• دانلود کتابهای الکترونیک مختلف و متنوع با کمترین حجم ممکن
  • قرار گرفتن کتابها در سرور اختصاصی پارس بوک با لینک مستقیم
  • امکان ارسال لینک کتابهای جدید به ایمیل شخصی شما
  • رکورددار تعداد اعضا با بیش از 170 هزار عضو فعال
  • به روز رسانی مداوم سایت با کتابهای جدید ( هر روز یک کتاب جدید )

داستان تنهایی

دانلود کتاب ‏‫بیگانه و تنها

تاریخ : ۱۷ آبان ۱۴۰۲

توضیحات :  حسد، جاه طلبی نیرنگ توطئه، شهوت، مالدوستی، دروغ و ریا …اینها همه بلیات جهانی هستند که مادیات را درصــدر همه آرمان ها قرار داده است. در این جهان به همه چیز از ورای هاله ای از حرص و آز نگریسته می شود و آن چه برجامعه حاکم است، قانون جنگل است. ترقی و تحصیل ثروت جایگزین محبت و انسان دوستی می شود و رابطه بین انسانها رابطه ای بین صید است و صیاد. آمریکا، قدرت بزرگ غرب، مظهر و سردمدار این جهان مادی ست. سرزمینی پهناور که سیاستمدارانش دست نشانده کارتلها هستند و مردم عادی اش بنده مصرف، تبلیغات، جنجال. هیاهو از انسانها موجوداتی پوشالی می سازند که آن چه را که به خوردشان داده میشود باور دارند و بزرگانشان را چون قهرمانان قصه ها تصور می کنند. آن چه آنان نمیدانند اینست که سیاستمدارانشان نیز با تمام پلیدی ها و نیرنگ ها به یک چیز دست نیافته اند – به خوشبختی.

کتابی کــــــه در دست دارید کوشش میکند به درون یک چنین زندگی راه یابد. تا نشان دهد آن چه در زیر نقابی گمراه کننده از زر و زیورو تحمل پنهان شده، بیگانه یی ست اسیر زندانی نامریی: بی مونس و بی یاور.

زندگی قهرمان اول کتاب، به خاطر تشابه برخی حوادث تا اندازه یی قابل مقایسه با زندگانی زنی ست که زمانی تحت عنوان ژاکلین کندی و زمانی با نام ژاکلین اوناسیس، قدرت و ثروت را در تلاش برای رسیدن به خوشبختی و کامیابی به عنوان تنها یاوران زندگی خود برگزیده بود. انتخابی که درنهایت جزناکامی و شکست چیزی برایش به ارمغان نیاورد. شاید بتوان برنویسنده کتاب خرده گرفت که چون خود نیز اسیر نظام خشن و غیرانسانی آمریکاست، نتوانسته یانخواستـــــــــه زندگی صدرنشینان این جامعه را با تمام ابعاد فساد و تباهی اش نشان دهد. اما همین میزان اندک نیز می تواند سندی باشد افشاگرانه از آن چه که برای بسیاری به نادرستی به عنـــــــوان اوج قدرت و کامیابی پنداشته می شود. و این خود یک درس عبرت است…

دانلود کتاب مجموعه داستان دیوار

تاریخ : ۲۶ شهریور ۱۳۹۰

توضیحات : سکوتی در سیاهی شب های انزوایم طنین انداخته است، سکوتی به وسعت تمام آرزوهایم، تمام آرزوهایی که بر باد رفت و امروز جز کوهی از حسرت چیزی برایم باقی نمانده است، تا این سکوت را با آن در هم شکنم و دنیایی از نو برای خودم بنا سازم. دنیایی که دیگر در آن اسیر سرنوشت و سیاهی نباشم، دنیایی که بتوانم در آن عاشقانه زندگی کنم، نفس بکشم، دوست داشته باشم و حرکت کنم. اما امروز در این گوشه تنها، بی حرکت و غم زده نشسته ام، نفسم به درستی بالا نمی آید، دیوارهای اتاقم دودگرفته و سیاه به نظر می آید و در پس این دیوارها چیزی را نمی یابم، سرم را بر دیوار می گذارم تا شاید صدایی را از پس دیوار بشنوم اما هیچ صدای مفهومی به گوشم نمی رسد، تنها صدای جانوران کوچک که آرام در لابه لای دیوار می لولند را درمی یابم و همهمه مبهم هزاران آدم که در پشت این دیوار فریاد می زنند و می خندند… و من تنهاتر از همیشه هستم، انگار نه انگار که در میان این جمعیت زندگی می کنم اما نه! من در میان این جمعیت نیستم، اگر در میان این جمعیت هستم پس این دیوار مابین من و آنها چیست؟ نه! چه نسبتی می تواند بین من و این آدمها باشد، آنها به تمام معنا آدمند و من… آنها عاشق می شوند، کار می کنند، تفریح می کنند و وقتی آشنایی را از دست می دهند گریه هم می کنند…