توضیحات : از کودکی به یاد داریم که ما را به ارتباط با محیط و افراد تشویق کردهاند و بسیار شنیدهایم که انسان موجودی اجتماعی است و بدون برقراری ارتباط با افراد پیرامون خویش دچار انزوا و افسردگی خواهد شد. اما آیا به ما گفتند که اول باید با خودمان و درون خودمان ارتباط برقرار کنیم؟ شاید هم گفته باشند ولی به یاد ندارم روش انجام این کار را در کودکی لااقل به من یاد داده باشند! پیش از آنکه دیگران را قضاوت کنیم ابتدا باید خود را قاضی کرده و خویش را محکوم یا رها کنیم؛ در غیر این صورت خودمان را گم میکنیم.
اغلب انسانها از خودشان میترسند، برای همین دوست دارند بیش از آنکه با خودشان ارتباط برقرار کنند، به دیگران رجوع کنند. تنها شدن با خود نه به معنای قفل کردن درها و بستنشان به روی خود، که به معنای خود را شناختن است. ما اگر خودمان را نشناسیم بقیه را هم نخواهیم شناخت و با این خیال که معاشرت سازنده ای با سایرین داریم به گول زدن خود و پوشاندن عیبهایمان ادامه خواهیم داد. کسانی که عیب خود را خودشان پیدا نکنند آن را از بقیه خواهند شنید و از آنها خواهند رنجید؛ در چنین حالتی فرد میتواند به آگاهی برسد و هم صحبتی با کسانی را که مثل خودش از برملا شدن عیبهای خود ناراحت شده و در آشکار کردن عیوب سایرین پیشرو هستند، به پایان برساند و به خودشناسی روی بیاورد یا باز از تنهایی بترسد و به پیمودن مسیر اشتباهی که در آن گام نهاده، ادامه دهد.
واقعاً چرا انسانها از خود هراس دارند؟ حقیقت آن است که آدمی متشکل از رفتارها و افکار خویش است. کسی که از خلوت با خود میترسد از رفتارها و افکار خویش و مخصوصاً از اصلاح آنها هراس دارد.
توضیحات : موفقیت در هر کار مستلزم تحمل رنج و مرارتهای بسیاری است که برای رسیدن به توفیق، باید بهای آن را پرداخت. افرادی هستند که در راه رسیدن به توفیق، از تحمل زحمت و محرومیت سر باز میزنند که این خود به معنی گذشت و چشم پوشیدن از موفقیت است. کسی که استعداد دارد، اگر یاد بگیرید که چطور از استعدادش استفاده کند، کاملاً موفق میشود و آنچنان به رضایت خاطر و آرامش درون دست مییابد که شناخت آن برای افراد غیر همسطح خودش مقدور نیست. شاید حرف بیهوده یی نباشد اگر بگوییم شناخت شکست و دریافت دلایل آن هم، از جمله رموز موفقیت به شمار آید. اما غمبار ترین مساله این است که انسان،در سنین پیری و ایامی که نیروی جبران را از دست داده،پی ببرد که شکستخورده است. تلخ ترین حقیقت این است که انسان در سالهای ناتوانی و و پایان عمر، پی ببرد که از استعداد هایش به حد کافی بهره نگرفته و یا اینکه آنها را در راه غلطی به کار برده است. تلخ تر از این حقیقت آن است که دریابد اشتباهش دیگر غیر قابل جبران است …