توضیحات : این اثر داستان مهاجری را از طریق تصاویر بی کلام شرح میدهد و گویی از گذشته ای نامعلوم برایمان قصه می گوید. مردی که در شهری فلاکت زده زندگی می کند، مجبور می شود برای تامین معیشت خانواده با همسر و دخترش وداع کند و در جستجوی شغلی بهتر به کشوری بیگانه در آن سوی اقیانوسی بزرگ برود این کشور بیگانه به صورت استعاری با عناصری سورئال از جمله میوه های شاخک دار حیواناتی با پاهای فراوان معماری عجیب و غریب، شیوه های حمل و نقل اعجاب انگیز و زبانهایی نامفهوم نشان داده شده است. از آنجا که شخصیت اصلی نمی تواند با استفاده از واژه ها با دیگران ارتباط برقرار کند در کل این داستان نیز حتی یک واژه دیده نمی شود. او که تنها یک چمدان و چند سکه دارد باید به دنبال سرپناه، غذا و شغلی مناسب بگردد. در این مسیر غریبه های خوش قلبی به او کمک میکنند غریبه هایی که هر کدام داستان ناگفته خود را دارند؛ داستان تنازع و بقا در دنیایی مملو از خشونت فهم ناشدنی، آشفتگی و امید.
توضیحات : شاید کمی عجیب و غیر واقعی به نظر برسد ولی بطور اتفاقی و دور از انتظار نوشته تایپ شده طولانی در چندین صفحه که بصورت باز لابلای وسایل جا مانده از مالک قبلی آپارتمانی که اخیرأ تهیه کرده بودم پیدا کردم .چون نوشته فوق باز و بصورت تایپ شده بود. احساس کردم نوشته ای از یک مقاله علمی یا متن یک داستان و حکایت باشد برای همین چند خطی از آن را همان جا مطالعه کردم . نوشته طولانی که از قرار معلوم صاحب آپارتمان برای همسر سابق خود نوشته بود .
با خواندن چند صفحه ای از آن با حکایت عجیب و پر ماجرای روبرو شدم . نامه دل نوشته پر از رنج و سختی شخصی بود که بعد از جدایی برای همسرش نوشته بود متوجه شدم آنها با وجود عشق و علاقه فراوانی که با هم داشتند بعد از ازدواج با سختی ها و ناملایمات زیادی مواجهه می شوند که هرگز نتواستند و یا نخواستند که مشکلات بوجود آمده را حل کنند این سختی ها چنان بوده که بعد از چند سال زندگی مشترک از همدیگر جدا شوند برای همین خیلی علاقمند شدم که نویسنده نامه را یافته وضمن تحویل آن اگر کاری از دستم بر آید برایشان انجام دهم با پیگیریهای فراوان موفق شدم با نویسنده نامه ملاقاتی داشته باشم .
او در مورد نامه اینگونه توضیح دادند .در آخرین ملاقاتی که باهمسر سابقم در همان منزل داشتیم نامه را به او تحویل دادم و لی اینطور به نظر می رسد که او بدون اینکه نگاهی به نامه بیندازد نامه را عمدأ همانجا جا گذاشته است .لازم است این نکته را بگویم که متن نامه دل نوشته ای از رنج و سختی های است که در مدت زندگی مشترک با همسر سابقم داشتم حالا که در دسترس شما قرار گرفته از جانب من اجازه دارید نامه را خوانده و نظر خودتان را که برایم ارزشمند خواهد بود بیان کنید . بعد از خواندن نامه که سخت تحت تاثیر سختی ها ومشکلاتی این زوج جوان قرار گرفته بودم مناسب دیدیم با همکاری و موافقت ایشان نامه را انتشار دهم
توضیحات : «عروسی مجبوری» عنوانِ نمایشنامهای است از مولیر. این نمایشنامه از جهت کوتاهی، موضوع و درونمایه و هم به جهت طرح مسائل اجتماعی و فرهنگی، پیوندی نزدیک با گسترش آثار مولیر در خاورمیانه دارد. این اثر دومین کمدی بالت مولیر پس از کمدی «سر خر» است که با بهرهگیری از سنت نمایشی فارس (کمدی و نمایش خندهدار سبک و مبالغهآمیز) فرانسوی و کمدیا دلآرته ایتالیایی و در یک پرده به نثر نوشته شده است.
