توضیحات : مجموعه قصه های شیرین بر اساس ضرب المثلهای معروف ایرانی. گویند روزی یکی از ملوک بارعام داد و حکماء و بزرگان شهر را دعوت نمود. در آن میان حکیمی برخاست و پس از تعریف و تمجید از پادشاه گفت: سخنی حکیمانه می گویم و آن این است: بهتر است نیکوکار را پاداش دهی و بدکار را به حال خود بگذاری و در مجازات او هیچ رنجی نکشی که او خود به مکافات عمل خویش می رسد. پادشاه از این سخن بسیار خوشش آمد به طوریکه انعامی به گوینده داد و دستور داد او هر هفته به بارگاه بیاید و سخنان حکمت آمیز بگوید…
توضیحات : تازه چشمانم گرم خواب شده بود و رخوت خواب داشت کم کم پیکر خسته و کوفته مرا در آغوش می گرفت که صدای گوش خراش و ناهنجار زنگ تلفن در اتاق طنین انداخت و مرا از جا پراند. بر روی تختخواب غلطی زدم و با دیدگانی خواب آلود و نیمه باز دستم را دراز کردم و گوشی سپید رنگ تلفن را برداشتم و با ناراحتی و دلخوری گفتم: بفرمایید.
صدای شتابزده سرگرد (پ) رئیس اداره ام از آن طرف سیم به گوشم رسید: افشین خودت هستی؟
در حالی که بر روی تخت خواب جابجا میشدم، جواب دادم: بله خودم هستم. اتفاقی افتاده؟
سرگرد با همان لحن هیجان زده که آمیخته با نگرانی و دستپاچگی بود، گفت: گوش کن افشین. همین چند لحظه قبل مردی که از طرز صحبت کردنش معلوم بود در وحشت و اضطراب به سر می برد از من خواست که در سه راه ژاله با او دیدار بکنم. من فکر می کنم که او می خواهد موضوع مهمی را به ما بگوید..
توضیحات : من با كسانی آشـنا شدم كه در آغاز میخواستم روايتشان كنم اما خيلی زود دريافتم كه آنها خود میتوانند راوی قصههايشان باشند و تنها كاری كه از من برمیآيد «شنيدن» اسـت! مـن بـا كسانی روبرو شدم كه هزاران بار بهتـر و رسـاتر از مـن میتوانسـتند از رنج زنان بلوچ و دلنگرانی كودكان عرب در ایران بنویسند. من با كسانی روبرو شدم كه «سوژه»ی داستانها و گزارشهای من نبودند، بلكه راوی پرقدرت تجربهی زيستهی خودشان بودند. ما باهم، خواندن و ياد گرفتن را شروع كرديم. در يک گروه بسـته دربـارهی ضرورت نوشـتن و حرف آمدن گپ زديم، دربارهی تقاطع ستمها و تبعيضها خوانديم، از ادبيات سلطه حرف زديم و نوشتيم و نوشتيم و نوشتيم. از يادداشتهای كوتاه منتشرشـده در یک صـفحهی اينستاگرامی بـه داسـتانهـا و روايتهای بلند و گزارشهای مفصلتر رسيديم؛ به آنچه در اين مجموعه میخوانيد.
توضیحات : گسترش روزافزون ادبیات غرب باعث شد تا با اهمیت کمتری به ادبیات سایر ملل توجه کنیم و در نتیجه، اطلاعات اندکی از آن ها داشته باشیم؛ البته این امر در مورد ادبیات کره بیشتر صدق می کند. این کتاب مجموعه ای از داستانهای خواندنی از نویسندگان برجسته کره ای است. ایم بانگ، در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم، می زیست و یی ریوک، در اواخر قرن شانزدهم پس از میلاد، زندگی می کرد. این داستان ها توسط نویسنده و مترجم کانادایی، جیمز اسکارث گیل، گردآوری و از کره ای به انگلیسی ترجمه و توسط امید وحدت نارویی به نثر روان فارسی بازگردانی شده است.
این اثر که یکی از شاهکارهای داستانی کره به شمار می رود، ما را با معروف ترین داستان های عامیانه تاریخی و گذشته آن سرزمین. آشنا می کند. اما آنچه واقعاً جلب توجه می کند، این است که اعتقادات مردم این سرزمین به جن و پری که در این کتاب هم بازتاب یافته است، مانع پیشرفت اقتصادی، صنعتی و فناوری کره ای ها نشد و هم اکنون کشور آنها در ردیف کشورهای توسعه یافته قرار دارد.
