توضیحات : محمد نصرت نسین معروف به عزیز نسین، شاعر، نویسنده و مترجم در سال 1915 در استانبول به دنیا آمد. در سال 1935 وارد مدرسهی نظامی کولهلی شد و در سال 1937 در مدرسهی جنگ آنکارا به تحصیل ادامه داد و به درجهی ستوانی رسید.» در قسمتی از کتاب میخوانیم: «بهت گفته بودم که چطور با جنبوجوش زیاد، من رو توی آمبولانس گذاشتن. حالا به اتفاقاتی که بعد از اون به سر مردهم اومد گوش کن. ماجراهای کتاب بیستهزار فرسنگ زیر دریا در مقابل ماجراهای یه روز گردش من با آمبولانس چیزی نیست. من رو دراز به دراز پشت آمبولانس خوابونده بودن. یهو فکر کردم سوار تاکسی شدم. ترسیدم راننده ازم کرایه بخواد. یادم افتاد مردم و از این موضوع خیالم راحت شد
توضیحات : در حالیکه هنوز توی خیلی از شهرهای بزرگ کشور سینما پیدا نمیشه، شهر ما دو تا سینما داره. عجیب تر اینکه بین این دو تا سینما نه تنها رقابتی موجود نیست، بلکه صاحبان آنها باهم شریک هستند. محمد خان سابقه اش از اون یکی بیشتر بود و با اینکه سرمایه کافی داشت و کار و بارش هم خوب بود، دوستانش از اینکه با کس دیگری شریک شده، تعجب می کردند. یک روز که من دلیل این عملش را پرسیدم، محمدخان سبیل های قیطانی اش را با نوک انگشتهایش تاب داد و گفت:
شامل 25 داستان طنز انتقادی با عناوین: تو قهرمان نیستی – ما مردم مقلدی هستیم – از مزایای خل بودن – هموطنان عزیز گول نخورید – یک زن برای شش مرد – من پدرش را درمی آورم – هر دقیقه یک زایمان – یکبار کافی نیست – وقتی که بچه گریه می کنه – قهرمان آزادی – کلوپ عجیب – یارو منو میشناخته – من اینجا یک خاطره دارم – تو که منو میشناسی – دختر چشم و گوش بسته – میکروب بی نظیر – حسابدار – انجمن خانه و مدرسه – افتتاح کارخانه دیگ زودپز- وطن زنده باشه
توضیحات : با وجود اینکه می دانستم در ادارات دولتی کار زودتر از ساعت 9 شروع نمی شود، باز طبق معمول سر ساعت 8 آنجا بودم. من از آدمهای درجه پنج و درجه شش متنفرم. منظورم آدمهایی نظیر دربان، سرایدار، پیشخدمت و غیره است. نفرت من ناشی از ترسی است که از چنین آدمهایی دارم. این قبیل آدمها هرجا مرا می بینند مثل این است که از قدیم می شناسندم. شروع می کنند به غرغر کردن و تحقیر. چونکه به سر و وضع ژولیده ام نگاه می کنند و مرا هم جز طبقه خودشان حساب می کنند. این آدمهای طبقه پایین اصلا نمی توانند یکدیگر را یعنی افرادی مثل خودشان را تحمل کنند…
مجموعه داستانهای طنز با عناوین:
اینم شد مملکت؟ / نامه های یک خر مرده به دوستش / زنده باد سرمایه دار؟ / بچه ها را نگریانید / پیش برویم، اوج بگیریم، ترقی بکنیم / اجلاسیه کله خران / خفه شو، فضولی نکن / استانبول، استانبول / مملکت دست کیه؟ / عزیز نسین از زبان خودش / سگ کشی / انقلاب فرهنگی / انسان ها آگاه می شوند / بازداشت یک نویسنده / شکر تلخ
توضیحات : توی خانه یکی از دوستانم میهمان بودم. غیر از من در حدود بیست نفر زن و مرد دیگر هم بودند. اکثرشان را می شناختم. فقط پنج شش نفر غریبه بودند. توی این ناآشناها خانمی نظرم را جلب کرد. بدون اختیار محو تماشای او شدم. قیافه او خیلی به نظرم آشنا می آمد. از آن تیپ زنهایی بود که هرگز پیر و شکسته نمی شوند. قیافه اش نشان می داد که در جوانی خیلی خوشگل و لوند بوده، حالا هم که چهل و چند سال داشت از دخترهای بیست ساله زیباتر و شادابتر جلوه می کرد. او هم نگاهش را از من برنمی داشت. هر چه فکر می کردم او را کجا دیده ام، چیزی به یادم نمی آمد. خیلی دلم میخواست یک نفر پیدا بشود و ما را بهم معرفی کند. توی این فکر بودم که صاحبخانه به طرفم آمد و بانی این امر خیر شد:
– آقای ضیاء نمی خواهید با حسنه خانم آشنا بشوید؟
باهم دست دادیم. وقتی گفتم: “از آشنایی شما خوشوقتم” حسنه خانم خنده بلندی کرد و جواب داد:
“ما مدتهاست همدیگر را می شناسیم..” …
