توضیحات : برای روشن شدن ذهن خواننده عزیز ذکر این نکته لازم است که غرض نویسنده این کتاب قلمفرسایی و توجه بنکات باریک و دقیق ادبی و اطناب در سخن پردازی نبوده و نخواهد بود، بلکه منظور، شرح و بیان حقایقی است که از زبان اکثریت زنان شنیده شده است و آنچه مرا وادار بنگارش این کتاب نمود دیدن مصائب زنان و نحوه قضاوت مردان در مورد زن است، اغلب در مجامع و محافل انس مردان بدون در نظر گرفتن وضع اجتماعی و عدم قدرت زن او را مقصر شمرده و حمله را نسبت بوی آغاز می نمایند و آخرالامر پس از تمام نسبتهای ناروایی که باو می دهند او را محیل و مکار می خوانند و نمی دانند که علت این امر همان ضعف و زبونی زنست که چون در مقابل قدرت و زورگوئی مرد هیچ وسیله ندارد، به حیله و دروغ متوسل می شود تا شاید کمتر جور ببیند. در نتیجه ندانسته دروغ را عادت ثانوی فرزندان خود می سازد و قهراً بر خلاف نیت واقعی خود، راه خلاف انسانیت و شرافت را از بدو زندگی بآنها می آموزد. آری دیدن این بدبختی ها و محرومیت زن، عجز و بیچارگی او ولو خیلی عالیمقام و با شخصیت و فاضله باشد، ظلمی که از مرد تحمل می کند اگر چه دارای تمول و حقوق اجتماعی باشد، صدمات و مشقاتی که از شریک و دوست ابدی زندگی خویش برخود هموار می سازد مرا بر آن داشت که علت العلل اینهمه اختلاف را جستجو نموده و در عین حال سبب پاره شدن رشته زندگی را پیدا کنم و ببینم چرا؟ زن و مرد نمیتوانند بارسنگین زندگی را با تشریک مساعی خود بمنزل برسانند و نیمه راه یکی خسته شده و شانه از زیر بار خالی میکند؟!…
توضیحات : این کتاب که نام اصلی آن »معشوقهی رییس جمهور»است نخستین بار در انگلستان انتشار یافته و نویسندهی آن هم انگلیسی است .پاتریک اندرسون نویسندهی این کتاب از موفقترین نویسندگان داستانهای سیاسی است که یک ماجرای سیاسی را سوژهی اصلی داستان خود قرار میدهد و برای قهرمانان داستان خود که اکثر آنها واقعی هستند اسامی مستعار انتخاب میکند.
داستان »عشق رییس جمهور» بر اساس ماجرای عشق جان کندی رییس جمهور آمریکا و مریلین مونرو ستارهی معروف سینما که در زمان ریاست جمهوری کندی خودکشی کرد تنظیم شده و خصوصیات رییس جمهوری که در این کتاب توصیف شده و بسیاری از قهرمانان داستان با خصوصیات کندی و اطرافیان او مطابقت دارد .با وجود این نویسنده زمان و مکان بعضی از حوادث را تغییر داده و حتی با اشاره به افتضاح واتر گیت در چند مورد چنین وانمود میکند که این داستان تخیلی و مربوط به زمان مجهولی در آینده است.
توضیحات : این کتاب به دست شیروان زاده, ناردوس, تومانیان و سواک نوشته شده است و ترجمه این کتاب به عهده هایک کاراکاش بوده است که توسط بنگاه نشر و ترجمه کتاب در سال ۱۳۴۸ به چاپ رسیده است کتاب شامل داستان های ممتاز ارمنی است. هایک گاراگاش ( مترجم ) با ادبیات جهانی به خوبی آشنا بود و برخی از آنان را به زبان فارسی ترجمه کرده است. همچنین داستانهایی از نویسندگان بزرگ ارمنی را به فارسی ترجمه و در کتابی تحت عنوان داستانهای ارمنی در سال ۱۳۳۶خ. (۱۹۵۷م) به چاپ رساند.
