• دانلود کتابهای الکترونیک مختلف و متنوع با کمترین حجم ممکن
  • قرار گرفتن کتابها در سرور اختصاصی پارس بوک با لینک مستقیم
  • امکان ارسال لینک کتابهای جدید به ایمیل شخصی شما
  • رکورددار تعداد اعضا با بیش از 170 هزار عضو فعال
  • به روز رسانی مداوم سایت با کتابهای جدید ( هر روز یک کتاب جدید )

دانلود کتاب غلطهای زیادی

تاریخ : ۲۷ بهمن ۱۴۰۲

توضیحات :  آنچه در این کتاب می بینید دستچینی است از یک سلسله انتقادهای کوتاه طنزآمیز منوچهر محجوبیکه ابتدا با عنوان «غلطهای زیادی» و «پس از مدتی نازکتر از گل» در صفحه ۲ روزنامه کیهان چاپ می شد. تحول عنوان تهاجمی و تند و تیز اول به عنوان آرامتر و نرم و نازک تر دوم و معنایی که هریک در فرهنگ عامه ما دارند، شرایطی را که محجوبی در نوشتن انتقادهای خود داشته است نشان می دهد. بسیاری از آنچه که محجوبی برای چاپ به کیهان سپرده بود به زیور طبع آراسته نشد و ناچار شما هم آنها را در اینجا نمی بینید. از آنچه هم که به چاپ رسید، بسیاری را خود نویسنده کنار گذاشت به این اعتبار که فعلیت و موضوعیت خود را با گذشت روز از دست می دادند. آنچه که برجا مانده آنهاست که برجا خواهند ماند و با خودشان و یا نظایرشان سرو کار خواهیم داشت…

دانلود کتاب سرداران طنز ایران

تاریخ : ۲۸ مرداد ۱۴۰۲

توضیحات :  در این کتاب در مجموعه ای مختصر به معرفی سرداران طنز ایران پرداخته شده و شش چهره معروف و نامدار ادبی معرفی شده است: سوزنی سمرقندی، ملانصرالدین، عبید زاکانی، سید اشرف الدین حسینی، ایرج میرزا و استاد علی اکبر دهخدا که از نظر مولف سرداران طنز ایران هستند و بیشترین نقش را در زمینه طنز وو انتقاد و فکاهت و هجو و هزل در زبان و ادبیات فارسی داشته اند.

دانلود کتاب گوسفندی که گرگ شد

تاریخ : ۲۲ مرداد ۱۴۰۲

توضیحات : داستان در مورد یک چوپان بود و یک گوسفند، یک برّه. چوپان از شیر گوسفند میخورد و پشم و اضافی شیر و کره و ماست و پنیرش را می فروخت و زندگی را به خوبی می گذراند. تا اینکه یه روز به گوشت گوسفند طمع کرد. چاقوش را تیز کرد و آروم آروم به گوسفند نزدیک شد. برّه بی گناه که مشغول چرا بود به گمان اینکه چوپان اومده تا باهاش بازی کنه، براش نی بزنه یا پشم نرمش را نوازش کنه سرش را بلند کرد امّا دید چشم های چوپان را خون پر کرده. به دستهاش نگاه کرد و برق چاقو را دید. ترسید. غقب عقب رفت. به چوپان گفت : – میخوای چیکار کنی؟ تو چوپان منی، باید ازم نگهداری کنی. میخوای منو بکشی؟ چوپان چیزی نگفت چون چیزی نمی شنید. خون جلوی چشم هاش را گرفته بود. تند کرد که به گوسفند برسه. گوسفند فرار کرد. دوید و دوید. چوپان به سگش گفت گوسفند را بگیره. گوسفند دور شده بود و سگ به دنبالش می رفت و چوپان هم در پی اونها. گوسغند التماس می کرد: – تو که شیر و پشم من را داری، دست از سرم بردار. منو نکش. یاد روزهای خوب گذشته امان بیافت.

دانلود کتاب پهلوان پنبه

تاریخ : ۱۷ مرداد ۱۴۰۲

توضیحات :  یکی از مجلات خارجی، از چند نفر نویسندگان سوال کرده بود: «اولین نوشته ات چطور به چاپ رسید؟». من یکی از این نویسندگان بودم که بخاطر اینکه اولین نوشته ام که قرار بود چاپ شود، به چاپ نرسید، میخوام شرح آن را برایتان بازگو کنم. در استانبول روزنامه ای به نام “کوراوغلی” منتشر میشد. عده زیادی هوادار داشت و همینکه به بازار می آمد، هر کسی یک شماره از آن را می خرید و مدتی با خواندن نوشته های آن کیف می کرد و می خندید. من یکی از مشتری های دائمی این روزنامه بودم و تمام مطالب آن را می خواندم و دوست داشتم که بتوانم داستانها و مطالبی را بنویسم که در این روزنامه چاپ شود…

دانلود کتاب آمریکا به روایت آرت بوخوالد

تاریخ : ۱۳ مرداد ۱۴۰۲

توضیحات :  در این کتاب 33 طنز از تازه ترین داستانهای طنز آرت بوخوالد گردآوری شده است. نوشته ای طنز آمیز و انتقادی بوخوالد در زمینه مسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دنیا، به ویژه جامعه آمریکا، روزانه در دهها روزنامه معتبر جهان به زبانهای مختلف منتشر میشود و میلیونها خواننده دارد. برای طنزهای این کتاب متناسب با موضوع، کاریکاتورهایی نیز از مشهورترین کاریکاتوریستهای جهان نیز انتخاب شده است .

