توضیحات : عميق و دقيق آگاه نيستی كه انچه تو را برانگيخته میكند و عامل گفتگوی ذهنی تو با كلمات و حروف میشود و مانند يك مجسمه به فرمها و فضاهای ذهن تو جان میبخشد چيست. اين يك درد بیدرمانی است كه دلايلش روشن و واضح نيست. دنيايی است كه قرار است جان بگيرد و شايد نقش يك ناجی را برای روح پر دردی بازی كند كه ميل به بودن و متحقق كردن وجود را در خود دارد .
به قول مارگريت دوراس «نوشته، برای خودش و برای جسم و جان خودش هم ناشناخته است. نوشتن حتی بازتاب هم نیست. نوعی مایه است که آدم در خودش و در خویشتن خودش دارد، خویشتنی که در عین حال شخص دیگری است ولی به موازات آدم ظاهر میشود، پیش میرود و در عین حال نامرئی است، با اندیشه و خشم قرین است، گاهی هم با کنش خاص خود با خطر از دست دادن زندگی مواجه می شود.»
وقتی تو گذشتهای را از دست میدهی، گاهی ممكن است رويايی را بدست آوری كه با نمايشی از حروف و كلمات، جهان ذهنی را برای خواننده بازسازی كنی، بدون آنكه اصرار ورزی و ترديد كنی به نويسنده بودن و يا نبودن، قصههايی كه اگر جان و توان باشد امكان به تصوير كشيده شدن، آن هم با مديومی مانند سينما را دارند، اما بدون دكوپاژ.
توضیحات : « ها کردن » چهار داستان است با مضمون های کم و بیش رایج زندگی شهری: خلا،بحران رابطه، بیگانگی و طبق معمول بسیاری از داستان های نوشته شده در اینسال ها، اختلافات و دعواهای زن و شوهری به علاوه مضمون های طنزآمیزی کهنویسنده برای این اختلاف ها و دعواها کوک کرده و از آنها تک مضراب هاییطنزآمیز ساخته است. «هوشمندزاده» در این مجموعه از رئالیسم رایج در اینگونه داستان ها فاصله گرفته و فرمی نامتعارف را برای روایت داستان های خودبرگزیده است: فرمی قطعه قطعه که راوی در هر قطعه آن گوشه یی از موقعیت خودو تقابلش با اطرافیان را آشکار کرده است. هرچند در نهایت، داستان ها بهرغم فرم نامتعارف خود، وجهی تازه و دیگرگونه را از این نوع زندگی کهداستان های «ها کردن» روایتگر آن است آشکار نمی کند. تضادهایی که در اینداستان ها از دل زندگی روزمره شهری سر برآورده اند آنچنان بدیهی هستند کهبه رغم فرم و لحن نامتعارف شان، به رغم همه بازی ها و پس و پیش کردن هایروایتی، از اینکه با کشف یک موقعیت تازه از دل این روابط روزمره خوانندهرا شگفت زده کنند بازمی مانند و بیشتر واضحات را دوباره توضیح می دهند، بیآنکه در این توضیح واضحات به نقطه یی حساس بزنند و نادیده یی را آشکارکنند. می توان از همان داستان اول مجموعه مثال های فراوان در اثبات اینحرف آورد. یکی مثلاً آنجا که راوی در حال تماشای فیلم است: «یک نفر بادوربینی که یک به علاوه هم وسطش است، بابایی را که ظاهراً آدم حسابی همهست دنبال می کند. طرف لابه لای جمعیت گم می شود. این یکی دراز کشیده کفپشت بام یک ساختمان بلند. عین خیالش هم نیست که لباسش قیری می شود یا نه.