توضیحات : مولوخ رمانی آخرالزمانی یا دیستوپیایی است که در جهانی تاریک، آلوده، و خالی از واژگان و احساسات میگذرد. مردم به اقوامِ منفک تجزیه شدهاند، کلمات رنگ باختهاند، و آنان که در آزمون پیروز نشدهاند از دیدنِ نور محروم ماندهاند. در این دِژِستان، هر روز سه وعده نان همراه با سه اذان توزیع میشود، زنان به بستری برای زایش تقلیل یافتهاند، و مردان موظفاند مکرر و به مدتِ طولانی به وظیفه بروند. کسی گذشته را به یاد نمیآورد، کسی از آینده خبر ندارد. احساسات رخت بربستهاند و مرگ امری محتوم و دلخواه قلمداد میشود. مردمی که با سخنرانیهای کوبندهی «مولوخ»، حکمرانِ نادیدنی، لیوانهایشان را بالا میبرند بهخوابرفتگانیاند که به دیدن خون عادت کردهاند و از آلودگیِ دنیاشان بیخبرند. در این میان اما هستند کسانی که در تاریکیِ زیرزمینها به بازیافتنِ کلمات و احساسات مشغولاند.