توضیحات : الو.. الو.. کجائید؟
– اداره آگاهی، من تامسون رئیس اداره کار آگاهی هستم.
– آقای تامسون خواهش میکنم .. هر چه زودتر خودتان را باینجا برسانید چون اتفاق عجیبی افتاده.
– خانم شما کی هستید؟ و چه اتفاقی رخ داده و من کجا باید بیایم؟
– من دوشیزه فلورانس دختر آقای ادمون سیمون دوست شما هستم. چطور مرا نمیشناسید و نمی دانید کجا بیائید! بسیار خوب شناختم. خیلی عذر می خواهم همین الان خدمت می رسم. ممکن نیست بفرمائید چه اتفاقی رخ داده که وجود من لازم می باشد؟
– آقای تامسون اتفاق خیلی مهم و وحشت آور است و وجود شما هم خیلی لازم وفوری است و من نمیتوانم بوسیله تلفن بشما اطلاع بدهم چون ممکن است…
دیگر صدائی نیامد و مثل اینکه سیم تلفن را قطع کرده باشند و معلوم هم نشد که علت قطع تلفن چه بود.
چند دقیقه بعد تامسون رئیس اداره آگاهی لندن که شهرت جهانی داشت و تمام دزدان و جنایت کاران از او بیم و هراس داشتند، سوار تاکسی شده و طولی نکشید که تاکسی آن را در جلوی پارک بزرگ و زیبای آقای ادمون سیمون که در خیابان آکسفرد قرار داشت پیاده کرد. تامسون تکمه زنگ را فشار داد. پس از لحظه ای درب آهنی بزرگ قصر بروی پاشنه چرخی خورده و بازشد و شخص نسبتاً جوانی که لباس پیشخدمتی در تن داشت در جلو درب ظاهر گردید و با کمال احترام سلام کرده و راه را بآقای تامسون رئیس کار آگاهی نشان داد…
توضیحات : در این کتاب که مروری کوتاه بر تاریخچه شهربانی و رویدادهای سیاسی ایران از کودتای ۱۲۹۹ تا شهریور ۱۳۲۰ میباشد، بخش ظریفی از تاریخ معاصر کشورمان مورد بررسی قرار گرفته است. در این دوره شهربانی ایران صورت کلی داشته است یا به دیگر سخن شهربانیهای مراکز استان و شهرستانهای مستقل تابع رئیس کل شهربانی کشور بودهاند و حال آنکه در دوران قاجاریه شهربانیهای کرسی ایالات چهارگانه کشور توسط یک «فرمانفرما» اداره میشد و میان «نظمیه کرسی ایالات» یعنی شهربانیهای استانها و «نظمیه دارالخلافه تهران» یعنی شهربانی پایتخت هیچ تابعیتی وجود نداشت.
توضیحات : ” (ماری – تامپسون) با دقت موهای طلائی خود را چلانید و از حمام بیرون آمد. در کریدور ایستاد و هوایی را که آمیخته با بوی کاکائو و گردو بود با لذت استنشاق کرد. طبعاً مادرش خانوم آگاتا در این موقع در آشپزخانه مشغول پختن شیرینی بود. ماری در حالیکه تصنیفی را زمزمه میکرد وارد اتاقش شد. با نرمی حوله نمدار حمام را از بدن جذاب خود جدا ساخت و آن را روی دسته کاناپه انداخت. بعد با یک نوع سبک بالی مخصوص از اشکاف اتاق بلوز و دامن سرمه ای رنگی را بیرون آورد. آنها را به تن کرد و همان طور که سرحال مقابل میز توالت روی چهارپایه ای نشست و به شانه زدن موهایش پرداخت در همین موقع چشمانش به تصویر مادرش که آینه تمام قد منعکس شده بود، افتاد…
توضیحات : تازه چشمانم گرم خواب شده بود و رخوت خواب داشت کم کم پیکر خسته و کوفته مرا در آغوش می گرفت که صدای گوش خراش و ناهنجار زنگ تلفن در اتاق طنین انداخت و مرا از جا پراند. بر روی تختخواب غلطی زدم و با دیدگانی خواب آلود و نیمه باز دستم را دراز کردم و گوشی سپید رنگ تلفن را برداشتم و با ناراحتی و دلخوری گفتم: بفرمایید.
صدای شتابزده سرگرد (پ) رئیس اداره ام از آن طرف سیم به گوشم رسید: افشین خودت هستی؟
در حالی که بر روی تخت خواب جابجا میشدم، جواب دادم: بله خودم هستم. اتفاقی افتاده؟
سرگرد با همان لحن هیجان زده که آمیخته با نگرانی و دستپاچگی بود، گفت: گوش کن افشین. همین چند لحظه قبل مردی که از طرز صحبت کردنش معلوم بود در وحشت و اضطراب به سر می برد از من خواست که در سه راه ژاله با او دیدار بکنم. من فکر می کنم که او می خواهد موضوع مهمی را به ما بگوید..
توضیحات : این کتاب که از مجموعه داستانهای پوآرو میباشد در ژوئن ۱۹۴۱ در بریتانیا توسط انتشارات کولینز کرایم کلوب و در اکتبر همان سال در آمریکا توسط انتشارات داد، مید اند کمپانی به چاپ رسیده است. در سال ۱۷۸۲ وقتی کاپیتن راجر آنگمرینگ برای خودش خانه ای در جزیره کنار خلیج لدرکمب ساخت، به نظر همه، این عجیب ترین کاری بود که از او سر زد. مردی از خانواده ای چنان سرشناس چون او، باید و یلای مجلل و شایسته ای، در مرغزاری وسیع بنا می کرد که احتمالا یک نهر روان و مرتعی سرسبز هم داشته باشد…
توضیحات : سربازرس «مگره»، درگیر پرونده جنایی عجیبی با گرههای کور بسیار است. در خانوادهای مردی کشته شده است و همسر و خواهرزن وی مظنونین اصلی به شمار میآیند. مگره و کارآگاهانش بارها و بارها از این دو بازجویی کرده و خانه را بررسی میکنند و بالاخره سرنخهایی به دست میآورند. در این خانواده غیرمعمولی، همه با هم دشمن هستند و قصد جان هم را دارند. هیچکس به دیگری اعتماد ندارد، طوری که از خوردن و آشامیدن در منزل هم حراس دارند. در شبی که قتل به وقوع پیوسته بود، خواهرزن به قصد کشتن خواهرش قهوه وی را به سم آغشته کرده بود، اما مقتول به اشتباه آن را آشامیده و در حالی که میخواسته به همسرش شلیک کند، از پای درآمده بود
توضیحات : جزیرهای دورافتاده. ده غریبه که هیچیک با دیگری آشنائی ندارد به دعوت میزبانی غایب در خانهای مجلل گرد میآیند. بهزودی مهمانان با جسد میزبان (فیتس جرالد) روبهرو میشوند و آرامآرام در مییابند که هر یک در گذشته مرتکب گناهی شده است. حالا، با به قتل رسیدن تکتک مهمانان، مشخص میشود که آنان جزیره آورده شدهاند تا مکافات جنایتهای خود را ببینند.