توضیحات : من از شهر هرت دیدن کرده ام. نام این شهر را همه شنیده اند. این کلمه بگوش بیشتر مردم آشناست، بهمین جهت بد نیست خصوصیات این شهر معروف ولی غیر معلوم را برای خوانندگان عزیز شرح بدهم.
شهر هرت، شهری است هم آباد و هم خراب یا بقول خواجه حافظ خودمان خراب آباد در و پیکر درستی ندارد. ورود همه رنگ آدم بتمام قسمتهای شهر آزاد است. کسی به کسی نیست، ولی اینطورهاهم نیست که کسی را با کسی کاری نباشد همه با هم کار دارند. همه دست بدست هم داده اند تا این شله قلمکار واقعی بوجود آمده است.
شهر هرت هر دو روز یک صاحب اختیار دارد و دردش هم از همین آمدن و رفتن هاست. این می سازد، آن خراب می کند، این از حاکم معزول بد می گوید و حاکم معزول از حاکم منصوب انتقاد می کند، در این میان مردمی هم هستند که با توکل بخدا، بی نظم و قاعده درهم می لولند و زندگی می کنند.. هر روز که می گذرد آدم خیال می کند پایه های پوسیده یک چنین شهری بزودی روی سرساکنین آن خراب خواهد شد ولی صدها بلکه هزارها سال است که نه این سقفها روی هم خوابیده و نه این مردم از بین رفته اند. حالا در اینکار چه حکمتی است، خدا می داند و بس…
توضیحات : در خلال مدتی که داستان شیخ مرتضی دعانویس، بصورت پاورقی در مجله گرامی امید ایران بچاپ می رسید، چند بار بمناسبت متذکر شدم که این داستان زائیده تخیل نویسنده نیست، بلکه حقیقتی است که نظایر بارز آن با کمی صرف وقت، به آسانی دیده می شود و امروز هم که موفق شدم داستان مورد بحث را بصورت کتاب، در دسترس علاقمندان بگذارم، لازم می دانم یکبار دیگر یاد آور شوم که محتوی این داستان جنبه فانتزی ندارد و حقیقتی است که حقایق دیگری نیز به عنوان جمله معترضه بدنبال خود آورده است.
شاید از نظر بعضی ها انتشار داستانهایی شبیه داستان شیخ مرتضی، جایز نباشد ولی این نظر امروز دیگر طرفداری ندارد و این قبیل مسائل باید حتما بر روی کاغذ بیاید تا حجاب جهل اندک اندک بکنار رود و بساط حقه بازی مشتی مردم مفتخوار و کلاش برچیده شود. زیرا در دنیایی که فکر تسخیر فضا روز بروز قوت می گیرد و اقمار مصنوعی یکی بعد از دیگری به آسمانها پرتاب می شوند، واقعا مسخره است که عده ای حقه باز و عوام فریب، بساط جن گیری و رمالی راه بیاندازند و تحت عناوین مختلفه، مرتکب هزاران فجایع شوند. مسئله دیگری که ذکر آن در اینجا ضروری می باشد این است که داستان شیخ مرتضی دعانویس، با توجه به امکانات روز برشته تحریر در آمده است و اگر این موضوع مورد نظر نبود، شاید محتوی آن خیلی رساتر و وسیعتر از آنچه می شد که اینک در این کتاب بچشم میخورد و البته احتیاجی بتوضیح نیست که لزوم توجه به «امکانات روز»، بدین لحاظ بوده است که قهرمان این داستان با یکی از قشرهای پوسیده و در عین حال متنفذ جامعه ما پیوندی ناگسستنی دارد و هر قدر تضعیف «شیخ مرتضیها» وسیعتر انجام گیرد، بهمان نسبت از رونق بازار آن قشر سرشناس، کاسته خواهد شد. روی این اصل جلد دوم داستان شیخ مرتضی روزی برشته تحریر در میآید که «امکانات بیشتری» وجود داشته باشد.
در خاتمه ذکر این نکته نیز بی مورد نیست که اشاره کردن به مسئله فوق، هیچگاه بدین نیت نبوده است که اگر ضعف قابل انتقادی در محتوی داستان وجود داشته باشد، بحساب امکانات روزه گذاشته شود و نویسنده تبرئه گردد و لذا انتظار می رود ارباب محترم جراید هر نقصی در این اثر ناچیز مشاهده نمودند منتی بر نویسنده بگذارند و موضوع را مورد انتقاد قرار دهند.