توضیحات : نش هیچوقت دلش نمی خواست در هوای طوفانی با کشتی مسافرت کند. اگر هم مجبور میشد تا مفصد اخمهایش تو هم می رفت و ناراحتی می کشید. کسانیکه در حیدرپاشا زندگی می کنند، مجبورند کشتی سوار شوند چون از راه حشکی ارتباط دو قسمت شهر قطع شده است. اکثر مردم حیدرپاشا هم محل کسب و کارشان در استانبول است. بهمین جهت مجبورند مرتب با کشتی در رفت و آمد باشند. زن و شوهر یکروز طوفانی توی استانبول کار داشتند. اعصاب زن خیلی خراب شده بود…
آنچه در این کتاب می خوانید:
زن بهانه گیر / آدم پرکار / کنسرت گریه برای زن حامله / تامین مسکن / سگ اصیل / وقاحت هم حدی دارد / در یک روز / عافیت باشه / حروف الفباء / هر کس خوبتر بدود برنده است / میز یک کارمند / باران آمد اینطور شد / داستان صندلی
توضیحات : شامل ۱۸ داستان کوتاه. عناوین داستانها عبارتند از: یک جفت جوراب نایلون، زن سوزنی، مرگ خوبه برای همسایه، مردی که هم پیاله اش را کشت، ساعت فروشی، تقصیر خودته، راه جلب توریست، وقتیکه دزد به دزد میزنه، من اعتراض دارم، راهنما، دیوانه، ماه دیگه میشه، خواهرزاده، بابانوئل توقیف شد، نماز میت، عمو ژنرال، تنظیم خانواده، تا کتک نخورم آدم نمیشم
توضیحات : داستان کوتاه «به من چه مربوطه» اگرچه انتقادی تند و تیز به وضعیت امنیتی یک جامعه دارد در عین حال دعوتی است زیرکانه و طنازانه به نوع دوستی.
کمال از دوستان دوران کودکی منه! ازم دعوت کرد برای دیدن کتابخانه اش به خانه آنها بروم. خانه کمال کوشک بزرگی در بهترین محلات شهر بود. گفتم:
– خونه قشنگی دارین
– مال خاله جان نصرت مه
کمال مرا به اتاق بزرگی که توی قفسه هاش مملو از کتاب بود، برد:
– چطوره چائی مونو همینجا بخوریم؟
– عالیه
کمال رفت چایی بیاره و من مشغول تماشای کتابها شدم. در این موقع صدای دورگه و لرزانی از بالای پله ها به گوش رسید:
“گروها… ااا…ن… قدم…رو…یک…دو…یک…دو”
یکه ای خوردم و لحظه ای گوش به زنگ ماندم تا از ته و توی قضیه سر در بیاورم…
توضیحات : در شماره اول اکتبر ۱۹۶۶ روزنامه (ینی استانبول) این تیتر با حروف درشت در صفحه اول چاپ شده بود: اگر مجازات را در اختیار بچه ها بگذارند… اصل خبر این بود. در یکی از مدارس ابتدایی معلم کلاس دوم برای درس انشاء این موضوع را به شاگردانش داده: (( اگر شما پدر باشید و پدرتان بچه شما باشد، وقتی کار خلافی از او سر بزند، چگونه مجازاتش می کنید؟ )) بیشتر بچه ها به این سوال جوابهای جالبی داده اند که دلیل تربیت خانوادگی آنهاست و نشان می دهد که در خانواده های مختلف از نظر تربیت و ثروت با بچه ها چگونه رفتار می شود. از مجموع این سوالات چنین استنباط می شود که مجازات بچه ها در خانه سنگین است و همین عدم تعادل جرم با مجازات، انعکاس و اثر نامطلوبی در روح آنها می گذارد و مسلما در زندگی آینده آنها اثر عمیقی دارد…
توضیحات : عزیز نسین نویسنده، مترجم و طنزنویس اهل ترکیه است. پس از خدمت افسری حرفهای، نسین سردبیری شماری گاهنامه طنز را عهدهدار شد. دیدگاههای سیاسی او منجر به چند بار به زندان رفتن شد. بسیاری از آثار نسین به هجو دیوانسالاری و نابرابریهای اقتصادی در جامعهٔ وقت ترکیه اختصاص دارند. آثار او به بیش از ۳۰ زبان گوناگون ترجمه شدهاند. بسیاری از داستانهای کوتاه او را ثمین باغچهبان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه کردهاند. عزیز نام پدرش بود و او این نام را به عنوان نام مستعار خود انتخاب کرد. همچنین نسین در زبان ترکی به معنای تو چه کاره ای یا تو چه هستی است. داستانهای عزیز نسین گاه به صورت جدا و بیرون از مجموعههای خود و گاه در قالب اصلی کتابها به فارسی ترجمه شدهاند. از داستانهایی که به فارسی ترجمه شده میتوان به این داستانها اشاره کرد: پخمه، حقهباز، خری که مدال گرفت، زن بهانهگیر، عروس محله، گردنکلفت، یک خارجی در استانبول، نابغه هوش، مگر تو مملکت شما خر نیست؟، خانهای روی مرز، داماد سرخانه، چگونه حمدی فیل دستگیر میشود؟، غلغلک، زن وسواسی، موخوره، مرض قند، طبق مقررات، گروهک کرامت و گروهک سلامت، چاخان(زوبوک) و شارلاتان. ما آدم نمیشویم، سرزمین اخموها، لوستر ۵ شاخه، خاطرات یک مرده، بله قربان چشم قربان، گوسفندی که گرگ شد، کانون گرم خانواده، دندان های مردم را نشمارید.
