توضیحات : خرمگس نام داستانی از نویسنده انگلیسی، اتل لیلیان وینیچ میباشد که در دهه ۱۹۶۰ انتشار یافت. این داستان در کشور ایران، توسط خسرو همایونپور و ترجمهای دیگر توسط داریوش شاهین به فارسی برگردان شدهاست. این کتاب در سال ۱۸۹۷ در انگلستان و آمریکا منتشر شد. وینیچ در این کتاب سیمای انسانهایی را مجسم کردهاست که برای کسب آزادی, استقلال و حقوق اجتماعی خود دست به مبارزه میزنند و در این راه از مرگ نیز هراسی ندارند. «عشق» در این کتاب مقامی ارجمند دارد.نقش اصلی این کتاب آرتور برتن است که یک انگلیسی مقیم در ایتالیا در زمان سلطهٔ اطریشی ها بر این کشور است، او پس از شکست عشقی خود دست به یک ماجراجویی بزرگ میزند و بعدها دوباره به ایتالیا بازمیگردد و در یک گروه انقلابی به کار مشغول میشود.
توضیحات : شاید قهرمان داستان را بشناسید. شاید تاکنون خیلی از نوشته های او را خوانده باشید؛ اما نه شما هیچگاه در صدد برآمده اید آفریننده آن افسانه های تلخ و غم انگیز را بشناسید و نه خود او هیچگاه خواست شناخته شود. من نام او را اندوه، غم، شیطان و یا از این قبیل گذاشته ام. اما چون می خواهم این داستان به حقیقت نزدیک باشد، شما او را با نام اصلیش با نامی که پدر و مادرش روی او گذاشتند و او هیچ وقت محبت آنان را احساس نکرد، بشناسید: “کریم” او را من و سایر همکارانش کریم می خوانیم. اما شاید بسیاری از خوانندگان عزیز او را به نام “سپید”، “بهمن بام…” و “سیروس فر…” بشناسید. به هر حال او در میان ما است، زنجیری این اجتماع دوزخی و دردناک ما است. در میان ما زندگی می کند و چه بسا وقتی که این داستان به پایان رسید، او دیگر در میان ما نباشد. چون زندگی حقیقی او زمانی آغاز میشد که چهره دومش! شخصیت دومش جلوه گری می کرد و حالا که چهره دوزخی دوم شناخته شد، شاید دیگر زندگی آنقدر برایش مهم نباشد، همانطور که بسیاری از معیارهای اخلاقی برایش مهم نبودند…
توضیحات : آرزوهای بسیاری برای این کتاب داشتم، آینده ای روشن که حق اش نبود چنین سخت با دیوار برخورد کند، یکی از آرزوهایم شاید این بود که آن را در کتابفروشی شهرمان ببینم، در کنار کتاب های دیگری که از جنس کاغذ اند و نویسنده های شان هر چند با جیب های خالی اما حال روح شان خوب است و رزومه ای برای جهان آخرت دست و پا کرده اند. صدابردار مجموعه ای از “نُه” داستان کوتاه است، کوتاه به معنای حقیقی، نه رمان های بیست یا سی صفحه ای که با نام داستان کوتاه به خورد مخاطب داده می شوند. انسان، بیگانگی و مرگ، صدای واضح این داستان ها هستند، سکوت و تاریکی که از هر سو فرو می ریزند و آدمی ناچار به تسلیم است. مخاطب را در خواندن این کتاب به صبر دعوت می کنم، به تفکر و عشق، به دوری از تعصب و نزدیکی به افکار جدید و بروز یافته در خودمان و اطرافیان، او باید تعارف را کنار بگذارد و خود را آنگونه که هست ببیند، حتی اگر زبری و تیرگی اش در ظاهر آزار دهنده باشد. داستان های این مجموعه طوری نگاشته شده اند که لازم است برای تک تک کلمات ارزش قائل شد، نمی توان آنها را تا نیمه خواند یا واژهء آخر را جا انداخت و مدعی بود که خوانده و درک شده است، صدابردار داستان جزئیات است، قصهء نقش های سفید روی بوم سفید
توضیحات : گروهی از افراد که به ظاهر ارتباطی با هم ندارند، به عنوان وارثان پیرمردی ثروتمند برگزیده میشوند و خانهی زیبا و قدیمیاش را به ارث میبرند. با این شرط که به زیرزمین خانه وارد نشوند و به خصوص به مبلهای سیاهی که در آنجا وجود دارد نزدیک نشوند. نخستین روزی که همهی ارثبرندگان در خانه جمع میشوند، از سر کنجکاوی هر دو خطا را مرتکب میشوند. این داستان که بافتی نمادین دارد و در ردهی رمان وحشت نوشته شده، آنچه که در همان یک شب رخ میدهد را شامل میشود.