توضیحات : خدارا شکر میکنم که «گرفتاری» بالاخره محبت کرد و مجال داد که بعضی از آثارم را که در مدتی بیش از سی سال فراهم آورده بودم، جمع وجور کنم و یک کتاب بر تعداد کتابهایم بیفزایم بله. سی سال بیشتر یعنی از وقتی که محصل سال اول دبیرستان بودم و عکس و آثارم در مطبوعات بچاپ می رسید. دیدم لطیفه (جوک و آنکدت) خیلی طرفدار دارد و بعضی را که از زبانهای عربی و فرانسه ترجمه کرده ام، زبان بزبان و مطبوعات بمطبوعات! گشته و از اینجهت بعد از نخستین کتاب فکاهیم بنام «دری وری» این اثر را فراهم آوردم که اگر کسی نشنیده و نخوانده، نامحروم نماند و باین وسیله اقلا لبخندی به آدمهای با ذوق تقدیم کرده باشم. البته بعضی از آثار «غیر ترجمه ای» خود را اعم از نظم و نثر، بر این مجموعه افزودم که کتاب یکنواخت نباشد. هیچ مایوس نیستم که کار این کتاب «بگیرد» زیرا لطیفه را همه می پسندند ولی با اینحال، این امری است نسبی و اعتباری، یعنی ممکن است شما یک لطیفه بشنوید و قاه قاه بخندید فلانکس بشنود و بگوید چه بیمزه! و در این میان لابد بعضی یا بسیاری از این فرآورده ها! مورد توجه و پسند بعضی یا بسیاری از مردم واقع خواهد شد و همین مرا بس است و رونقی برای کتاب محسوب می شود…
توضیحات : طنزنویسان در هر زمان کوشیده اند با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی زمان خود زبان گویای مردم باشند و آنچه را که نمیتوان جدی عنوان کرد، در لباس طنز و شوخی و مطایبه مطرح کرده و با مطالبشان تنها و روانهای خسته و کوفته را التیام بخشد.
طنزپردازان در هر عصری پرده نیرنگ و فریب و مکر و افسون فریبکاران و نیرنگبازان را از هم می درند و آفتاب درخشان حقیقت را تجلی می بخشند. بطور کلی نقش مطالب فکاهی و اثر آن در افکار عمومی غیرقابل انکار است. یک طنزپرداز یا کاریکاتوریست ماهر و با ذوق به آسانی می تواند با یک نکته یا تصویر یک دنیا لطف و معنی را مجسم کند و گاهی اوقات یک مطلب طنزآمیز یا کاریکاتور زیبا مثل شلاق اثر می کند و مثل آژیر هوائی اعلام خطر می نماید و مثل فریادی در دل شب خفتگان را بیدار می کند و جالب اینکه طنزپردازان و فکاهی سرایان بیشترین فعالیتشان در سالهای سخت و عصرهای اختناق و بوده است که همگان از ابراز عقاید خود هراس داشتند و مطالب طنزآمیز خود را برای دوستان و آشنایان مورد اعتماد خود بازگو می کردند و چند لحظه در خفا می خندیدند زیرا در دوران اختناق خندیدن هم در برابر خودکامکان جرم است:
بهر حال کتابی که تقدیمتان می کنیم کتابی است طنزآمیز و مملو از لطیفه ها و کاریکاتورها و عکسهای دست اول که می تواند ساعاتی شما را سرگرم کند و تبسمی ولو کوتاه بر لبهایتان بنشاند. در این کتاب بطور اجمالی به سیر طنز در ایران اشاره ای کوتاه و مختصر شده و بعد از آن بیشترین سعی خودمان را کرده ایم که با درج مطالب گوناگون فکاهی دلتان را شاد و لبتان را خندان سازیم، البته با توجه به این مسئله که خنداندن مردم در این برهه از زمان کار چندان آسانی نمی تواند باشد.
