توضیحات : مجموعه داستان «دزد و دلبر» از سه داستان کوتاه تشکیل شده که در فضای تهران معاصر در دهههای هفتاد و هشتاد شمسی میگذرد. شخصیتهای این داستانها هر یک درگیر بخشی از موقعیتهای ویژهای هستند که زندگی در کلانشهر تهران پیش رو میگذارد. فضا و روابط خانوادگی در داستان اول، موقعیتهای دانشگاهی و دانشجویی در بحبوحهی خیزش جنبش اصلاحطلبی در داستان دوم و روایتی حول محور کار و شرایط کارکردن زنان جوان در داستان سوم شالودهی کلی این مجموعه را بر می سازد. هر چند که در نظر اول رویکرد رئالیستی این داستانها به واقعیت زندگی معاصر پررنگ است، اما حضور جریانی از آیینهای اجتماعی، حکایات هزارویک شبی و پیوندهای فرهنگی و منطقهای کیفیت عاطفی این رئالیسم را شکل بخشیده است.
توضیحات : حضرت با عز و شکوه جناب مستطاب عزرائیل که عمرت درازباد !! هر چند در این روزگاران در میدانهای جنگ و ستیز کاری صعبل و دشوار در پیش داری و خوشبخت از آنی که اولاد بنی آدم هماره به خاطر هیچ و پوچ با وسائل گوناگون به جان هم افتاده و وظیفه خطیر تو را آسانتر ساخته اند . لهذا، امیدوار چنانم که سایه ی ذیجود خود را برای قرنها از ملک و ملت ایران کوتاه گردانی.
توضیحات : کتاب ۱۵۰ داستان کوتاه مجموعهای منتخب از داستانهای نویسندگان مختلف است. داستان، بازآفرینش رویدادها و حوادث به ظاهر واقعی است. داستان واگویی و تکرار واقعیت نیست. داستان فراوردهای است تخیلی که در جهان خود واقعی نمایانده میشود.
توضیحات : دکتر شین پرتو با نام اصلی علی شیرازپور پرتو (زاده ۲ دی ۱۲۸۶ کنگاور – درگذشته ۱۳۷۶) شاعر، نویسنده و زبانشناس معاصر ایرانی بود که در آثار خود به رد بدیها و پلیدیها میپرداخت و زندگی را ستایش مینمود. وی پدر مازیار پرتو (کارگردان و مدیر فیلمبرداری)، و پدر بزرگ ویشکا آسایش (بازیگر و طراح صحنه) بود. شین پرتو بعضی داستانهای تاریخی را به نثری شاعرانه نوشته. کارهای او را آن زمان، نوعی غزل منثور میدانستند. صادق هدایت دوست نزدیک وی بوده و حتی به دعوت دکتر پرتو است که به هندوستان میرود و در آنجا مدت مدیدی میهمان خانواده وی میماند. صادق هدایت انیران را با همکاری علوی و شین پرتو نوشته است. کتاب آخرین پیکار وی شامل ۱۴ داستان کوتاه میباشد.
توضیحات : مراد وارد شد. در کافه را پشت سرش بست. سوز و سرما ماند همانجا، پشت در، توی خیابان. اولین صندلی خالی را که گیر آورد چسبید و نشست. یک میز کوچک با دو صندلی، خیلی نزدیک به در ورودی. کافه حسابی شلوغ بود. صاحب کافه از همان دور چاق سلامتی گرمی با مراد کرد. مراد در حالیکه حال درست و درمانی نداشت، سعی کرد گرم بگیرد. صاحب کافه هم سن و سال خود مراد بود. نزدیک آمد و در حالیکه دستانش را با پشت شلوارش پاک میکرد به مراد تسلیت گفت: – خدا رحمت کنه حاج خانم رو… مراد جواب داد: – ممنون ممنون علی جان، چهلم هم تمام شد رفت… صاحب کافه دستی به پشت مراد زد و دور شد. سرش حسابی شلوغ بود. مراد به دور و بر نگاهی انداخت، چند نفر دیگر راهم شناخت، سری تکان داد. همه از سرما هجوم آورده بودند تا یک فنجان چای یا قهوه گرم بنوشند. حالش از قهوه بهم میخورد. بخصوص اگر قهوه تلخ باشد.
توضیحات : داستان های این کتاب از میان بهترین آثار چند نویسنده ی خارجی که همه از مشهورترین داستان سرایان جهان اند برای خوانندگان جوان برگزیده شده است. این داستان ها که در انتخاب آن ها سعی فراوان به کار رفته است. گذشته از آن که در خور فهم و استفاده ی جوانان است. با زبان دل پذیر افسانه آنها را به راه راستی و مردم دوستی و جوانمردی می خواند و دل های پاک و جوانشان را با عشق و محبت و امید به زندگی صفا می بخشد. مترجم این کتاب خود نویسنده ای توانا و خوش سخن است و همه کم و بیش با داستان های دل انگیزش آشنایی دارند و داستان هایی را که او بر می گزیند و به فارسی شیرین بر می گرداند سودمند و سرگرم کننده و دل نشین است.