توضیحات : دو هفته از بستری شدن مهدی کوچک زاده در بیمارستان کوچک شهر نطنز میگذشت. بیمارستانی با متخصصان اندک و مراجعان بسیار و اغلب میشد صدای زجه و زاری را در محیط آنجا شنید که دردمندی بیتابی میکرد یا کسی از آنها مرده بود. مهدی سرفه خشکی کرد و با قدی خمیده برخاست تا پنجره را باز کند. پنجره آهنی کرمی به لرزه درآمد و نسیم خشک بیابان های نطنز وارد اتاق شد. آن بیرون جدای از سرو صدا ها و درختان خشک، چیز بیشتری وجود داشت که توجه مهدی را جلب کرد …
توضیحات : شفق یا گرگ و میش یک رمان فانتزی است که توسط استفنی مه یر نوشته شده است. این کتاب به صورت رسمی با جلد سخت در سال ۲۰۰۵ منتشر شد و نام اولین کتاب این مجموعه شفق میباشد که قهرمان این داستان ایزابلا ماری سوان هفده ساله نام دارد، او از شهر فنیکس در ایالات اریزونابه شهر فرکس در ایالات واشنگتن سفر میکند و زمانی که عاشق خونآشامی به اسم ادوارد کالن میشود، زندگیاش به خطر میافتد. بلا سوان شخصیت اصلی این کتاب که ماجرا از زبان اون روایت میشه، دختری معمولی و نسبتا ساده هست که برای ادامه ی زندگی تصمیم میگیره که از مادرش جدا بشه و به شهر پدرش (فورکس) بره. در مدرسه ی جدید بلا متوجه چند دانش آموز میشه که هیچ ارتباطی بابقیه ندارن و فقط با هم میگردن.یکی از این پنج دانش اموز (ادوارد کالن) در مقابل بلا رفتار عجیبی رو در پیش میگیره و بعد از مدتی که میگذره بلا کم کم احساسی رو نسبت به ادوارد حس میکنه و شب ها خوابش رو میبینه. تا اینکه روزی ادوارد جان بلا رو از یک تصادف وحشتناک نجات میده و این قضیه باعث میشه بیشتر با هم برخورد داشته باشن. رفتار ادوارد و برادر خواهرهایش کمی مشکوک به نظر میرسه،طوری که فقط روزهای بارانی و ابری در مدرسه حظور پیدا میکنن و روزهای آفتابی کسی اونارو نمیبینه.تا اینکه بلا شایعاتی رو از دوستش جیکوب شنید مبنی بر اینکه خانواده ی کالن خانواده ی خون آشامی هستن که در فورکس به خاطر بارانی بودن این منطقه زندگی میکنن. بلا شروع به تحقیق در مورد خون آشامها میکنه و متوجه میشه که تمام خصوصیات خون آشام ها در ادوارد وجود داره و از طرف دیگر عشقش نسبت به ادوارد روز به روز افزایش پیدا میکنه…
توضیحات : آن هنگام که عصای تارتاروس انتخاب میکند، از میان بازماندههای دو قوم باستانی، آخرین پیشگویی اولین پیشگو به حقیقت میپیوندد. سرنوشت تغییر میکند و دروازههای آینده به روی محارم بسته میشوند. حقیقتی تلخ شکل میگیرد، و حقیقت تازه میشود. در آن دم که خود را در دنیایی ناشناخته میبیند، دنیایی پر از شگفتی و خیال که در آن هر کاری ممکن است، به واسطه قدرتی ناخواسته، قدرتی را میدزدد. در آن دم، تقدیر همگان عوض میشود؛ سیاهی از اعماق بیدار و …
