توضیحات : افسانه خودش را در قبال خواهر و برادرش مسئول می دانست. آنها با از دست دادن پدر و مادرشان روزهای سختی را می گذراندند در این میان افسانه که خواهر بزرگ بود وظیفه خودش می دانست که ازخواهر و برادرش مواظبت کند انگار او مثل مادرش تکین زندگی پر رمز و رازی را پیش رو داشت. حوادثی که در جریان زندگی این خانواده رخ داد بقدری مشکوک و پیچیده است که برای همیشه سر به مهر باقی خواهد ماند. مرگ تکین ابهامات زیادی داشت. اظهارات همسرش در این باره بقدری عجیب بودکه هیچکس حرفهایش را باور نکرد.خودش نیز پس از این حادثه تعادل روانی اش را از دست داد و در تیمارستان بستری شد. او از رابطه بین همسرش و فردی که قیافه اش مرئی نبوده! و هیچکس نمی توانسته ببیندش! حرف میزد.