توضیحات : روزي ملا با پسرش به دهي ميرفتند. ملا پسر را سوار خر كرده خودش پياده راه ميرفت. چند نفر در راه گفتند: ببينيد اين پسر سوار خر شده و پدر پيرش از عقب او پياده روان است. پسر ملا به پدرش گفت: ديدي پدر من گفتم خوب نيست كه شما پياده باشيد و من سوار گردم. قبول نكرديد ديگران هم همينطور ميگويند حالا سوار شويد من پياده خواهم آمد.
ملا سوار شده پسرش پياده به دنبالش روان بود، در راه جمعی گفتند: پدر با كمال بي انصافي سوار شده و پسر جواني را كه با سرد و گرم آشنا نيست در عقبش پياده ميبرد. ملا پسر خود را هم سوار خر كرده خودش هم سوار بود راه افتادند. هنوز چند قدمي نرفته بودند كه دو نفر عابر آنها را از بي انصافي كه كرده و در هواي گرم دو پشته سوار شده بودند ملامت نمودند. ملا و پسرش از الاغ پايين آمده هر دو پياده از عقب الاغ به راه افتادند.
چند قدم كه رفتند باز شخصي رسيده گفت: خدا شعور بدهد دو نفر نادادن در عقب الاغ در اين هواي گرم پياده راه ميروند. ملا غضبناك شده گفت: حرف شما صحيح است ولي راهي براي رهائي ما از زبان مردم پيدا كنيد تكليف خودمان را زود ميتوانيم معلوم كنيم.
توضیحات : این کتاب دربردارندۀ ۶۱ افسانه و قصۀ کردی است. افسانهها و قصههای این کتاب در ذیل سه موضوع آورده شده است: افسانههای جانوران، افسانههای زندگی روزمره و افسانههای سحر و جادو. افسانههای جانوران دربردارندۀ دو قصۀ گرگ و میش، و روباه و خروس و کبوتر است. افسانههای زندگی روزمره دربردارندۀ ۳۸ قصه بدین ترتیب است: مکر زنان، دخترک خردمند، شوهر و زن، زن عاقل، زن بد، زن مکار، زن و شوهر، ملا نصرالدین و رفیقش، دو خواهر، عادت، اسماعیل چاوش، دختر عاقل پادشاه، قچاق قلابی، سه دوست، دو همسایه، دو دوست، سه اندرز، مگر نگفتمت، سه دوست، داندوی حیلهگر، مرد دو زنۀ حیلهگر، هر جور اراده کنی آنجور، بازرگان، احمد و گلعذار، خوبی و بدی، دو نابینا، سه احمد، نوکری عاقل، احمد پادشاه، محمد پادشاه و وزیر او، بهلول دانا و بازرگان، چگونه بهلول در کار حاجی حریص حیله به کار برد، بهلول دانا و خلیفه، ستام و لگام بد، داروی معجزهگر، عزرائیل را چگونه میتوان یافت، کربلایی فراش و دزدان و اُصیب. افسانههای سحر و جادو دربردارندۀ ۲۱ افسانه بدین ترتیب است: احمد خان و علی ولی، بهلول دانا و خلیفۀ بغداد، حسن حکیم، اندرزهای حکیمانه، عقل و اقبال، ستاد اصیب، چرا ماهی خندید، دو برادر خوانده، میرزا محمود و هزاران بلبل، رستم زال، شاه اسماعیل و عرب زنگی، تلی هزار، گلبرین، درویش، هفت برادر، میرزا محمود، محمد و مقدم، پسر ماهیگیر، پادشاه و وزیر، هندباد و آدمی گرگصورت.
توضیحات : کتابی را که از زیرنظر می گذرانید، متعلق به سیار، شاعر جوان و محبوب ماست که بنا به قول همردیفان انجمنی او «ده سال است که شعر می گوید و به اندازه بیست سال شکسته شده است». سیار بیست و شش سال دارد؛ متظاهر و شهرت پرست نیست. از شانزده سالگی به کار شعر پرداخته است. خود او بر این عقیه است که در عرض این ده سال، بیست و چهار ساعتی وجود نداشته که یا مطالعه ادبی نمی کرده یا شعر نمی ساخته، یا ساخته ها را به روی کاغذ نمی آورده است. سیار در مجامع ادبی، با عرضه کردن کالای شعر خویش، در میان هنرمندان محبوبیتی عمیق و ریشه دار نسبت به خود به وجود آورده است.
توضیحات : گمانم زیست و بی تشریفات و بدرقه به گور رفت. دکتر حسان را می گویم. شما نمی شناختیدش. نبوغی مشوش بود که چون روغن آب آلود، سالها سوخت و جرقه زد و چند هفته پیش که به تاریکخانه مرگ افتاد، یار همدل و خویشاوندی نداشت که شاهد نهان شدن او در دل خاک باشد. جانی بود ملتهب که در آفاق تفکر اوجها داشت و برای مردم حسابگر دنیا و افکار قالبدارشان خطرناک بود. در آسمان پندار جهشی دوار انگیز بودو سخنان دغدغه انگیزش مزاحم اهل رویا میشد، دیوانه بود…