توضیحات : این کتاب که از مجموعه داستانهای پوآرو میباشد در ژوئن ۱۹۴۱ در بریتانیا توسط انتشارات کولینز کرایم کلوب و در اکتبر همان سال در آمریکا توسط انتشارات داد، مید اند کمپانی به چاپ رسیده است. در سال ۱۷۸۲ وقتی کاپیتن راجر آنگمرینگ برای خودش خانه ای در جزیره کنار خلیج لدرکمب ساخت، به نظر همه، این عجیب ترین کاری بود که از او سر زد. مردی از خانواده ای چنان سرشناس چون او، باید و یلای مجلل و شایسته ای، در مرغزاری وسیع بنا می کرد که احتمالا یک نهر روان و مرتعی سرسبز هم داشته باشد…
توضیحات : سمیه میگوید شعر تک کلماتی است که با سکوت زینت یافته است. سکوت گویاترین کلام عشق است. کافیست بگویی عشق و هفتهای ساکت باشی. هرچه بیشتر بگویی زاید است، شعر مورد علاقهاش این است: منتظرم عشق بیا.
میپرسم شعر است؟ میگوید نیست؟
سوال را با سوال جواب میدهد. حوصلهام را ندارد ولی میگوید عاشق منتظر عشق است پس منتظر بیهوده است.
میگوید: عشق
میپرسم عشق شعر است؟
میگوید آن هم اضافه است.
توضیحات : چند ثانیه مکث جلو آینه، و سومین رمانم «یک روبان سرخ برای شاهزاده ونوس» متولد شد. رمانی نه تاریخی و نه علمی و نه تخیلی و نه اجتماعی، که درهمتنیده از همهٔ اینها. در بحبوحهٔ یافتن سرنخها با کمک بازپرس، یک مهمانی شام داشتم. اما داستان جرقهٔ رمان در چند ثانیه این که؛ مهمانها از راه رسیدند و همه چیز به خوبی پیش رفت، در حالی که تمام مدت مهمانی، من درگیر تبوتاب عشق سروان شیری به خانم دکتر و شخصیت کتابدار رمان قبلی «معمای عشق ساعتی» بودم. بعد از رفتن مهمانها توی آینه نگاهی انداختم و متوجه برچسب چند لایهٔ مارک لباسم شدم که وارونه پوشیده بودم و تمام مدت مهمانی همان طور به تنم بود. ترسیدم از حواسپرتی که کار دستم ندهد. شدم دختری که سالهای نوجوانیاش را در دنیای مهآلوده و زیرزمینی سپری میکند و نشستم به نوشتن دنیای دخترک و نتیجهاش شد رمان «یک روبان سرخ برای شاهزاده ونوس». رمان را در هفت فصل نوشتم. هر فصل داستان مستقلی دارد که خوانندهٔ تیزبین از فصل یک سرنخهای اتصال فصلها به هم را درمییابد.
توضیحات : از مسائلی که در بررسی یکی بود و یکی نبود باید به آن دقت کرد٬ این است که اهمیت این کتاب بیشتر از قوت داستانهای آن در تقدم آن نسبت به نمونههای دیگر است. نثر او هنوز برای داستان کاملاً آماده نیست و حال و هوای گزارشی نثر مشروطه را دارد اما به هر ترتیب این کتاب نقطهٔ شروع تغییر در داستاننویسی ایرانی است. جمالزاده خود در مقدمهاش ذکر میکند که این مجموعه را محض تفریح خاطر از مشاغل جدیتر نوشتهاست. « او هیچگاه از داستان کوتاه نام نمیبرد و همواره از رمان سخن میگوید. این نکته٬ نشان میدهد که داستان کوتاه به عنوان یک نوع مستقل ادبی در آن سالهای زیادنویسی و رواج تحقیقات فاضلانه در متون ادبی کلاسیک٬ چقدر بیاعتبار و ناشناخته بودهاست.»