توضیحات : نمی داند بیچاره مادرش چه حالی دارد، وقتی به قصد «کُناری» از خانه بیرون می آیند. خورشید بالای سر مادر ناظر بر همه چیز است و می تواند درک کند، حتی می تواند از گرمای سوزانش بکاهد، که نمیکاهد؛ چون نسبت به مردم دیگر وظیف هاش سنگین است. طوری است که بی خیال و بی تفاوت نشان می دهد؛ اما پسر نیست که شاهد رنج مادر باشد و او را درک کند. اگر باشد مثل خورشید وظیفه ی سنگینی نسبت به دیگر آدم ها ندارد. لااقل مهم ترین وظیف هاش عشق و محبت به مادر است.
توضیحات : «هورلا» مجموعهای از دوموپاسان نویسندهی قرن نوزدهم فرانسه و از پیشگامان داستان کوتاه است. داستان «گردنبند» که در این مجموعه نیست از نامدارترین داستانهای کوتاه جهان به شمار میآید. چه روز شگفت انگیزی! تمام صبح را روی علفهای مقابل منزلم زیر سپیدار عظیم الجثه ای که علفزار را در پناه سایه خود می گیرد ، دراز کشیدم. من این سرزمین و زیستن را دوست دارم؛ زیرا در آن ریشه گرفته ام؛ ریشه ای عمیق و دلپذیر که یک مرد را به سرزمینی که اجدادش در آن به دنیا آمده و مرده اند، به آنچه مردمانش می اندیشند، می خورند ، به آداب و رسوم نوع غذاها ، اصطلاحات محلی ، لحن سخن گفتن، دهقانان، بوی خاک، دهکده ها و حتی هوا پیوند می دهد.
توضیحات : ناگهان صدایی شبیه ریزش بهمن، می شنوم. ناخودآگاه بالا را نگاه می کنم و توده وسیع ماسه را می بینم که به روی من می ریزد. قبل از ریختن روی من از روی غریزه انگشتانم از هم باز می شوند و بدون فکر کردن در مورد عواقبش میله را رها می کنم. مثل رویا چیزی را متوجه نمی شوم و فقط در لحظه ی کوتاهی پشتم تیر می کشد سپس پتکی را احساس می کنم که روی سینه ام کوبیده می شود و تنگی نفس به سراغم می آید. مثل دست و پا زدن در آب برای به دست آوردن اکسیژن و جلوگیری از خفه شدن، هوا را چنگ می زنم و با تمام قوا هوا را به داخل می کشم ولی انگار چیزی مانع این می شود تا تنفس انجام شود. سرم گیج می رود و دنیا جلوی چشمانم سیاه می شود… داستان رمان درمورد تئوری علمی است که در آینده اتفاق خواهد افتاد و دنیای ما را واژگون خواهد ساخت. دنیای که در تاوان اشتباهات گذشته ها، گریبان گیر آینده ها خواهد شد …
توضیحات : این کتاب، اثری سودمند برای آشنایی با تاریخ، فرهنگ و ادبیات کشور کره است. کتاب به قلم پروفسور زونگ این سوب به زبان انگلیسی نوشته شده که جمشید سلطانی برای اولین بار با نثری روان آن را به فارسی ترجمه کرده است. پروفسور زونگ این سوب از چهرههای برجسته زبان و ادبیات کره است که در دانشگاههای معتبرِ کشورهای مختلفی مانند انگلستان، ژاپن و امریکا به تدریس پرداخته است.
توضیحات : میدانید تفاوت نیش با نیشتر چیست؟ نیش آزردن است؛ نیشتر هر چند دردناک است، ولی پرفایده… آنکه نیش هی زند، بدطینت است و کژدم صفت؛ آى کس که نیشتر میزند طبیعی است مشفق … نیش، کینه و دشمنی به بار می آورد؛ نیشتر، صحّت و سلامتی… نیش، زهر را به دل میچشاند، نیشتر سم را از درون بیروى می کشاند…. نیش، تلخ است؛ تلخی زهر … نیشتر هم تلخ است؛ تلخی دارو …این کتاب هفت داستان کوتاه را دربردارد که اولین و مهم ترین آنها نیشتر نام دارد. نویسنده کتاب یک روحانی جوان است و داستانها بیشتر در شرح و نقد محیط روحانیون است. داستان نخست(نیشتر) داستان به حکومت رسیدن یک ملایزاهد در دوره صفویه است. این کتاب سالها پیش در تهران و فقط یکبار چاپ شده است. ساختار و نثر داستان ها بی شباهت به آثار آل احمد نیست. خواندن این کتاب، به ویژه داستان اول آن را به همه توصیه می کنم.
توضیحات : خانه من تغییر کرده. اونقدر زیاد که وقتی وارد میشم کفشامو مرتب و منظم تو جا کفشی گذاشتم. برق سینک آشپزخانه چشمم رو زد. نه تنها هیچ ظرف نشسته ای نمونده بلکه ماشین ظرف شویی هم خالیه. لیوان ها و ماگ های رنگی من به طرز غریبی مرتب توی کابینت چیده شدند. دلشوره گرفتم مثل نزدیکای عید، یا وقتی اتو کشیده منتظر اومدن مهمونم. میزهای تمیز و یه شاخه گل توی ماگ نارنجی. این وحشتناکه … یه زنانگی عجیب داره توی این خونه نفوذ میکنه.