توضیحات : خاله آنا در سن شانزده سالگی به مرض ذات الریه که ناشی از قلبیشکسته بود، ازدنیا رفت. البته این که در آن زمان هنوز پینیسیلینکشف نشده بود، هم در مردنش نقش اساسی داشت. وقتی که برتا خواهر کوچکتر در آن غروب مرداد ماه پس از شنیدن خبر مرگ آنا گریهکنان به باغ دوید، دید، همزمان با آخرین خس خسی که از گلوی آنا بیرون آمد تمام یوهانسبرهای قرمز سفید شدند. باغی بزرگ بود و بوتههای سالمند یوهانسبر زیر بار آن همه میوه که مدتها از زمان چیدنشان گذشته بود خم شده بودند. اما به دلیل بیماری آنا هیچکس به فکر میوه ها نبود. مادربزرگ بارها برایم قصه های آن دوران و کشف یوهانسبرهای عزادار را تعریف کرده بود. از آنوقت به بعد در باغ مادربزرگ فقط یوهانسبر سفید و سیاه رشد می کرد و همه تلاشها برای بازگرداندن رنگ قرمز به این میوه اثر نداشت. کسی هم زیاد از این بابت دلخور نبود. سفیدها هم تقریبا به اندازه یقرمزها شیرین بودند و هنگام پختن ژله پیشبند را آلوده نمی کردند. ژله هایی که با شفافیتی اسرارآمیز می درخشیدند. مادربزرگ اسمشان را گذاشته بود «کنسرو اشک» و هنوز هم در قفسه های زیرزمین می شد شیشه های کوچک و بزرگ ژله ی یوهانسبر سال ۱۹۸۱ را پیدا کرد…
توضیحات : این اثر داستان مهاجری را از طریق تصاویر بی کلام شرح میدهد و گویی از گذشته ای نامعلوم برایمان قصه می گوید. مردی که در شهری فلاکت زده زندگی می کند، مجبور می شود برای تامین معیشت خانواده با همسر و دخترش وداع کند و در جستجوی شغلی بهتر به کشوری بیگانه در آن سوی اقیانوسی بزرگ برود این کشور بیگانه به صورت استعاری با عناصری سورئال از جمله میوه های شاخک دار حیواناتی با پاهای فراوان معماری عجیب و غریب، شیوه های حمل و نقل اعجاب انگیز و زبانهایی نامفهوم نشان داده شده است. از آنجا که شخصیت اصلی نمی تواند با استفاده از واژه ها با دیگران ارتباط برقرار کند در کل این داستان نیز حتی یک واژه دیده نمی شود. او که تنها یک چمدان و چند سکه دارد باید به دنبال سرپناه، غذا و شغلی مناسب بگردد. در این مسیر غریبه های خوش قلبی به او کمک میکنند غریبه هایی که هر کدام داستان ناگفته خود را دارند؛ داستان تنازع و بقا در دنیایی مملو از خشونت فهم ناشدنی، آشفتگی و امید.
توضیحات : شاید کمی عجیب و غیر واقعی به نظر برسد ولی بطور اتفاقی و دور از انتظار نوشته تایپ شده طولانی در چندین صفحه که بصورت باز لابلای وسایل جا مانده از مالک قبلی آپارتمانی که اخیرأ تهیه کرده بودم پیدا کردم .چون نوشته فوق باز و بصورت تایپ شده بود. احساس کردم نوشته ای از یک مقاله علمی یا متن یک داستان و حکایت باشد برای همین چند خطی از آن را همان جا مطالعه کردم . نوشته طولانی که از قرار معلوم صاحب آپارتمان برای همسر سابق خود نوشته بود .
با خواندن چند صفحه ای از آن با حکایت عجیب و پر ماجرای روبرو شدم . نامه دل نوشته پر از رنج و سختی شخصی بود که بعد از جدایی برای همسرش نوشته بود متوجه شدم آنها با وجود عشق و علاقه فراوانی که با هم داشتند بعد از ازدواج با سختی ها و ناملایمات زیادی مواجهه می شوند که هرگز نتواستند و یا نخواستند که مشکلات بوجود آمده را حل کنند این سختی ها چنان بوده که بعد از چند سال زندگی مشترک از همدیگر جدا شوند برای همین خیلی علاقمند شدم که نویسنده نامه را یافته وضمن تحویل آن اگر کاری از دستم بر آید برایشان انجام دهم با پیگیریهای فراوان موفق شدم با نویسنده نامه ملاقاتی داشته باشم .
