توضیحات : موریس مترلینگ در کتاب «دنیای پس از مرگ» به مسائل جهان آخرت می پردازد. قلم موریس مترلینگ به گونه ای است که غالباً در کتابهای خود ضد و نقیض میگوید و لذا به طرزی غیرمنتظره فکر خواننده را برای درک بهتر باز می کند.
مترلینگ میگوید :
« من ادعا ندارم که چیزی را می دانم ، من یک پژوهشگر هستم که دائماً حقیقت را جستجو می کنم . من هیچ خجالت نمیکشم که نظریه و فکری را که دیروز ابراز کردم ، امروز انکار کنم ، و نوشته های امروز من به کلی مخالف با نوشتۀ دیروز من باشد »
توضیحات : کتاب قانون جهان یکی دیگر از آثار ماندگار موریس مترلیتگ است. کتاب حاضر مجموعهای از اسرار و رموز عالم هستی است که پیرامون بخشی از آنها صحبت به میان آمده است. متافیزیک به دنیای مافوق ماده تعلق دارد. در این کتاب نیز سؤالاتی از قبیل علت خلقت انسان، حقیقت روح، مرگ و جهان پس از مرگ مطرح میشود.
آیا ممکن است روح بدون بدن زنده شود؟ سئوال عجیبی است که تاکنون هیچکس نتوانسته است به آن جواب بدهد. مسئله مهمی که در حال مرگ برای من مسلم بود اینکه در يك تاریکی سخت فرو رفته بودم اما در همین تاریکی چیزهائی را می دیدم ، مثل اینکه موجودات متحر کی باستقبال من آمده اند ، اما بخاطر ندارم این موجودات چه کسانی بودند، آیا اقوام و پدران ما بودند که باستقبال ما می آمدند؟ اما من در حقیقت در آن تاریکی مطلق بروشنی تمام این موجودات را می دیدم . پس برای چه از مرگ وحشت داریم ؟ مر گ که چیز مهمی نیست ، آیا اینهمه بدبختی ها و دردها که در دوره زندگی با آن روبرو هستیم برای ما چه لذتی دارد که از مرگ واهمه کنیم ، وقتی می دانیم در مرگ تمام این دردها تمام می شود برای چه باید ترس داشته باشیم .
توضیحات : مترلینک در سال ۱۸۶۲ در شهر گنت در قسمت فلاندر کشور بلژیک متولد شد. زبان آلمانی و فرانسه را در خانواده فراگرفت و در مدرسه زبان لاتین آموخت. وی تحصیلات مقدماتی را در مدرسه سن بارب به پایان برد و جهت فراگیری رشته حقوق، فلسفه و حشره شناسی وارد دانشگاه گردید و مدارج آن را با موفقیت پشت سر نهاد و پس از فارغ التحصیلی به سال ۱۸۸۴ به عضویت کانون وکلای دادگستری شهر کان درآمد و بعد به ریاست این کانون رسید.
اما محیط آنجا نتوانست روح کاوشگر او را آرام سازد، لذا به سال ۱۸۸۷ به فرانسه رفت. ولی چند ماه پس از ورودش به فرانسه به علت مرگ پدر مجبور به ترک آنجا شد و دوباره به شهر کان مراجعت نمود. مرگ پدر اثر عجیبی در وی گذاشت و عاملی گشت که غور او را در فلسفه هستی و حیات زیاد کرد و از آن پس شروع به نوشتن نمایشنامه کرد که اولین اثرش با موفقیت همراه نبود. وی مجدداً به سال ۱۸۹۶ به پاریس رفت و در آنجا تحت تاثیر آثار بزرگان مکتب سمبولیسم قرار گرفت. وی به سال ۱۹۰۰ با زنی به نام ژرژت لبلان (Georgette Leblance) آشنا شد که حکایت مادی و معنوی این زن در وی اثر فراوان داشت. او دو بار جایزه ادبیات نمایشی فرهنگستان زبان و ادبیات فرانسه را به خود اختصاص داد و به سال ۱۹۱۱ جایزه ادبی نوبل را دریافت نمود. اما به خاطر دلبستگی ملی، عضویت در فرهنگستان فرانسه را که به وی پیشنهاد شده بود نپذیرفت. مترلینک دراوج محبوبیت و شهرت به سال ۱۹۲۰ به آمریکا رفت و تا پایان جنگ جهانی دوم و اشغال بلژیک توسط هیتلر به سال ۱۹۴۰ در آمریکا ماند….
به طور خلاصه حقیقت آن است که حافظه ى ما – یعنى عاملى که طى زندگى مان افراد بشر را از یکدیگر جدا مى سازد – احتمالا مى تواند چند هفته یا چند سال پس از مرگمان نیز به فعالیت خودش ادامه دهد و بنابر این مى توان فهمید که چرا ارواح ادعائى عموما فرار و وحشت زده و گریزپا هستند: علت این امر آنست که وجودشان معلول رشد و نمو فوق العاده حافظه – که فطرتا موجودى فرار است – مى باشد و به همین دلیل هم ارواح مزبور قادر نیستند درباره ى منشا و مبدا خود توضیحى بدهند.
علت اینکه به اصطلاح ارواح احضار شده به کمترین حوادث زندگى ابراز علاقه مى کنند،همیشه مانند اشخاص خواب آلود خرف و منگ هستند ، لا ابالی و سربه هوا جلوه مى کنند ،جاهل و ابله به نظر مى رسند و هزاران بدبختى دیگر( از قبیل آنچه که اشاره کردیم )دارند ، همان نیروى شدید و فوق العاده ى ایشان است که از منبع خود جدا شده اند و تا زمان فناى مطلق سرگردان خواهند بود…