توضیحات : در این کتاب در مجموعه ای مختصر به معرفی سرداران طنز ایران پرداخته شده و شش چهره معروف و نامدار ادبی معرفی شده است: سوزنی سمرقندی، ملانصرالدین، عبید زاکانی، سید اشرف الدین حسینی، ایرج میرزا و استاد علی اکبر دهخدا که از نظر مولف سرداران طنز ایران هستند و بیشترین نقش را در زمینه طنز وو انتقاد و فکاهت و هجو و هزل در زبان و ادبیات فارسی داشته اند.
توضیحات : روزي ملا با پسرش به دهي ميرفتند. ملا پسر را سوار خر كرده خودش پياده راه ميرفت. چند نفر در راه گفتند: ببينيد اين پسر سوار خر شده و پدر پيرش از عقب او پياده روان است. پسر ملا به پدرش گفت: ديدي پدر من گفتم خوب نيست كه شما پياده باشيد و من سوار گردم. قبول نكرديد ديگران هم همينطور ميگويند حالا سوار شويد من پياده خواهم آمد.
ملا سوار شده پسرش پياده به دنبالش روان بود، در راه جمعی گفتند: پدر با كمال بي انصافي سوار شده و پسر جواني را كه با سرد و گرم آشنا نيست در عقبش پياده ميبرد. ملا پسر خود را هم سوار خر كرده خودش هم سوار بود راه افتادند. هنوز چند قدمي نرفته بودند كه دو نفر عابر آنها را از بي انصافي كه كرده و در هواي گرم دو پشته سوار شده بودند ملامت نمودند. ملا و پسرش از الاغ پايين آمده هر دو پياده از عقب الاغ به راه افتادند.
چند قدم كه رفتند باز شخصي رسيده گفت: خدا شعور بدهد دو نفر نادادن در عقب الاغ در اين هواي گرم پياده راه ميروند. ملا غضبناك شده گفت: حرف شما صحيح است ولي راهي براي رهائي ما از زبان مردم پيدا كنيد تكليف خودمان را زود ميتوانيم معلوم كنيم.
توضیحات : بسیار کسان این داستانهای لطیف و کوتاه را فقط به منظور سرگرمی و تفریح خاطر میخوانند و گاه به ساده دلی و بلاهت گوینده و قهرمان آن نیشخند تمسخر میزنند. اما همان کسان اگر کمی بیشتر در آنها دقیق شوند میبینند که هر یک از این مطالب ساده چه معانی عمیق و عبرت انگیزی دارد؛ و اگر کمی بیشتر دقیق شوند کم کم ملانصرالدین را در وجود خویش مجسم مییابند و دستار او را بر سر و قبای وی را بر تن خویش میبینند. راستی کدام یک از ما میتواند ادعا کند که دست کم در مدتی کوتاه از زندگانی خویش ملانصرالدین نبوده و کارهای ملانصرالدینی نکرده است و. . و صاحبدلان میدانند که در این گفتگو حق با نویسنده این سطور است و ملانصرالدین بیچاره خود را سپر بلای ما کرده است تا خطاها و ندانمکاریهای خود را بار او کنیم و بدان بخندیم و در آنجاها که محک تجربه به میان میآید و باد مهرگان بر من و تو میوزد از مواعظ او عبرت نگیریم و روی ملا را سفید کنیم!
توضیحات : کتابی را که از زیرنظر می گذرانید، متعلق به سیار، شاعر جوان و محبوب ماست که بنا به قول همردیفان انجمنی او «ده سال است که شعر می گوید و به اندازه بیست سال شکسته شده است». سیار بیست و شش سال دارد؛ متظاهر و شهرت پرست نیست. از شانزده سالگی به کار شعر پرداخته است. خود او بر این عقیه است که در عرض این ده سال، بیست و چهار ساعتی وجود نداشته که یا مطالعه ادبی نمی کرده یا شعر نمی ساخته، یا ساخته ها را به روی کاغذ نمی آورده است. سیار در مجامع ادبی، با عرضه کردن کالای شعر خویش، در میان هنرمندان محبوبیتی عمیق و ریشه دار نسبت به خود به وجود آورده است.
توضیحات : گمانم زیست و بی تشریفات و بدرقه به گور رفت. دکتر حسان را می گویم. شما نمی شناختیدش. نبوغی مشوش بود که چون روغن آب آلود، سالها سوخت و جرقه زد و چند هفته پیش که به تاریکخانه مرگ افتاد، یار همدل و خویشاوندی نداشت که شاهد نهان شدن او در دل خاک باشد. جانی بود ملتهب که در آفاق تفکر اوجها داشت و برای مردم حسابگر دنیا و افکار قالبدارشان خطرناک بود. در آسمان پندار جهشی دوار انگیز بودو سخنان دغدغه انگیزش مزاحم اهل رویا میشد، دیوانه بود…
توضیحات : عمران صلاحی زندگینامه خودنوشتش در معرفی خود چنین میگوید: «نامم عمران است و فامیلم صلاحی. نام کوچکم را عمویم مراد انتخاب کرده است؛ از قرآن و سوره آل عمران. ترکها به من میگویند عیمران و فارسها گاهی با کسره و اکثرا با ضمه صدایم میکنند… هم اسفند ۲۵ در تهران متولد شدهام؛ چهارراه گمرک امیریه. البته نه وسط چهارراه، اگر چه گفتهاند خیرالامور اوسطها. و اما زندگی ادبی و هنری من. قدیمترین شعر و نوشتهای که از خودم پیدا کردهام، تاریخ پنجشنبه ۳۷/۱۱/۳۰ را دارد. برخلاف تصور خواننده، خیلی غمانگیز است.» او سپس به خاطرهی مرگ خواهرش و سرودن اولین شعرهایش برای او اشاره میکند. صلاحی پس از فراغت از تحصیل از دبیرستان وحید (تهران) در سال ۱۳۴۱ به همکاری با روزنامه توفیق پرداخت و همانجا با پرویز شاپور آشنا شد. سال ۱۳۴۷ چاپ اولین شعر نیمایی در مجله «خوشه» به سردبیری احمد شاملو را به همراه داشت. در سال ۱۳۴۹ کتاب «طنزآوران امروز ایران» را با همکاری بیژن اسدیپور منتشر کرد. سپس در سال ۱۳۵۲ به استخدام رادیو درآمد و تا سال ۱۳۷۵ که بازنشسته شد، به این همکاری ادامه داد. او همچنین سالها همکار شورای عالی ویرایش سازمان صداوسیما بود. «طنزآوران امروز ایران»، «گریه در آب»، «قطاری در مه»، «ایستگاه بین راه»، «پنجرهدن داش گلیر و آینا کیمی» (به زبان ترکی)، «حالا حکایت ماست»، «رؤیاهای مرد نیلوفری»، «شاید باور نکنید»، «یک لب و هزار خنده»، «آی نسیم سحری»، «ناگاه یک نگاه»، «ملانصرالدین»، «باران پنهان»، «از گلستان من ببر ورقی»، «هزار و یک آیینه»، «گزینهی اشعار» و «مرا به نام کوچکم صدا بزن» (گزینهی شعرها) از جمله آثار منتشر شدهی این شاعر طنزپرداز هستند.