توضیحات : در گیر و دار طوفان شدیدی که درگرفت، پیرزن هفتاد و پنج ساله ای با قد خمیده، عصازنان، بدن ضعیف و لاغر خود را بسوی بیغوله ای که مسکن او بود می کشید. این زن که تا لب گور بیش از گامی فاصله نمی دید، در دنیای شلوغ و پرجمعیت تنها و بیکس بود. هزار و پانصد میلیون کمتر یا بیشتر دور او بفاصله های دور و نزدیک زندگی می کردند ولی از میان اینهمه فرزندان آدم و حوا یکی با این زن درمانده و بیکس خویشی و آشنایی نداشت. باد زوزه می کشید و بیرحمانه شلاق سرد خود را بر صورت پرچین و چروک و بدن برهنه زن ناتوان می نواخت. صورت او آنقدر متشنج و منقبض بود که آینه وار دردها و مصائب جوراجور دنیا را یکجا و یکباره نشان می داد، گردن او که پوست سیاه و آویخته داشت، میان پیراهن چرکین وصله داری فرو رفته بود؛ پستانهای شل و آویخته اش با حرکات سست و بی اراده پاهایش تکان میخورد، مثل اینکه این وجود پیچاره، فاقد روح و قدرت بود یا همانطور که باد شدید، کاغذ سیگار را جلو می برد و بدر و دیوار میزند، دست توانائی او را جنبش و حرکت میداد – پیرزن نه درد داشت که بگرید و نه امید داشت که بخندد. حکم یک سنگ بیجان و بی حس را داشت. همانطور که مرتاض های هند در اثر تمرین و ممارست بدرد عادت می کنند، روی تخت خواب پرمیخ بآسودگی می غلطند، میان برف برهنه و بی لباس می خوابند، میخ آهنین بر سر خود میکوبند، غذا نمی خورند و آب نمی نوشند، پای بی حفاظ میان آتش سوزان می روند، دیگر سوز سرما و صدای باد او را آزار نمی داد و رنج را در وجود او بر نمی انگیخت، بدرد و رنج عادت کرده بود…
توضیحات : حضرت با عز و شکوه جناب مستطاب عزرائیل که عمرت درازباد !! هر چند در این روزگاران در میدانهای جنگ و ستیز کاری صعبل و دشوار در پیش داری و خوشبخت از آنی که اولاد بنی آدم هماره به خاطر هیچ و پوچ با وسائل گوناگون به جان هم افتاده و وظیفه خطیر تو را آسانتر ساخته اند . لهذا، امیدوار چنانم که سایه ی ذیجود خود را برای قرنها از ملک و ملت ایران کوتاه گردانی.
توضیحات : جلال آل احمد در سفر به سرزمین فلسطین که خود از آن به عنوان ” سفر به ولایت عزرائیل” یاد می کند ، اسرائیل را فرصتی می داند برای حکومت های بی قانون عهد دقیانوسی اعراب… جلال آل احمد در کتاب اش چنین می نویسد: حکومت یهود در آن سرزمین فلسطین نوعی ولایت است و نه دولت. حکومت اولیاء جدید بنی اسرائیل است بر ارض موعد، در سرزمینی نه چندان فراخوانده و موعود و به جبر زمانه یا التزام سیاست یا روشن بینی اولیاء…