او در مورد نامه اینگونه توضیح دادند .در آخرین ملاقاتی که باهمسر سابقم در همان منزل داشتیم نامه را به او تحویل دادم و لی اینطور به نظر می رسد که او بدون اینکه نگاهی به نامه بیندازد نامه را عمدأ همانجا جا گذاشته است .لازم است این نکته را بگویم که متن نامه دل نوشته ای از رنج و سختی های است که در مدت زندگی مشترک با همسر سابقم داشتم حالا که در دسترس شما قرار گرفته از جانب من اجازه دارید نامه را خوانده و نظر خودتان را که برایم ارزشمند خواهد بود بیان کنید . بعد از خواندن نامه که سخت تحت تاثیر سختی ها ومشکلاتی این زوج جوان قرار گرفته بودم مناسب دیدیم با همکاری و موافقت ایشان نامه را انتشار دهم
توضیحات : «عروسی مجبوری» عنوانِ نمایشنامهای است از مولیر. این نمایشنامه از جهت کوتاهی، موضوع و درونمایه و هم به جهت طرح مسائل اجتماعی و فرهنگی، پیوندی نزدیک با گسترش آثار مولیر در خاورمیانه دارد. این اثر دومین کمدی بالت مولیر پس از کمدی «سر خر» است که با بهرهگیری از سنت نمایشی فارس (کمدی و نمایش خندهدار سبک و مبالغهآمیز) فرانسوی و کمدیا دلآرته ایتالیایی و در یک پرده به نثر نوشته شده است.
این اثر برای بار نخست در ۲۸ ژانویه ۱۶۶۴ میلادی در آپارتمان ملکهی مادر، در قصر لوور پاریس، به نمایش درآمد و بعد در ۱۵ فوریه در همان سال در تماشاخانهی پالاس رویال با صحنهآرایی پرشکوهی جهت اجرای عمومی بر صحنه رفت؛ اما با اقبال چندانی روبهرو نشد و حتی درآمد حاصله جبران هزینههایش را نکرد، به همین علت اجرای آن متوقف شد.
از منابع اصلی مولیر، جدای از ادغام فارس و کمدیا دلآرته، میتوان به کتاب «ثالث»، اثر فرانسوا رابله نیز اشاره کرد. این کتاب در ۱۵۴۶ در پاریس منتشر شد. در این اثر مباحثی مانند پزشکی، حقوق، دین، اخلاق و حتی ازدواج از طریق شخصیت اصلی داستان به اسم پانورژ به هجو کشیده شدهاند. پانورژ آدمی اسرافگر، افراطگرا، خرابکار و فلسفهباف است که تصمیم دارد ازدواج کند، اما از اینکه همسر آیندهاش بهخاطر تمایلات جنسی زیاد به او خیانت کند، بهشدت دچار ترس و تردید است. پانورژ با ظاهری مضحک برای مشاوره به دیدار پانتا گرومُل میرود. وی پادشاه دیسپود و پسر غول بزرگ گارگانتواست که همهچیز را تحت سلطهی خود دارد. در این جهت او با پانورژ همراهی کرده و میکوشد با بهرهگیری از نصایح قدما وی را یاری کند. باوجوداین تلاشها و دیدار و برخورد با افراد گوناگون پانورژ به جواب درستی نمیرسد، شک نیست که مولیر از این اثر برای نوشتن عروسی مجبوری بهره برده است.
توضیحات : مجموعه داستانهای طنزآمیز ترکی نوشته عزیز نسین با ترجمۀ رضا همراه. توی بیشتر بندها یکنفر هست که شبها برای زندانی ها قصه بگوید. بمحض اینکه هوا تاریک می شود و زندانی ها شامشان را می خوردند از زور بیکاری و بدبختی اطراف قصه گو جمع می شوند و با شنیدن داستان های سرگرم کننده ساعتی غم و غصه زندان را فراموش می کنند.