توضیحات : سام لوید ، یکی از بزرگترین بنیانگذاران سرگرمی های ریاضی جهان در ۳۰ ژانویۀ سال ۱۸۴۱ ، در فیلادلفی به دنیا آمد . پدرش او را در سه سالگی به نیویورک برد . سام لوید دورۀ دبستان و دبیرستان را در آنجا گذراند ، و در ۱۷ سالگی دورۀ متوسطه را به پایان رساند . استعداد عجیبی در تردستی ، شطرنج ، تا کردن کاغذ برای ساختن اشکال مختلف ، و ارایۀ راه حل برای بازیهای فکری در ریاضی ، و بالاخره طرح و حل معماها داشت ، و از اوایل دوران نوجوانی زندگی خود را وقف این گونه کارها کرد . شاید اگر وی به جای پرداختن به این گونه مسایل ذهنی به دانشگاه می رفت ، مهندس خوبی از آب در می آمد ، ولی او از این کار صرف نظر کرد ، تا با طرح معماهای شیرین و دوست داشتنی زیادی مردم جهان را به تمرین ورزشهای فکری علاقه مند سازد ، و با ابداع یک سری بازیهای علمی آنها را به درست اندیشیدن وا دارد .
توضیحات : همان گونه که اطلاع دارید در ادبیات اقوام و ملل جهان به غیر از حماسه ها و زمانها و اشعار و امثال و حکم و قصه های شیرین و پندآموز و داستانهای عبرت آموز و مضمونهای عارفانه و معنوی، پدیده دیگری بنام نکته ها و لطیفه های کوتاه وجود دارد که بدلایلی این نکته ها و لطیفه های کوتاه به رشته تحریر نگاشته نشده و اکثر آنها به طور محاورهای و مکالمه ای و شفاها بین مردم رد و بدل می شود و یا احیانا برخی از آنها در صفحات فکاهی و طنز تشربات مدتی بعنوان چاشنی و نمک با عنوانهای نظیر پارکینک جوک، لبخند پارتی، زنگ تفریح، قاراشمیش هردمبیل، پارازیت، به زیور چاپ آراسته می شود.
نگارنده بر این باور است که طبقه بندی و منفک کردن و جمع آوری نمودن این نکته ها و لطیفه های شفاهی در جزوه و یا کتابی کوچک ولو مختصر و مفید، راه گشائی خواهد بود برای تهیه و تنظیم مجموعه ای بزرگ از این طنزهای محاوره ای و شفاهی. لذا تصمیم گرفتم ضمن طبقه بندی کردن این نکته ها و لطیفه های کوتاه به قسمت هائی نظیر طنزها و لطیفه های دبستانی، پزشکی، ورزشی، خانوادگی، اداری، سیاسی و… اولین مجموعه را با نام طنزهای دبستانی منتشر نمایم.
توضیحات : در عصر ماشینی که فعالیت جسمی و روانی ساعات زیادی از شبانه روز را بخود اختصاص داده و انسان را دچار خستگی مفرط ناشی از تلاش و تفکر نموده و گریزی هم نیست، جا دارد در لحظات کوتاه فراغت با مطالعه سرگرم شده و گاهگاهی جهت تنوع، خواندن با تعریف لطیفه خالی از لطف نیست، باین منطور مجموعه کوچکی از لطیفه و کاریکاتور جمع آوری شده تقدیم می گردد. امید است لحظاتی چند انبساط خاطر عزیزان فراهم شود.
توضیحات : دومین کتاب طنز را تقدیم حضورتان می کنیم، این کتاب مجموعه ای است از ده ها شعر و مطلب و کاریکاتور سیاسی و فکاهی که امیدواریم مورد توجهتون قرار بگیره و شما را شاد و شنگول کنه! چون از قدیم گفته اند خنده بر هر درد بی درمان دواست. ما این کتاب را تقدیم حضورتان می کنیم که بخوانید و بخندید و شاد شوید تا شاید در این دوره وانفسا که از دکتر دارو و درمان خبری نیست، دردهای شما با خنده درمان شود! در این زمینه دوست طنزنویسی می گفت، برای پیاده کردن قانون طب ملی به مصداق ضرب المثل فوق الذکر باید از طنزنویسان استفاده کرد تا با طنز و شوخی و خنده دردهای مردم را درمان کنند! البته بشرطیکه این عمل با واکنش و مخالفت پزشکان مواجهه نشه! بهر حال دومین کتاب طنز را بخوانید، نظرتان را بدهید و منتظر سومین کتاب طنز که انشاالله در اواسط فروردین منتشر می شود، باشید.
