توضیحات : مجموعه ۹ داستان طنز با عناوین:
پیامهای تبلیغاتی ، دماسنج حساس ، اگر تو نبودی ، چگونه خودکشی کردی؟ ، مع مافیه ، اسرار دولت را پنهان ساختم ، زنده باد علم ، قهرمان دموکراسی ، بشریت نجات یابد
از داستان دماسنج حساس:
دوستی دارم که باید او را دوست تصادفی نام ببرم. روزی در اداره نشسته و از بس ناراحت و کسل بودم که نمیدانستم چه کنم. با دستانم گیسوانم را شانه می زدم که فردی وارد اتاق شد و سراسیمه به سویم دوید و از گونه هایم بوسید و گفت:
– استاد شما یک قهرمان هستید!
من خودم نیز چنان تحت تاثیر حرفهای او قرار گرفته بودم که خودم را استاد و قهرمان می پنداشتم که اصلا تصور نکردم که شاید او مرا به باد مسخره گرفته است…
توضیحات : نویسنده کتاب درباره سبب نوشتن کتاب در مقدمه میگوید: “پس از مطالعه بدین فکر افتادم که افسانه خسرو و شیرین و فرهاد را با مراعات حوادث تاریخی و حذف حشو و زوائد بی اصل ممل غیر اخلاقی و نامناسب که قدر و قیمت واقعی آن را در انظار میکاهد بنگارد. پس از نوشتن انگلیسی این کتاب نیز در این فکر بودم که فارسی آنرا برای اطلاع دوستانی که بزبان انگلیسی آشنا نیستند بنگارد.” کتاب شاه ایران و بانوی ارمن، بزرگترین سینماهای تاریخی و اخلاقی و ادبی ایرانی است که به قلم ذبیح بهروز نگاشته و در سال ۱۳۰۶ توسط مطبعه فاروس طهران منتشر شده است.
توضیحات : یکی بود، یکی نبود. در روزگاران قدیم در یکی از سرزمین های جهان یک پادشاهی بود. این پادشاه نیز مانند تمام پادشاهان روی زمین، نسبت به زمان خود چندین سازنده و نوازنده و اتاق و کنیزکان و شاگردان و چاپلوسان و غیره داشت. این پادشاه نیز مانند پادشاهان هر زمان و هر مکان، هر وقت فرصتی از کارهای مهم مملکتی از قبیل شرکت در جشنهای افتتاحیه، سان گرفتن، ایراد نطق های نوشته دیگران و سیاحت پیدا می کرد، به شکار می پرداخت. پادشاه علاقمند به شکار به علت حساسیت زیاد به هوای بارانی، قبل از رفتن به شکار حیوانات مخصوصی که بصورت خصوصی در جنگل خصوصیش پرورش داده می شدند، منجم باشی را صدا زده و از او چکونگی هوا را می پرسید…
توضیحات : رمان باغ پدری قرار بود در دوران کرونا به چاپ برسد که با تصمیم ناشر بر آن شدیم در این روزگار سخت رایگان منتشرش کنیم شاید ما هم سهمی داشتیم در این روزها که طبیعت بیش از همیشه محتاج مهربانی ماست. این رمان به سفارش برادران اربابی و بر اساس واقعیت هایی تاریخی نگاشته شده است.