توضیحات : ساموئل لنگهورن کلمنز، نویسنده آمریکایی ملقب به «مارک تواین» در ۳۰ نوامبر ۱۸۳۵ در مرز میسوری در روستای فلوریدا با کلبههای چوبی پراکنده به دنیا آمد. آدم ، اولین آفریده ی خدا ، به تنهایی در بهشت زندگی میکند تا سر و کله ی حوا ، کسی که او را مزاحم میداند ؛ پیدا میشود. حوا با خصوصیات زنانه اش عرصه را بر آدم تنگ می کند و آدم با اخلاقیات مردانه اش حوا را کلافه… کم کم دست تقدیر این دو را به هم علاقه مند میکند و …کتاب خاطرات آدم و حوا عاشقانه ی لطیفی است از اولین زوج آفرینش ..
توضیحات : قهرمان داستان، ماشینی اختراع کرده است که با آن میتواند در زمان جابجا شود، درست به همان گونهای که در مکان جابجا میشویم. بدین گونه کارش را با سفری به سال ۸۰۲۷۰۱ میلادی آغاز میکند. در جریان هزاران سال، آب و هوای منطقه لندن معتدل شده است و اکنون آب و هوایی تقریباً مثل آب و هوای جنوب اروپا بر آن حاکم است و نباتات پرپشت و انبوهی در آنجا میروید. آثاری از حیوانات دیده نمیشود و ساختمانها، که در زمان سابق در مرکز شهر گرد آمده بودند، سترگ و کوهپیکر اما انگشتشماربه چشم میخورند. سفر “کاوشگر زمان” به آینده، به وقت زمان حال یک صبح تا غروب و به وقت آینده چند شبانه روز به طول میانجامد.
توضیحات : داستان شورانگیز و پرماجرای بیژن و منیژه یکی از جالب ترین بخش های شاهنامه است. درباره این داستان، اغلب اساتید و پژوهندگانی که در احوال فردوسی و شاهنامه، به تحقیق برخاسته اند، عقیده دارند که این داستان، مجزا و جدا از قصص شاهنامه است و فردوسی قبل از به نظر کشیدن دیگر داستان های شاهنامه، بیژن و منیژه را به نظم درآورده و این به دوران جوانی است. بیژن و منیژه یکی از داستانهای آشنای شاهنامه، کتاب حماسی ایرانیان است. این داستان روایت عشق بیژن پسر گیو و منیژه دختر افراسیاب است…
توضیحات : شب از نیمه میگذشت. ابرهای سیاهی سرتاسر آسمان را فرا گرفته و غرش رعد و شراره برق، مستعد بودن هوا را برای باریدن اعلام می نمود. دیری نگذشته بود که باران با شدتی زیاد و قطراتی درشت شروع به باریدن نموده و در اندک مدتی طبقه نازکی از آب سطح زمین را پوشانید. اسبهای دلیجان مسافرتی که از قم بطرف تهران در حرکت بود بر اثر صدای رعد متوهم شده و با سرعت هر چه تمامتر بدویدن پرداخته بودند. چقدر مسافرت در این مواقع مخصوصاً در این وقت شب سخت و دشوار است. ولی با گرمای طاقت فرسای روزهای دراز تابستان مگر برای اشخاص مسافر حرکت ممکن است؟ چاره منحصر بفرد برای راحتی مسافرین حرکت در شباهنگام بوده ولی البته چنین شبهائی نیز پیش آمد می کند. مسافرین دلیجان که عبارت از یک زن و یک شوهر و یک مادر با دختر زیبای خود بودند. با توهم باین وضعیت هوا نگریسته و هر آن منتظر قطع شدن باران و باز شدن هوا بودند. سرعت دلیجان نیز بیشتر بر واهمه آنها میافزود. دخترک زیبا که گوئی تا بحال از تمام قضایا، غریدن رعد، زدن برق، آمدن باران و از همه اینها بیخبر بود ناگهان سر زیبای خود را که تا بحال پائین انداخته و بنقطه نامعلومی از کف دلیجان مینگریست بلند نموده و مادر خود را مخاطب قرار داده گفت: