توضیحات : کتاب حاضر درباره اندیشه سیاسی فیلسوفان غربی از «افلاطون» تا «هابرماس» نوشته شده است. در این بررسی بسیاری از مسائل ایدئولوژیکی اندیشمندان سیاسی یونان بوستان مطالعه و ایدئولوژیهای جدید سیاسی در دولتهای بزرگی چون: اسکندر کبیر، امپراتوری رُم و… شرح داده شده است. و نیز چند ویژگی مهم تحولات اجتماعی دوران میانه قرن پنجم تا سیزدهم م با تحلیل فلسفه «توماس آکونیاس ایتالیایی» توضیح داده شده است. همچنین در کتاب درباره فروپاشی روابط فئودالی در قرن پانزدهم و شانزدهم اطلاعاتی ارائه و درباره یکی از جدال انگیزترین چهرههای تاریخ عقاید سیاسی یعنی «ماکیاولی» مطالبی آورده شده است. در ادامه آرا و خطابهها و عقاید «فوتسه» که وجوه اشتراک زیادی با عرفان دارد، تحلیل و با بیان تضادهای آشکار ایدئولوژیک در سده هفدهم وارد مبحث رشد و تحول آرای سیاسی از قرن هجدهم تا نوزدهم شده و در این مسیر آرای «ژان ژاک روسو» با اندیشمندان سیاسی عصر روشنگری مقایسه گردیده است. در پایان ضمن پرداختن به ایدئولوژیهای سیاسی مدرن: «کنسرواتیسم (محافظهکاری) لیبرالیسم، سوسیالیسم، مارکسیسم، آنارشیسم، ناشیسم و نازیسم و کمونیسم، علل سقوط کمونیسم بررسی و ایدئولوژی «نئوکنسرواتیسم» با معرفی برجستهترین عضو این مکتب یعنی «ایرونیگ کریستول»، تبیین گردیده است.
توضیحات : اسلامشناسی نام کتابی است از آثار دکتر علی شریعتی. این کتاب با طرح کلی و اساسی مکتب بر پایه جهان بینی آغاز میشود و در ادامه با بیان و شرح شعب جهان بینی مکتب یعنی فلسفه تاریخ، جامعه شناسی و انسان شناسی و در ضمن مقایسه مکاتب دیگر نتیجه نهایی ارایه مکتب را فراهم آمدن ایدیولوژی ای میداند که جامعه آرمانی مولود آن است. بخش عمده کتاب را تشریح نقش جهان بینی توحیدی اسلام در برابر تثلیث و چندگانگی در سایر مذاهب و آثار و مآثر آن تشکیل میدهد. شریعتی در این کتاب انسان آرمانی را بر پایه باور و اعتقاد به توحید (به معنای مقهور بودن در برابر اراده و مشیت الهی و جهت یابی وی به سمت آرمان هستی) مولود همان جامعه آرمانی میداند که اسلام (به عنوان مکتب) درصدد تهیت آن است. ایدهای مطلق که بر پایه سنت و کتاب اسلام فلاح و رستگاری دنیا و آخرت نوع بشر را فراهم میآورد. در این کتاب نقدهای اساسی به مکتبهایی چون مارکسیسم، ماتریالیسم و ایدئالیسم وارد شدهاست.
توضیحات : براستی هنگامی که مدرنیستها، پوزتیویستها، آمپریستها و مدعیان مهندس اجتماعی و روشنفکر خاص در این سو، و تاریخپردازان با روایت کلان و تفکر ایدئولوژیک و عام در آن سو، هر دو طیف در یک زمان و در این لحظه و برهه زمانی نفی و سلب میشوند، چه برجای میماند؟! آیا این جز «سرگشتگی»، «عدم قطعیت» و «پراکنش امور» و «بیقاعدهمندی» است؟ پیش از این هر دو طیف تفکر عام و خاص مذکور، علم متعارف و غالب زمان (پارادیم) خود بودند. دورهای «تاریخپردازان» و عصر دیگر «مدرنیستها»، اما امروز هر دو طیف تفکر مذکور پس از سپری ساختن عصر خود به پایان رسیدهاند: آری «کارل مارکس و جان استوارت میل، هر دو به یک میزان کهه و منسوخ شدهاند» و به پایان رسیدهاند.