توضیحات : رمان حاضر یکی از بهترین آثار یوگینا گینزبرگ است. رمان شامل خاطره های سیاسی بانویی نجات یافته از زمان تاریک زندان های عصر استالین میباشد. خانومی که از اردوگاه های سخت گولاگ که اردوگاه کار و مرگ در سیبری بود، توانست زنده بماند و خودش را نجات دهد که مجالی میشود تا آن دوران سیاه و سخت را در قالب یک کتاب خاطرات و داستانی به تصویر بکشاند. کتاب سفری در گردباد، درست در فرم داستان و رمان نوشته شده و هیجانات و زیبایی یک اثر ادبی را به همراه دارد اما قطعا یک رمان نیست یک زندگی حقیقی است که قابل لمس است بر کسی که با گوشت و پوست خود بیداد و ستم سیاه استالین را حس کرده است. به قول هاینریش بل در مقدمه این کتاب: «کتابی است روایی و در رده «زندگی نامه – رمان» و در این جا مقصود از کلمه «رمان»، «مطالب ساختگی» نیست. حتی بی اهمیت ترین جزئیات ساختگی نیستند. ذکر کلمه «رمان» اشارت به ساختمان آن دارد، به نحوه تنظیم حجم زیاد و معتنابه تجربه ای بلاواسطه.»
توضیحات : داستانی واقعی از زندگی دختران فراری. هرکس که قصد فرار از خانه را دارد حتما این کتاب را بخواند شاید که نظرش عوض شود. دخترک برای چندمین بار نگاھی به ساعت مچییش انداخت و زیر لب غر غر کنان گفت: اه باز این پسره احمق دیر کرد انگار اصلا موقعیت منو درک نمیکنه و بعد با حرص بسیار گوشی موبایلشو از کیفش بیرون آورد و شروع کرد به اس ام اس زدن : آخه تو کجایی من سه ساعته اینجا معطل تو ھستم مثل اینکه فراموش کردی من بخاطر تو الان اینجا ھستما من توی پارک ساعی رو به روی قفس طاووس منتطرت روی نیمکت نشستم بیا دیگه خفم کردی الان ھوا تاریک میشه و من ھیچ جارو ندارم که برم.
توضیحات : مزرعهٔ حیوانات ( Animal Farm) که در ایران به نام قلعهٔ حیوانات نیز شناخته شدهاست،این رمان نوشتهٔ جورج اورول می باشد. این رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته و در سال ۱۹۴۵ میلادی در انگلستان منتشر شد، ولی در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی به شهرت رسید.این رمان دربارهٔ گروهی از حیوانات است که انسانها را از مزرعهای که در آن زندگی میکنند بیرون میکنند و خود ادارهٔ مزرعه را به دست میگیرند، ولی …
توضیحات : با نزدیک شدن بانتهای نگارش دایی جان ناپلئون بنابر عادت احتراز از پایانهای تلخ، فصل دیگری بنام «مورخه» نگاشتم که ذکری از قهرمانان داستان یادشده است. سالیانی گذشت و انگاشتم که شایسته است اگر جلد دوّمی نیز تحریر مینمودم. این داستان خواه ادامه و خواه بسط آن رمان باشد. در هر صورت، نامش را مورّخه میگذارم.
توضیحات : مجموعه ای از داستانهای کوتاه پلیسی – جنایی با عناوین: حادثه – مدرک – خانه خیابان تاریک – بعد از چهار سال – همسرم مرا کشت – گلوگه ای برای شاهد – گلوله هفتم – مسابقه برای مرگ – نبش قبر – آتش – یگانه شاهد – هر گلوله یک دلار – تلفن ناشناس
قسمتی از داستان حادثه: یک بار دیگر میگویم این همان زن است تردیدی هم در این مورد ندارم. کاپیتان هیداک نگاهی به قیافه عبوس و جدی دوستش انداخت و آه کشید. او دلش نمیخواست که ایوانس تا آن حد یکدنده و سختگیر باشد. کاپیتان سالخورده در طول خدمت خود در دریاها عادت کرده بود که به اموری که مربوط به او نیست دخالت ننماید. اما دوست او ایوانس بازپرس بازنشسته برای خود فلسفه دیگری داشت “استفاده از اطلاعات کسب شده” شعار همیشگی او بود و او ترقی و پیشرفت خود را در امور اداری و زندگی مرهون استفاده کامل از مفهوم شعار فوق الذکر می دانست…