این اثر برای بار نخست در ۲۸ ژانویه ۱۶۶۴ میلادی در آپارتمان ملکهی مادر، در قصر لوور پاریس، به نمایش درآمد و بعد در ۱۵ فوریه در همان سال در تماشاخانهی پالاس رویال با صحنهآرایی پرشکوهی جهت اجرای عمومی بر صحنه رفت؛ اما با اقبال چندانی روبهرو نشد و حتی درآمد حاصله جبران هزینههایش را نکرد، به همین علت اجرای آن متوقف شد.
از منابع اصلی مولیر، جدای از ادغام فارس و کمدیا دلآرته، میتوان به کتاب «ثالث»، اثر فرانسوا رابله نیز اشاره کرد. این کتاب در ۱۵۴۶ در پاریس منتشر شد. در این اثر مباحثی مانند پزشکی، حقوق، دین، اخلاق و حتی ازدواج از طریق شخصیت اصلی داستان به اسم پانورژ به هجو کشیده شدهاند. پانورژ آدمی اسرافگر، افراطگرا، خرابکار و فلسفهباف است که تصمیم دارد ازدواج کند، اما از اینکه همسر آیندهاش بهخاطر تمایلات جنسی زیاد به او خیانت کند، بهشدت دچار ترس و تردید است. پانورژ با ظاهری مضحک برای مشاوره به دیدار پانتا گرومُل میرود. وی پادشاه دیسپود و پسر غول بزرگ گارگانتواست که همهچیز را تحت سلطهی خود دارد. در این جهت او با پانورژ همراهی کرده و میکوشد با بهرهگیری از نصایح قدما وی را یاری کند. باوجوداین تلاشها و دیدار و برخورد با افراد گوناگون پانورژ به جواب درستی نمیرسد، شک نیست که مولیر از این اثر برای نوشتن عروسی مجبوری بهره برده است.
توضیحات : مجموعه داستانهای طنزآمیز ترکی نوشته عزیز نسین با ترجمۀ رضا همراه. توی بیشتر بندها یکنفر هست که شبها برای زندانی ها قصه بگوید. بمحض اینکه هوا تاریک می شود و زندانی ها شامشان را می خوردند از زور بیکاری و بدبختی اطراف قصه گو جمع می شوند و با شنیدن داستان های سرگرم کننده ساعتی غم و غصه زندان را فراموش می کنند.
توضیحات : ساموئل لنگهورن کلمنز، نویسنده آمریکایی ملقب به «مارک تواین» در ۳۰ نوامبر ۱۸۳۵ در مرز میسوری در روستای فلوریدا با کلبههای چوبی پراکنده به دنیا آمد. آدم ، اولین آفریده ی خدا ، به تنهایی در بهشت زندگی میکند تا سر و کله ی حوا ، کسی که او را مزاحم میداند ؛ پیدا میشود. حوا با خصوصیات زنانه اش عرصه را بر آدم تنگ می کند و آدم با اخلاقیات مردانه اش حوا را کلافه… کم کم دست تقدیر این دو را به هم علاقه مند میکند و …کتاب خاطرات آدم و حوا عاشقانه ی لطیفی است از اولین زوج آفرینش ..
توضیحات : قهرمان داستان، ماشینی اختراع کرده است که با آن میتواند در زمان جابجا شود، درست به همان گونهای که در مکان جابجا میشویم. بدین گونه کارش را با سفری به سال ۸۰۲۷۰۱ میلادی آغاز میکند. در جریان هزاران سال، آب و هوای منطقه لندن معتدل شده است و اکنون آب و هوایی تقریباً مثل آب و هوای جنوب اروپا بر آن حاکم است و نباتات پرپشت و انبوهی در آنجا میروید. آثاری از حیوانات دیده نمیشود و ساختمانها، که در زمان سابق در مرکز شهر گرد آمده بودند، سترگ و کوهپیکر اما انگشتشماربه چشم میخورند. سفر “کاوشگر زمان” به آینده، به وقت زمان حال یک صبح تا غروب و به وقت آینده چند شبانه روز به طول میانجامد.
