامه زندگی، از ابتداییترین احساسات خود میگذرد. چرا که او در اجتماعی زندگی میکند که زن، مانند یک کودک به حمایت مرد نیازمند است. در «لاک صورتی» شوهر هاجر که فروشنده دورهگردی است به خاطر خریدن لاک، او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد. هاجر زنی است که خود را ناقصالعقل میداند و نهایت آرزویش خریدن لاکی است تا با آن دستانش را مانیکور کند.