توضیحات : در اثر تحقیقات دانشمندان امور اجتماعی و جرم شناسی هشتاد درصد اشخاص بزهکار و دزدان و جانیان خطرناک در دوران کودکی به حیوانات آزار و اذیت میرسانده اند به همین دلیل است که برای تربیت افراد صالح و کاردان فردا از امروز باید به کودکان خودمان بیاموزیم که با حیوانات مهربان باشند و هرگز به فکر آزار و اذیت آنها نیفتند. حیوانات را دست کم نگیریم، کتابی است از عزیز نسین نویسنده طنز پرداز و پرآوازه ترک با ترجمه رضا همراه. این کتاب بیش از پنجاه داستان کوتاه را شامل میشود که بیشتر آنها مضمونی حیوان دوستانه دارند.
توضیحات : اوایل پاییز سال گذشته، من با یک دختر خوشگل ازدواج کردم. اگر آدم به وظایف خانوادگی آشنا نباشد و نداند که بعد از زن گرفتن چکار باید بکند، خیلی بهتر است که تا آخر عمر مجرد بماند. من همه اینها را میدانستم و متوجه بودم، مردی که دختر مردم را به خانه میآورد، باید راحتی و آسایش او را فراهم کند. برای اینکه در زمستان دچار سرماخوردگی نشویم قبل از هر چیز میبایست زغال تهیه کنیم. از دوستانم پرسیدم «زغال از کجا گیر بیارم»؟ همه گفتند: ـ نمیتونی گیر بیاری. ـ چرا؟ ـ نمیتونی دیگه…! ـ ولی خواهید دید که چه جوری گیر میارم….
توضیحات : قرار بود انتخابات انجمن شهر جریان پیدا کند. اعضای برجسته دو حزب در دو طرف روبروی هم نشسته بودند پروپاگاندا (تبلیغات) در خانه ها، قهوه خانه ها، کوچه ها و بازارها خاتمه یافته و کار دستجات به سخنرانی در میدانهای عمومی رسیده بود. رقبای نامزدی انتخابات از یک طرف “بشیرخان” استوار بازنشسته سررشته داری و از طرف دیگر “کاظم خان” بقال بود. بشیر خان که سالهای سال دیسیپلین دیده، فرمان داده و فرمان شنیده بود، روال خاصی داشت و این روزها کار و کاسبی خود را با استفاده از اطلاعات سررشته داری آغاز کرده و با یک اشاره حساب مداخل و مخارج را تعیین و بررسی می کرد. از تنها مدرسه قصبه (که اولین تقاضای مردم آن شناخته شدن بعنوان “شهرستان” بود.) یک میز فکسنی آورده و در میدان گذاشته بودند و یک لیوان و تنگ آب هم روی آن قرار گرفته بود .
دو رقیب پهلوی هم پشت میز ایستاده به نوبت داد سخن میدادند. اول از همه وقتی بشیز خان پشت میز رفت با لحن بخصوصی خطاب برقیب خود گفت:
– بفرمایئد ” کاظم خان” اول شما حرف بزنید.
کاظم خان: استغفرالله ، ما چیکاره هستیم. فعلاً شما حرفاتونو بزنین. بشیر خان که سه دوره ریاست انجمن شهر را عهده دار بود با نازشتری و تبختر خاصی راه افتاد و مردو را مورد خطاب قرار داده و گفت:
– هموطنان عزیز ! …. سه دوره ریاست انجمن شهر را به من التفات کردید منهم با مساعدت خودتان تا آنجا که توانستم این وظیفه را با شایستگی به پایان رساندم. اکنون در آستانه انتخابات جدید هستیم، نمی گویم باز هم مرا انتخاب کنید زیرا از کار زیاد، خسته شده ام ولی با اصرار همشهریان گرامی آماده خدمت مجدد شدم. حال میل شماست که باز هم به من افتخار خدمت دهید یا به دیگری (با گوشه چشم به کاظم خان اشاره کرد) بهرحال میخواهم در باره اینکه یک شهردار و رئیس انجمن شهر باید چه شرایط و وظایفی را عهده دار باشد با شما صحبت کنم .