توضیحات : داستان شورانگیز و پرماجرای بیژن و منیژه یکی از جالب ترین بخش های شاهنامه است. درباره این داستان، اغلب اساتید و پژوهندگانی که در احوال فردوسی و شاهنامه، به تحقیق برخاسته اند، عقیده دارند که این داستان، مجزا و جدا از قصص شاهنامه است و فردوسی قبل از به نظر کشیدن دیگر داستان های شاهنامه، بیژن و منیژه را به نظم درآورده و این به دوران جوانی است. بیژن و منیژه یکی از داستانهای آشنای شاهنامه، کتاب حماسی ایرانیان است. این داستان روایت عشق بیژن پسر گیو و منیژه دختر افراسیاب است…
توضیحات : شب از نیمه میگذشت. ابرهای سیاهی سرتاسر آسمان را فرا گرفته و غرش رعد و شراره برق، مستعد بودن هوا را برای باریدن اعلام می نمود. دیری نگذشته بود که باران با شدتی زیاد و قطراتی درشت شروع به باریدن نموده و در اندک مدتی طبقه نازکی از آب سطح زمین را پوشانید. اسبهای دلیجان مسافرتی که از قم بطرف تهران در حرکت بود بر اثر صدای رعد متوهم شده و با سرعت هر چه تمامتر بدویدن پرداخته بودند. چقدر مسافرت در این مواقع مخصوصاً در این وقت شب سخت و دشوار است. ولی با گرمای طاقت فرسای روزهای دراز تابستان مگر برای اشخاص مسافر حرکت ممکن است؟ چاره منحصر بفرد برای راحتی مسافرین حرکت در شباهنگام بوده ولی البته چنین شبهائی نیز پیش آمد می کند. مسافرین دلیجان که عبارت از یک زن و یک شوهر و یک مادر با دختر زیبای خود بودند. با توهم باین وضعیت هوا نگریسته و هر آن منتظر قطع شدن باران و باز شدن هوا بودند. سرعت دلیجان نیز بیشتر بر واهمه آنها میافزود. دخترک زیبا که گوئی تا بحال از تمام قضایا، غریدن رعد، زدن برق، آمدن باران و از همه اینها بیخبر بود ناگهان سر زیبای خود را که تا بحال پائین انداخته و بنقطه نامعلومی از کف دلیجان مینگریست بلند نموده و مادر خود را مخاطب قرار داده گفت:
توضیحات : حسد، جاه طلبی نیرنگ توطئه، شهوت، مالدوستی، دروغ و ریا …اینها همه بلیات جهانی هستند که مادیات را درصــدر همه آرمان ها قرار داده است. در این جهان به همه چیز از ورای هاله ای از حرص و آز نگریسته می شود و آن چه برجامعه حاکم است، قانون جنگل است. ترقی و تحصیل ثروت جایگزین محبت و انسان دوستی می شود و رابطه بین انسانها رابطه ای بین صید است و صیاد. آمریکا، قدرت بزرگ غرب، مظهر و سردمدار این جهان مادی ست. سرزمینی پهناور که سیاستمدارانش دست نشانده کارتلها هستند و مردم عادی اش بنده مصرف، تبلیغات، جنجال. هیاهو از انسانها موجوداتی پوشالی می سازند که آن چه را که به خوردشان داده میشود باور دارند و بزرگانشان را چون قهرمانان قصه ها تصور می کنند. آن چه آنان نمیدانند اینست که سیاستمدارانشان نیز با تمام پلیدی ها و نیرنگ ها به یک چیز دست نیافته اند – به خوشبختی.
کتابی کــــــه در دست دارید کوشش میکند به درون یک چنین زندگی راه یابد. تا نشان دهد آن چه در زیر نقابی گمراه کننده از زر و زیورو تحمل پنهان شده، بیگانه یی ست اسیر زندانی نامریی: بی مونس و بی یاور.
