توضیحات : سالها از آن روز پاییزی می گذرد. از آن روز غم انگیزی که فهمیدم دیگر مونسی ندارم . بارها در خواب دیده ام گیتی در جای باشکوه زندگی میکند و خیلی شاداب است . انگار آنجا خوشبخت تر از اینجاست . باری تصمیم گرفتم قلم گیتی عزیزم را زمین نگذارم و وقایع بعد از مرگش را روی کاغذ بیاورم.
توضیحات : روزها بی توجه بما می گذرند . زمان بخاطر آدمها توقف نمی کند . چه بی رحم اند ثانیه ها! چه قسی القلب اند دقایق ! چه روز شومی بود آن روز که برادرم علی ، خودش را بخاطر عشقش دار زد . آخر چرا؟ فائزه آنقدر برایش ارزش داشت که چهار نفر به پایش بسوزند ؟ او که رفت مادر هم به او پیوست . پدر دیوانه شد و گیسوهم آواره شدیم .خدایا این چه مصیبتی بود که بر سرمان آمد ؟ مگر چه گناهی مرتکب شده بودیم؟ دخترک بی عاطفه با شوهرش خوش است و ما راهی دیاری ناشناخته . معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار ماست . دو دختر زیبا ، تنها ، غریب و شبیه هم.