توضیحات : کالیگولا نام امپراتوری است که در سال ۳۸ پس از میلاد در رم حکومت می کرد. زندگی این امپراتور پس از مرگ خواهر و معشوقه اش در وسیلا کاملا تغییر می کند. کالیگولا همچنین عنوان نمایشنامه ای است که آلبر کامو آن را براساس داستان این امپراتور به رشته تحریر درآورد. براساس آنچه در نمایشنامه آمده سرگذشت کالیگولا کاملا متکی بر اسناد تاریخی است
توضیحات : رمان ستاره بازان اثری است از رومن گری که توسط مهدی نسرین به فارسی ترجمه شده.رومن گری این کتاب را نخست در سال ۱۹۶۱ به زبان انگلیسی و با عنوان The Talent Scout به معنی استعدادیاب چاپ کرده بود. بعدها خودش آن را به فرانسه ترجمه کرد و عنوان Les Mageurs d’Etoiles را بر آن گذاشته بود که معنای تحت الفظی اش می شود ستاره خواران.
توضیحات : وای خدا جونم چرا روزگار در نظر من انقدر دیر میگذره،دو روز دیگه مونده به کنکور ولی برای من یه عمر ه،استرس ندارم ولی دوست دارم زودتر تموم شه ،احساس میکنم که دیگه بریدم،ساعت حدود پنج عصرو نشون میداد که با صدای جواد از خواب بیدار شدم،چند وقتی بود که وقتی میخواستم بخوابم حدودا یک ساعت توی تخت خواب وول میخوردم تا که خوابم ببره با این که قبلا به قول مریم نرسیده به تختم خوابم میبرد، تو حالت خواب و بیدار بودم که شنیدم جواد میگفت مهتاب بیا پایین خاله اینا اومدن،منم که اصلا حوصله نداشتم جوابشو بدم موهامو شانه کردم و ….. برای مطالعه این رمان نیاز به فونت نازنین است
توضیحات : سالها از آن روز پاییزی می گذرد. از آن روز غم انگیزی که فهمیدم دیگر مونسی ندارم . بارها در خواب دیده ام گیتی در جای باشکوه زندگی میکند و خیلی شاداب است . انگار آنجا خوشبخت تر از اینجاست . باری تصمیم گرفتم قلم گیتی عزیزم را زمین نگذارم و وقایع بعد از مرگش را روی کاغذ بیاورم.
توضیحات : روزها بی توجه بما می گذرند . زمان بخاطر آدمها توقف نمی کند . چه بی رحم اند ثانیه ها! چه قسی القلب اند دقایق ! چه روز شومی بود آن روز که برادرم علی ، خودش را بخاطر عشقش دار زد . آخر چرا؟ فائزه آنقدر برایش ارزش داشت که چهار نفر به پایش بسوزند ؟ او که رفت مادر هم به او پیوست . پدر دیوانه شد و گیسوهم آواره شدیم .خدایا این چه مصیبتی بود که بر سرمان آمد ؟ مگر چه گناهی مرتکب شده بودیم؟ دخترک بی عاطفه با شوهرش خوش است و ما راهی دیاری ناشناخته . معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار ماست . دو دختر زیبا ، تنها ، غریب و شبیه هم.