توضیحات : «عروسی مجبوری» عنوانِ نمایشنامهای است از مولیر. این نمایشنامه از جهت کوتاهی، موضوع و درونمایه و هم به جهت طرح مسائل اجتماعی و فرهنگی، پیوندی نزدیک با گسترش آثار مولیر در خاورمیانه دارد. این اثر دومین کمدی بالت مولیر پس از کمدی «سر خر» است که با بهرهگیری از سنت نمایشی فارس (کمدی و نمایش خندهدار سبک و مبالغهآمیز) فرانسوی و کمدیا دلآرته ایتالیایی و در یک پرده به نثر نوشته شده است.
این اثر برای بار نخست در ۲۸ ژانویه ۱۶۶۴ میلادی در آپارتمان ملکهی مادر، در قصر لوور پاریس، به نمایش درآمد و بعد در ۱۵ فوریه در همان سال در تماشاخانهی پالاس رویال با صحنهآرایی پرشکوهی جهت اجرای عمومی بر صحنه رفت؛ اما با اقبال چندانی روبهرو نشد و حتی درآمد حاصله جبران هزینههایش را نکرد، به همین علت اجرای آن متوقف شد.
از منابع اصلی مولیر، جدای از ادغام فارس و کمدیا دلآرته، میتوان به کتاب «ثالث»، اثر فرانسوا رابله نیز اشاره کرد. این کتاب در ۱۵۴۶ در پاریس منتشر شد. در این اثر مباحثی مانند پزشکی، حقوق، دین، اخلاق و حتی ازدواج از طریق شخصیت اصلی داستان به اسم پانورژ به هجو کشیده شدهاند. پانورژ آدمی اسرافگر، افراطگرا، خرابکار و فلسفهباف است که تصمیم دارد ازدواج کند، اما از اینکه همسر آیندهاش بهخاطر تمایلات جنسی زیاد به او خیانت کند، بهشدت دچار ترس و تردید است. پانورژ با ظاهری مضحک برای مشاوره به دیدار پانتا گرومُل میرود. وی پادشاه دیسپود و پسر غول بزرگ گارگانتواست که همهچیز را تحت سلطهی خود دارد. در این جهت او با پانورژ همراهی کرده و میکوشد با بهرهگیری از نصایح قدما وی را یاری کند. باوجوداین تلاشها و دیدار و برخورد با افراد گوناگون پانورژ به جواب درستی نمیرسد، شک نیست که مولیر از این اثر برای نوشتن عروسی مجبوری بهره برده است.
توضیحات : اتاقی ساده در یک آپارتمان با یک میز و صندلیِ چوبی در عمق، یک تلویزیون، یک مبلِ دونفره، و یک مبلِ راحتی کنار پنجره ای که رو به تماشاچی باز می شود. بهروز در حالی که گوشیِ هِدفون به گوش نهاده پشتِ میز نشسته و سرش به کامپیوتر گرم است. از نگاه و حرکاتِ چهره اش پیداست که با کسی چت می کند. شیرین با سینیِ چای وارد می شود و آن را روی میز می گذارد. بعد استکانی برداشته، روی مبل می نشیند و از آنجا دمی به بهروز می نگرد، آنگاه با بی قیدی تلویزیون را روشن می کند و کانال های مختلف را از نظر می گذراند؛ اما خیلی زود حوصله اش سر رفته، استکانش را برمی دارد و به طرفِ پنجره می رود و بیرون را تماشا می کند. سکوت.