توضیحات : صدای یک پیرمرد لاغر مردنی از میان انبوه جمعیت، همهمه داخل سالن قطار را در هم شکست «برادر ما آدم نمیشم!» بلافاصله دیگران نیز به حالت تصدیق «البته کاملا صحیح است، درسته، نمیشیم.» سرشان را تکان دادند. اما در این میان یکی دراومد و گفت: «این چه جور حرف زدنیه آقا…شما همه را با خودتون قیاس میکنین! چه خوب گفتهاند که: «کافر همه را به کیش خود پندارد» خواهش میکنم حرفتونو پس بگیرین.» من که اون وقتها جوانی بیست و پنج ساله بودم با این یکی همصدا شدم و در حالی که خونم به جوش آمده بود با اعتراض گفتم: – آخه حیا هم واسه ادمیزاد خوب چیزیه! پیرمرد مسافر که همان جوراز زور عصبانیت دیک دیک میلرزید دوباره داد زد: – ما آدم نمیشیم. مسافرین داخل قطار نیز تصدیق کرده سرشون را تکان دادند. خون دوید تو سرم. از عصبانیت رو پا بند نبودم داد زدم: – مرتیکه الدنگ دبوری! مرد ناحسابی! مگه مخ از اون کله واموندهت مرخصی گرفته، نه، آخه میخوام بدونم اصلا چرا آدم نمیشیم. خیلی خوب هم آدم میشیم…اینقدر انسانیم که همه ماتشان برده…مسافرین تو قطار به حالت اعتراض به من حملهور شدند که: – نخیر ما آدم نمیشیم…انسانیت و معرفت خیلی با ما فاصله داره… هم صدایی جماعت داخل قطار و داد و بیداد آنها آتش پیرمرد را خاموش کرد و بعد رو کرد به من و گفت: – ببین پسرجان، میفهمی، ما همهمون «آدم نمیشیم!» دوباره صداش رو کلفت کرد: «میشه به جرات گفت که حتا تا آخر عمرمون هم آدم نخواهیم شد.»
توضیحات : روانی آمریکایی (انگلیسی: American Psycho) رمانی هنجارشکن از برت ایستون الیس است که در سال ۱۹۹۱ به چاپ رسید. زاویه دید داستان اول شخص است و توسط پاتریک بیتمن که پیشهور و قاتلی زنجیرهای در منهتن است روایت میشود. اقتباس سینمایی این فیلم با بازی کریستین بیل در سال ۲۰۰۰ توزیع شد و غالباً با نقدهای مثبتی روبرو شد.
توضیحات : این مجموعه، روایتی از زندگی زنان زندانی عادی و غیرسیاسی است که جز صفحهی حوادث روزنامهها، کمتر جایی ردی از آنها دیده میشود. زندگی زنانی که وقتی برای ۴۵ روز در بند عمومی زندان اوین حبس بودم، کنارشان زندگی کردم، قصههایشان را شنیدم و قول دادم که از زندگیشان پشت دیوارهای بلند زندان و آنچه بیرون از زندان بر آنها گذشته، بنویسم. از آنهایی که به اتهام قتل دستگیر شده بودند و هرچهارشنبه، چوبهی دارشان را انتظار میکشیدند تا آنهایی که به اتهام سرقت و کلاهبرداری و «فحشا» در زندان بودند و بیرون از زندان هیچکس منتظرشان نبود.
از همان اولین روزهای پس از آزادی، ماجرای زندگی هرکدامشان را بارها و بارها نوشتم و خط زدم و دوباره از اول شروع کردم. هرچه مینوشتم، نمیتوانستم تمام آنچه را در زندان و زندگی با زندانیان زن تجربه کرده بودند، به تصویر بکشم، اما قول داده بودم. قول داده بودم و هربار که یکیشان بالای چوبهی دار میرفت، خودکشی میکرد، یا از سرطانی که در زندان به جانش افتاده بود، میمُرد، قولم بیشتر از همیشه روی شانههایم سنگینی میکرد.