از شاخصههای یکی بود و یکی بود طنز جمالزاده است. بهطور کلی در رمانهای اولیه نویسنده با لحن جدی و صریح به انتقاد از وضعیت سیاسی و اجتماعی میپردازد ولی در داستان کوتاههای اولیه نویسندگان از سلاح طنز استفاده میکنند تا در برابر قدرت بایستند و شاید این یکی از علل توفیق بیشتر آنها باشد. «رمانهای اولیه (شمس و طغرا٬ تهران مخوف٬ زیبا و مانند آنها) همزمان با داستانهای کوتاه (یکی بود و یکی نبود و آثار دیگر) بلکه پیشتر از آن نوشته شدهاند؛ در حالی که داستان کوتاه از جهت حضور مایههای فراوان طنز موفقتر بوده است.»
توضیحات : عناوین داستانهای این مجموعه عبارتند از:
آدم را به زور دیوانه می کنند – صندلی اداره – ما انسانهای ورزشکار – چکمه های یک پاشای بازنشسته – پادشاه کود – هدایای ارزنده و فوق العاده – آژانس میدان تیر – تو باز به وضعیت شکر کن – پیانویی که مثل عروس – واقعا تمدن چه چیز جالبی استاز داستان آدم را به زور دیوانه می کنند:
شخصی که عینک به چشم دارد:
– دوستان این تصمیم اتفاقی نیست، در موردش بحث و مشاوره زیادی انجام گرفته است و باید دقت بیشتری نیز مبذول گردد.
یکی از حاضرین که جوانتر از بقیه بود گفت:
– بلی، باید درباره اش دقیقا فکر کنیم. نباید با دست خود گرفتاری تولید کنیم…
توضیحات : آقا سلطانی، معلم پیری که در بم زندگی میکند، تمام خانوادهاش را صبح روز ۵ دی ۱۳۸۲ در زلزلهای هولناک از دست میدهد. از خانواده او تنها نوه کوچکش حکیمه زنده میماند که انس و الفت زیادی با او ندارد. آقا سلطانی حکیمه را برمیدارد و برای فرار از خرابی و مرگ، به بیابان میزند. اما این دو بازمانده در این سفر، ماجراهایی از سر میگذرانند که تصورش را هم نمیکردند. این سفر پر خطر به سفری درونی مبدل میشود که حاصل یک عمر زندگی این معلم پیر را زیر سوال میبرد.
توضیحات : عميق و دقيق آگاه نيستی كه انچه تو را برانگيخته میكند و عامل گفتگوی ذهنی تو با كلمات و حروف میشود و مانند يك مجسمه به فرمها و فضاهای ذهن تو جان میبخشد چيست. اين يك درد بیدرمانی است كه دلايلش روشن و واضح نيست. دنيايی است كه قرار است جان بگيرد و شايد نقش يك ناجی را برای روح پر دردی بازی كند كه ميل به بودن و متحقق كردن وجود را در خود دارد .
به قول مارگريت دوراس «نوشته، برای خودش و برای جسم و جان خودش هم ناشناخته است. نوشتن حتی بازتاب هم نیست. نوعی مایه است که آدم در خودش و در خویشتن خودش دارد، خویشتنی که در عین حال شخص دیگری است ولی به موازات آدم ظاهر میشود، پیش میرود و در عین حال نامرئی است، با اندیشه و خشم قرین است، گاهی هم با کنش خاص خود با خطر از دست دادن زندگی مواجه می شود.»
وقتی تو گذشتهای را از دست میدهی، گاهی ممكن است رويايی را بدست آوری كه با نمايشی از حروف و كلمات، جهان ذهنی را برای خواننده بازسازی كنی، بدون آنكه اصرار ورزی و ترديد كنی به نويسنده بودن و يا نبودن، قصههايی كه اگر جان و توان باشد امكان به تصوير كشيده شدن، آن هم با مديومی مانند سينما را دارند، اما بدون دكوپاژ.
توضیحات : مجموعه داستان های کره ای، نشان دهنده سبک زندگی و آداب و رسوم مردم کره و تمایل آنها برای زندگی در صلح، هماهنگی، شادی، ترویج مهربانی، خرد و سخت کوشی است. از سوی دیگر ظلم و ستم، حرص و آز، تنبلی و سایر ناکامی های بشری به زبان طنز و شوخی مورد تمسخر واقع می شود.