توضیحات : موریس مترلینگ در کتاب «دنیای پس از مرگ» به مسائل جهان آخرت می پردازد. قلم موریس مترلینگ به گونه ای است که غالباً در کتابهای خود ضد و نقیض میگوید و لذا به طرزی غیرمنتظره فکر خواننده را برای درک بهتر باز می کند.
مترلینگ میگوید :
« من ادعا ندارم که چیزی را می دانم ، من یک پژوهشگر هستم که دائماً حقیقت را جستجو می کنم . من هیچ خجالت نمیکشم که نظریه و فکری را که دیروز ابراز کردم ، امروز انکار کنم ، و نوشته های امروز من به کلی مخالف با نوشتۀ دیروز من باشد »
توضیحات : سمیه میگوید شعر تک کلماتی است که با سکوت زینت یافته است. سکوت گویاترین کلام عشق است. کافیست بگویی عشق و هفتهای ساکت باشی. هرچه بیشتر بگویی زاید است، شعر مورد علاقهاش این است: منتظرم عشق بیا.
میپرسم شعر است؟ میگوید نیست؟
سوال را با سوال جواب میدهد. حوصلهام را ندارد ولی میگوید عاشق منتظر عشق است پس منتظر بیهوده است.
میگوید: عشق
میپرسم عشق شعر است؟
میگوید آن هم اضافه است.
توضیحات : کاش می توانستم به مردم بگویم که مردن از سرطان چقدر خوب است. این کلمات حیرت آور را اخیراً از زنی شنیدم که چند روز بعد در آرامش تمام جان به جان آفرین تسلیم کرد. او هرگز “دکتر کوبلر اس” را ندید اما تردیدی ندارم که اگر او بیمار بیمارستان بیلینگز می بود، از اینکه می توانست در سمینار دکتر راس دربارۀ مرگ حرف بزند و از ترس دور از منطق پزشک و کشیش و بیمار، سخن به میان آورد چقدر خوشحال می شد. نه اینکه ترس از مرگ کاملا غیرمنطقی است. ما بعد از مرگ می ترسیم، چشم پوشیدن از همه چیزهایی که دوست داریم باید دردناک باشد و از آنجائی که مرگ ما، اسباب اندوه دیگران می شود، طبیعی است که به خاطر آنها اندوهگین باشیم.