توضیحات : آنچه در این کتاب می بینید دستچینی است از یک سلسله انتقادهای کوتاه طنزآمیز منوچهر محجوبیکه ابتدا با عنوان «غلطهای زیادی» و «پس از مدتی نازکتر از گل» در صفحه ۲ روزنامه کیهان چاپ می شد. تحول عنوان تهاجمی و تند و تیز اول به عنوان آرامتر و نرم و نازک تر دوم و معنایی که هریک در فرهنگ عامه ما دارند، شرایطی را که محجوبی در نوشتن انتقادهای خود داشته است نشان می دهد. بسیاری از آنچه که محجوبی برای چاپ به کیهان سپرده بود به زیور طبع آراسته نشد و ناچار شما هم آنها را در اینجا نمی بینید. از آنچه هم که به چاپ رسید، بسیاری را خود نویسنده کنار گذاشت به این اعتبار که فعلیت و موضوعیت خود را با گذشت روز از دست می دادند. آنچه که برجا مانده آنهاست که برجا خواهند ماند و با خودشان و یا نظایرشان سرو کار خواهیم داشت…
توضیحات : در این کتاب در مجموعه ای مختصر به معرفی سرداران طنز ایران پرداخته شده و شش چهره معروف و نامدار ادبی معرفی شده است: سوزنی سمرقندی، ملانصرالدین، عبید زاکانی، سید اشرف الدین حسینی، ایرج میرزا و استاد علی اکبر دهخدا که از نظر مولف سرداران طنز ایران هستند و بیشترین نقش را در زمینه طنز وو انتقاد و فکاهت و هجو و هزل در زبان و ادبیات فارسی داشته اند.
توضیحات : داستان در مورد یک چوپان بود و یک گوسفند، یک برّه. چوپان از شیر گوسفند میخورد و پشم و اضافی شیر و کره و ماست و پنیرش را می فروخت و زندگی را به خوبی می گذراند. تا اینکه یه روز به گوشت گوسفند طمع کرد. چاقوش را تیز کرد و آروم آروم به گوسفند نزدیک شد. برّه بی گناه که مشغول چرا بود به گمان اینکه چوپان اومده تا باهاش بازی کنه، براش نی بزنه یا پشم نرمش را نوازش کنه سرش را بلند کرد امّا دید چشم های چوپان را خون پر کرده. به دستهاش نگاه کرد و برق چاقو را دید. ترسید. غقب عقب رفت. به چوپان گفت : – میخوای چیکار کنی؟ تو چوپان منی، باید ازم نگهداری کنی. میخوای منو بکشی؟ چوپان چیزی نگفت چون چیزی نمی شنید. خون جلوی چشم هاش را گرفته بود. تند کرد که به گوسفند برسه. گوسفند فرار کرد. دوید و دوید. چوپان به سگش گفت گوسفند را بگیره. گوسفند دور شده بود و سگ به دنبالش می رفت و چوپان هم در پی اونها. گوسغند التماس می کرد: – تو که شیر و پشم من را داری، دست از سرم بردار. منو نکش. یاد روزهای خوب گذشته امان بیافت.
توضیحات : یکی از مجلات خارجی، از چند نفر نویسندگان سوال کرده بود: «اولین نوشته ات چطور به چاپ رسید؟». من یکی از این نویسندگان بودم که بخاطر اینکه اولین نوشته ام که قرار بود چاپ شود، به چاپ نرسید، میخوام شرح آن را برایتان بازگو کنم. در استانبول روزنامه ای به نام “کوراوغلی” منتشر میشد. عده زیادی هوادار داشت و همینکه به بازار می آمد، هر کسی یک شماره از آن را می خرید و مدتی با خواندن نوشته های آن کیف می کرد و می خندید. من یکی از مشتری های دائمی این روزنامه بودم و تمام مطالب آن را می خواندم و دوست داشتم که بتوانم داستانها و مطالبی را بنویسم که در این روزنامه چاپ شود…