زندگی قهرمان اول کتاب، به خاطر تشابه برخی حوادث تا اندازه یی قابل مقایسه با زندگانی زنی ست که زمانی تحت عنوان ژاکلین کندی و زمانی با نام ژاکلین اوناسیس، قدرت و ثروت را در تلاش برای رسیدن به خوشبختی و کامیابی به عنوان تنها یاوران زندگی خود برگزیده بود. انتخابی که درنهایت جزناکامی و شکست چیزی برایش به ارمغان نیاورد. شاید بتوان برنویسنده کتاب خرده گرفت که چون خود نیز اسیر نظام خشن و غیرانسانی آمریکاست، نتوانسته یانخواستـــــــــه زندگی صدرنشینان این جامعه را با تمام ابعاد فساد و تباهی اش نشان دهد. اما همین میزان اندک نیز می تواند سندی باشد افشاگرانه از آن چه که برای بسیاری به نادرستی به عنـــــــوان اوج قدرت و کامیابی پنداشته می شود. و این خود یک درس عبرت است…
توضیحات : شرح حال یکی از افراد اهالی روستاهای کردنشین تکاب می باشد او در اوایل دهه سی برای کسب در آمد از روستای محل سکونت خود در منطقه افشار به همراه چند نفر از دوستان عازم شهر سنندج می شوند ولی بر اساس اتفاقات و پیش آمدهای دور از انتظار سر از کشور عراق در می آورد بعد از چندین سال بی خبری از روستا و خانواده پیش یک خانواده کرد در منطقه کردستان عراق زندگی دیگری که همراه با اتفاقات خیلی عجیب است آغاز می کند سرانجام بر اساس تصمیمات حکومت دولت بعثی عراق مبنی بر اخراج ایرانیان به همراه افراد خانواده دستگیر و در منطقه کردستان نزدیک مرز ایران رها می شوند .ما جراهای عجیبی و جالبی که با آن مواجه شده بود برای من خیلی جذابیت داشت به همین منظور مرا بر این داشت که آن خاطرات را به رشته تحریر در آورم
فصل اول توضیح روستای محل تولد و وقایع و حوادث دوران کودکی و همچنین شرح مختصری از وضعیت شهر تکاب در دهه سی می باشد
فصل دوم شرح حال و حوداث اتفاق افتاده در شهر سنندج و بعد چگونگی عزیمت به کشور عراق و حوادث اتفاق افتاده در کشور عراق خصوصأ شهرهای سلیمانیه و اربیل می باشد
فصل سوم مختصری از نحوه بازگشت به ایران در اوایل جنگ ایران و عراق و حوادث مربوط به آن دوره می باشد
توضیحات : افسانههای راز و خیال نام یک کتاب ادبی است که توسط ادگار آلنپو، نویسندهٔ اهل آمریکا نوشته شدهاست. این کتاب یکی از آثار مشهور ادبی جهان است. آلن پو جز نویسندگان تاثیر گذار آمریکایی است . آلن پو در نوجوانی به دلیل اختلاتف با پدر تحصیلاتش را نیمه کاره رها می کنه و از خانه فرار می کنه . نحوه مرگش هم مانند داستانهاش مرمورز هست . در واقع در سال ۱۸۴۹ او را در کنار جوی آب زخمی پیدا می کنند و به بیمارستان می برند و ۴ روز هم زنده بوده و هذیان می گفته و دائم از شبح روی دیوار حرف می زده اما بدون این که بتونه رمز قتلش را آشکار کنه چشم از جهان فرو می بنده . واقعا معماهای زیبایی را در داستانهاش عنوان می کنه و پیشگامی می شه برای بسیاری از جنایی نویسان مانند آگاتا کریسیتی یا آرتور کانون دویل ف با این حال تا زمانی که زنده بود چندان مورد توجه قرار نمی گیرد .
توضیحات : داستان در مورد یک چوپان بود و یک گوسفند، یک برّه. چوپان از شیر گوسفند میخورد و پشم و اضافی شیر و کره و ماست و پنیرش را می فروخت و زندگی را به خوبی می گذراند. تا اینکه یه روز به گوشت گوسفند طمع کرد. چاقوش را تیز کرد و آروم آروم به گوسفند نزدیک شد. برّه بی گناه که مشغول چرا بود به گمان اینکه چوپان اومده تا باهاش بازی کنه، براش نی بزنه یا پشم نرمش را نوازش کنه سرش را بلند کرد امّا دید چشم های چوپان را خون پر کرده. به دستهاش نگاه کرد و برق چاقو را دید. ترسید. غقب عقب رفت. به چوپان گفت : – میخوای چیکار کنی؟ تو چوپان منی، باید ازم نگهداری کنی. میخوای منو بکشی؟ چوپان چیزی نگفت چون چیزی نمی شنید. خون جلوی چشم هاش را گرفته بود. تند کرد که به گوسفند برسه. گوسفند فرار کرد. دوید و دوید. چوپان به سگش گفت گوسفند را بگیره. گوسفند دور شده بود و سگ به دنبالش می رفت و چوپان هم در پی اونها. گوسغند التماس می کرد: – تو که شیر و پشم من را داری، دست از سرم بردار. منو نکش. یاد روزهای خوب گذشته امان بیافت.