توضیحات : حکومتهای خودکامه و دیکتاتوری پیش از هر چیز چراغهای قلمرو عمومی را نابود میکنند و به تعبیر فروغ فرخزاد «چراغهای رابطه را تاریک» میسازند تا شهروندان نتوانند همدیگر را ببینند. در چنین تاریکیای که آرنت از آن به «عصر ظلمت» تعبیر میکند دیگر نوری بر قلمرو عمومی تابیده نمیشود و چشم چشم را نمیبیند و انسانها «تنها» میشوند و اینگونه میشود که حکومتهای خودکامه با همهی هیمنه و حشمت و هیاهوی خود به مصاف شهروندی می روند که اینطور تنها و تکافتاده است. این شهروند ِ تنها و تکافتاده در آماج این حمله، یا درهم شکسته میشود و یا این تنهایی مایه و پایهای برای اِعمال اقتدار بر او میشود. اینگونه میشود که از شهروند، آدمکی فرمانبر، توجیهگر و سر به راه خلق میشود که فاقد تشخیص خوب و بد است و به رغم معمولی و پیشپا افتادهبودنش، میتواند به مهیبترین و تصورناپذیرترین جنایتها دست بزند.
توضیحات : خوزه ارتگا یی گاست فیلسوف لیبرال و نظریهپرداز اسپانیایی و از پیشگامان رنسانس اسپانیا در سده بیستم به شمار میرود. او در نیمه نخست قرن بیستم زمانی که اسپانیا میان جمهوریخواهی، سلطنت و دیکتاتوری سرگردان بود، رسالات متعددی منتشر کرد. وی در کنار نیچه از مدافعان منظرگرایی بود که کانت پیشگام آن در اندیشه غربی به حساب میآمد. او منتقد انسان تودهای و جامعه فاشیستی برآمده از آن بود و دولت بزرگ را عامل و معلول این پدیده میدانست. رتگا یی گاست منتقد تند جامعه تودهای است و فاشیسم را نتیجه تودهای شدن جامعه میداند. او همچنین مخالف دولت بزرگ است و مشکلات عصر مدرن را نتیجه بزرگ شدن دولت و مداخله آن در همه امور میداند. انسان تودهای از نظر او همان است که شک و تردید به خود راه نمیدهد، زندگی او جریان دارد ولی بی هدف است و اسیر روزمرگیها است. انسان تودهای همان است که توسط امپراتوریهای رسانهای کنترل میشود و هرچه به خوردش میدهند بی هیچ تردیدی میپذیرد. کسانی که در تاریخ فلسفه مطالعاتی دارند معمولاً اورتگا یی گاست را پیرو مکاتب پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیسم و فلسفه زندگی قلمداد میکنند. سرچشمه افکار فلسفی اورتگایی گاست را باید در دیدگاههای نیچه و ویلهلم دیلتای جستجو کرد. تعلقات فلسفی او بر رابطه بین حیات بشری و تاریخ، فرهنگ و اخلاق تمرکز داشت. اورتگا یی گاست شخصیتی فردگرا بود. ویژگی بارز او نخبه گرایی اش است و با طرح و شرح نظریه آریستوکراتیک تاریخ و فرهنگ، سرمایهداری و کمونیسم را به عنوان اشکال جامعه «تودهای» مورد تقبیح قرار میدهد. از دیدگاه او، هم کمونیسم و هم سرمایه داری فرهنگ و فردیت را تخریب میکنند.
توضیحات : سالیان سال، یکی از مهمترین نگرانی های من این بوده است که چگونه مردم می توانند جلوی به وجود آمدن دیکتاتوری ها را بگیرند و یا دیکتاتوری های موجود را از میان ببرند. این علاقه ناشی از این عقیده است که هیچ انسانی نباید تحت سلطه انسانی دیگر زندگی کند و یا توسط حکومت های دیکتاتوری، از میان برداشته شود. این عقیده با مطالعه درباره لزوم آزادی نوع بشر، با تحقیق درباره لذت حکومت های دیکتاتوری (از نظرات ارسطو گرفته تا تحلیل حکومت های تمامیت خواه) و با بررسی تاریخی حکومت های دیکتاتوری (بخصوص آلمان نازی و روسیه استالینی) در من رشد یافته است. در طول سالها، فرصت شناخت انسان هایی را داشته ام که تحت حکومت نازی ها زندگی کرده و رنج کشیده اند. در میان آن ها اشخاصی نیز وجود داشتند که از اردوگاه های کار اجباری آلمان جان سالم به در برده بودند. در نروژ، با مردمی ملاقات کردم که با حکومت نازی مبارزه کرده و زنده مانده بودند، و درباره مردمی شنیدم که از میان رفته بودند. با یهودیانی که از چنگال نازی ها گریخته و همینطور با انسان هایی که برای زندن ماندن به آن ها کمک کرده بودند، صحبت کردم. وحشت حکومت استالین، در اکثر کشورها بیشتر از طریق کتاب شناخته شده است تا از طریق تماس های فردی. این وحشت برای من تلخ تر و گزنده تر بود چرا که با نام آزادی و رها شدن از ظلم و استثمار به مردم تحمیل شده بود.