توضیحات : مجموعه ای را که در پیش روی دارید، محض خنده شما تهیه و تنظیم شده است و از شما چه پنهان که دست اندکاران تهیه آن نیز در حین کار با مشاهده کاریکاتورها و خواندن مطالب کتاب، کلی خندیده اند و در بعضی موارد هم تبسم کرده اند. بعضی از لطیفه ها هم که وارداتی بوده اند، ترجمه کرده و با کمی دستکاری سعی نموده ایم برای هموطنان عزیز، قابل استفاده نماییم.
توضیحات : خنده بهترین دواست و کلیه دانشمندان و نویسندگان و شاعران و بزرگان همه در همه جا و در کلیه گفتارها و نوشته های خود این نکته را یادآور شده اند. در این کتاب بهترین لطیفه های سراسر جهان جمع آوری شده و همین طور خارج از آداب نویسندگی نیز نمی باشد.
توضیحات : گویند که روزی نادرشاه با سید هاشم خارکن که مردی زاهد و قناعت پیشه بود، در نجف ملاقات کرد. نادر رو کرد به سیدهاشم و گفت:
شما واقعا همت کرده اید که از دنیا و تعلقاتش گذشته اید.
سید لبخندی زد و گفت:
برعکس شما همت کرده اید که از آخرت گذشته اید.
توضیحات : کتابی را که از زیرنظر می گذرانید، متعلق به سیار، شاعر جوان و محبوب ماست که بنا به قول همردیفان انجمنی او «ده سال است که شعر می گوید و به اندازه بیست سال شکسته شده است». سیار بیست و شش سال دارد؛ متظاهر و شهرت پرست نیست. از شانزده سالگی به کار شعر پرداخته است. خود او بر این عقیه است که در عرض این ده سال، بیست و چهار ساعتی وجود نداشته که یا مطالعه ادبی نمی کرده یا شعر نمی ساخته، یا ساخته ها را به روی کاغذ نمی آورده است. سیار در مجامع ادبی، با عرضه کردن کالای شعر خویش، در میان هنرمندان محبوبیتی عمیق و ریشه دار نسبت به خود به وجود آورده است.
توضیحات : گمانم زیست و بی تشریفات و بدرقه به گور رفت. دکتر حسان را می گویم. شما نمی شناختیدش. نبوغی مشوش بود که چون روغن آب آلود، سالها سوخت و جرقه زد و چند هفته پیش که به تاریکخانه مرگ افتاد، یار همدل و خویشاوندی نداشت که شاهد نهان شدن او در دل خاک باشد. جانی بود ملتهب که در آفاق تفکر اوجها داشت و برای مردم حسابگر دنیا و افکار قالبدارشان خطرناک بود. در آسمان پندار جهشی دوار انگیز بودو سخنان دغدغه انگیزش مزاحم اهل رویا میشد، دیوانه بود…
توضیحات : ملانصرالدین چند چهره دارد. او هم به صورت یک عاقل عمل می کند و هم به صورت یک سفیه. در نقش اول، هوشیاری و تدبیر، حاضر جوابی و تأثیر سخن نیک را تبلیغ کرده و در نقش دوم سفاهت را به آتش طنز می گیرد و عوام فریبی، ساده لوحی و موهومات، خرافات، تنبلی و زودباوری را به باد انتقاد می گیرد. نیچه وقتی در آغاز کتاب «چنین گفت زرتشت» می نویسد: کتابی برای همه کس و هیچ کس، دست به کاری ملانصرالدینی زده است. خود ملانصرالدین هم می تواند همه کس باشد و هیچ کس نباشد. ترک ها او را «خوجا» می نامند و می گویند مال ماست. عرب ها هم او را «جحا» می نامند و می گویند مال ماست. فارس ها هم او را «ملا» می نامند و می گویند مال ماست. پس میبینید که ملا مال همه کس هست و مال هیچ کس نیست. برای این که به این دعوا خاتمه دهیم، بهتر است بگوییم ملا نه مال ترک هاست، نه مال عرب ها و نه مال فارس ها، بلکه مال همه آنهاست. به عبارت دیگر ملانصرالدین متعلق به مشرق زمین است و جهان اسلام، درست مثل هزار و یک شب. ملا با خرش تمام جهان اسلام را گشته، به زبان های عربی، فارسی و ترکی حرف زده و حالا پایش به اروپا و آمریکا و جاهای دیگر هم باز شده و به زبان های اروپایی و جاهای دیگر هم حرف می زند. پس ملا ممکن است یک روز در قم باشد، یک روز در رم. یک روز در پاریس، یک روز در پاریز! یک روز در اسپانیا، یک روز در اصفهان. بهتر است بگذاریم ملا همچنان زنده بنماند و به همه جا سر بزند و به هر سوراخ سنبه ای سرک بکشد. ملا در لطیفه های خود حتی مرگ را هم دست انداخته است.