توضیحات : کتاب حاضر مشتمل بر چهار مقاله از ‘هوشنگ ماهرویان ‘است .نگارنده در این مقالات عمدتا به آرا و اندیشههای فلسفی مارکس ـ نه اندیشههای جامعهشناسی و اقتصادی وی ـ تاکید دارد .وی در مقاله نخست تفاوتهای ماتریالیسم فوئرباخی با ماتریالیسم مارکسیستی را بررسی میکند .در مقاله دوم, از فرق بین دیالکتیک هگل و دیالکتیک مارکس, همچنین نقش دیالکتیک در روششناسی مارکس گفت و گو میشود . در این مقاله, مفاهیم دیالکتیک طبیعت, آنتی دورینگ, ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم, نقد و ارزیابی میگردد .مقاله سوم بحث راجع به سوسیالیسم و جامعه مدنی است و این که اگر سوسیالیسم به معنی نفی جامعه مدنی باشد, پس برابر با اقتدار مدیران است .مقاله چهارم حاوی مطالبی درباره ‘گسست ‘است ; گسست یعنی این که جوامعی که به حکومت سوسیالیستی رسیدهاند, از فرهنگ پیش مدنی خود گسست نکرده بودند, و هنوز به فرهنگ دمکراتیک و مدنی نرسیدهاند و به همین سبب ایدئولوژی مارکسیستی را پوشش بر همان بنیادهای فرهنگی خود قرار دادهاند
توضیحات : اگر مارکس با مفاهیمی مانند «نظام مالکیت»، «ابزار تولید»، «روبنا»، «زیربنا» و «شیوه تولید» می خواست جامعه را با همه پیچیدگی آن بازسازی می کند، دارندرف در مقام طرفدار نظریه تعارض می کوشد تا همین کار را از طریق مفهوم «نقش اجتماعی» انجام دهد. این مفهوم، که در بسیاری از نظریه های جامعه شناسی مفهومی جانبی است، برای دارندرف با مفهوم «اتم» برای فیزیکدانانن قیاس پذیر است و دارندرف سعی می کند که با مثال های گوناگون این امر را نشان دهد که درک واقعیت پیچیده و «آزارنده» جامعه از طریق «نقش اجتماعی» امکان پذیر است. به نظر وی، حتی پدیده های کلان اجتماعی با این مفهوم قابل درک و تبیین می باشند. تعارضات بنیادین جامعه و یا دگرگونی های عمده اجتماعی بازتاب خود را به طور مشخص در دگرگونی نقش های اجتماعی می یابند. بدین معنی تفاوت جامعه فئودالی و جامعه صنعتی که برای مارکس با تغییر «شیوه تولید» و تکامل «ابزار تولید» از اسیاب بادی به ماشین بخار رخ می دهند و برای وبر مشخصه بارز آن تفکیک بنگاه اقتصادی از خانواده بود، برای دارندرف این تحول عظیم با تفکیک نقش تربیتی و کارفرمایی و نیز آموزش حرفه ای پدر قابل توضیح است. در جامعه فئودالی همه این نقش ها به عهده پدر است. درجامعه صنعتی این نقش ها از یکدیگر تفکیک و بعضی از آنها به بیرون خانواده منتقل می شود و همین مسئله یکی از علل عمده تعارض نسل ها در جوامع جدی است.
توضیحات : «آنتونیو گرامشی» در این کتاب, تحلیلی علمی از کتاب شهریار اثر معروف ماکیاولی به دست میدهد. بهزعم وی, ماکیاولی در این کتاب مباحثی در بهبود فن سیاسی سنتی گروه های محافظ حاکم بر جامعه مطرح میسازد; ضمن آن که بر خصلت انقلابی آن تاکید مینماید. نویسنده همچنین اذعان میدارد ماکیاولی «شهریار» را ناجی ایتالیا معرفی کرده است. مخاطبان کتاب را با این مباحث مطالعه میکنند: یادداشتهایی کوتاه در باب علم سیاست ماکیاول, علم سیاست ماکیاولی و مارکس, عناصر سیاست, حزب سیاسی, مفهومهای جهان و اوضاع عملی کلی و جزیی, بعضی جنبههای نظری و عملی اکونومیسم, پیشنگری و چشمانداز, سیاست به مثابه عملی مستقل, تحلیل وضعیتها و درباره بوروکراسی.
توضیحات : تاثیر مارکس تنها با تاثیر شخصیت های دینی قابل مقایسه است. میراث مارکس عمیقا بر زندگی صدها میلیون نفر اثر گذاشته است و تاثیر او محدود به کشورهایی که در مقاطعی کمونیستی بوده اند نمانده است. در کشورهای دیگر نیز اندیشه های محافظه کارانه برای جلوگیری از جنبش های انقلابی مارکسیستی، تغییراتی را باعث شده است. اصلاحات اجتماعی، …و حتی کمک به ناسیونالیسم افسار گسیخته هیتلر و موسولینی از آن جمله اند! نقش مارکس در زمینه ی اندیشه ی سیاسی نیز به اندازه عمل سیاسی روشن است. تکوین جامعه شناسی جدید، تغییرات شگرف در مطالعه تاریخ، فلسفه، ادبیات و هنر.
توضیحات : این اثر کارل مارکس فیلسوف آلمانی و بنیانگذار سوسیالیسم علمی، در فاصله ژانویه و آوریل ۱۸۵۰ نوشته شد و در همان سال در چهار شماره پیدرپی “نویه راینیشه تسایتونگ”، مجله اقتصادی و سیاسی، که در لندن به اهتمام مارکس انتشار مییافت، به چاپ رسید. بنابراین، این اثر بررسی حوادث انقلاب ۱۸۴۸ در فرانسه بوده و مارکس تصویری از آن حوادث را ارائه میکند که بررسیهای تاریخی از آن پس به تأیید نتایج آن پرداخته است. مارکس که در “ایدئولوژی آلمانی”، اصول روش خود را توضیح داده بود؛ در این کتاب نخستین بار این روش را در مورد دوره تاریخی معینی به کار میگیرد. بدینسان، مارکس در تحلیل خود کوشش میکند تا در زیر تار و پود حوادث، نیروهای اجتماعی محرک آن حوادث را توضیح دهد و این تحلیل در نظر مارکس متضمن شناخت شگفتانگیزی از وضعیت اقتصادی و سیاسی فرانسه است. نقش کارگران به طور خاصی برجسته شده است. از همان ماه فوریه، کارگران پاریسی در خط مقدم سنگرهای خیابانی به پیکار پرداخته بودند. کارگران اعلام جمهوری را به حکومت موقت مردد تحمیل کرده بودند. آنان جمهوری بورژوایی را مجبور کرده بودند که نهادهایی اجتماعی ایجاد کند، همچنان که نظام سلطنتی ژوئیه مجبور شده بود که نهادهای جمهوری ایجاد کند. اما این نقش محرکه طبقه کارگر، که تبلور خواستههای آزادیخواهانه همه مردم بود، بورژوازی به قدرت رسیده را به مخالفت با همرزم خود سوق داد و تضاد ویژه جامعه جدید، یعنی مبارزه بورژوازی و پرولتاریا، را کاملاً عیان ساخت.