آرت بوخوالد و طنزهایش در ایران توسط پرویز ایرانزاد (پ. الف. بوخی) معرفی شد. ایرانزاد که مترجم و خبرنگار بخش بین‌الملل روزنامه اطلاعات بود، همان ذوقی را که بوخوالد در مقام طنزنویس به کار می‌برد، در مقام مترجم به کار برده است و متنی خواندنی از خاطرات این روزنامه نگار نامی و شهیر آمریکایی به دست داده است.

آشنایی مترجم با نثر و آثار بوخوالد و نیز زیست و زمانه وی سبب شده است، متن روان‌تر از ترجمه‌های این گونه به چشم بنشیند، ضمن آنکه مرحوم ایرانزاد در ترجمه سعی کرده است معادل‌های مناسبی را برای برخی از ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات بوخوالد پیدا کند و در نهایت متنی را به دست خواننده برساند که حس کند، نویسنده (بوخوالد) در همین ایران خودمان است. آرت بوخوالد در ۱۹۷۴ به ایران سفر کرد. او یکی از شدیدترین لحن‌های انتقادی-طنزپردازنه را نسبت به رئیس‌جمهورهای آمریکا از ریچارد نیکسون تا جرج بوش داشته‌است. هادی خرسندی طنز پرداز شهیر و تبعیدی ایرانی با بیش از پنجاه سال حضور در عرصۀ طنز ایران لقب آرت بوخوالد ایران را به خود اختصاص داده است. آقای خرسندی در سال ۱۹۷۴ در تهران با آرت بوخوالد ملاقات داشته است.

دانلود کتاب دنیا میخندد – لطیفه های ملل

تاریخ : ۱۹ خرداد ۱۴۰۲

توضیحات :  لطیفه های این کتاب را از دو زبان عربی و فرانسه ترجمه کرده ام و در این صورت نباید تصور کرد که چون نام کتاب لطیفه های ملل است، به همه زبانهای دنیا مثل چینی و هندی و… تسلط دارم. بلکه لطیفه ها از زبانهای مختلف به مطبوعاتی که به این دو زبان منتشر شده، راه یافته و من از آنها بهره برداری کرده ام.

خواستم جوکها و کاریکاتورهای هر ملت را جداگانه با نام همان ملت بیاورم و این کار لطفی داشت. ولی ضمن کار متوجه شدم که بسیاری از آنها از کشوری به کشوری و از زبانی به زبانی دست به دست گشته اند و لطیفه های جهانگیر، کم کم تابعیت و ملیت خود را از دست داده اند و از این جهت جنبه بین المللی یافته اند…

دانلود کتاب چگونه خودکشی کردم

تاریخ : ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

توضیحات :  مجموعه ۹ داستان طنز با عناوین:

پیامهای تبلیغاتی ، دماسنج حساس ، اگر تو نبودی ، چگونه خودکشی کردی؟ ، مع مافیه ، اسرار دولت را پنهان ساختم ، زنده باد علم ، قهرمان دموکراسی ، بشریت نجات یابد

از داستان دماسنج حساس:

دوستی دارم که باید او را دوست تصادفی نام ببرم. روزی در اداره نشسته و از بس ناراحت و کسل بودم که نمیدانستم چه کنم. با دستانم گیسوانم را شانه می زدم که فردی وارد اتاق شد و سراسیمه به سویم دوید و از گونه هایم بوسید و گفت:

– استاد شما یک قهرمان هستید!

من خودم نیز چنان تحت تاثیر حرفهای او قرار گرفته بودم که خودم را استاد و قهرمان می پنداشتم که اصلا تصور نکردم که شاید او مرا به باد مسخره گرفته است…

دانلود کتاب ملا و خرش

تاریخ : ۲۳ فروردین ۱۴۰۲

توضیحات :  روزي ملا با پسرش به دهي ميرفتند. ملا پسر را سوار خر كرده خودش پياده راه ميرفت. چند نفر در راه گفتند: ببينيد اين پسر سوار خر شده و پدر پيرش از عقب او پياده روان است. پسر ملا به پدرش گفت: ديدي پدر من گفتم خوب نيست كه شما پياده باشيد و من سوار گردم. قبول نكرديد ديگران هم همينطور ميگويند حالا سوار شويد من پياده خواهم آمد.

ملا سوار شده پسرش پياده به دنبالش روان بود، در راه جمعی گفتند: پدر با كمال بي انصافي سوار شده و پسر جواني را كه با سرد و گرم آشنا نيست در عقبش پياده ميبرد. ملا پسر خود را هم سوار خر كرده خودش هم سوار بود راه افتادند. هنوز چند قدمي نرفته بودند كه دو نفر عابر آنها را از بي انصافي كه كرده و در هواي گرم دو پشته سوار شده بودند ملامت نمودند. ملا و پسرش از الاغ پايين آمده هر دو پياده از عقب الاغ به راه افتادند.

چند قدم كه رفتند باز شخصي رسيده گفت: خدا شعور بدهد دو نفر نادادن در عقب الاغ در اين هواي گرم پياده راه ميروند. ملا غضبناك شده گفت: حرف شما صحيح است ولي راهي براي رهائي ما از زبان مردم پيدا كنيد تكليف خودمان را زود ميتوانيم معلوم كنيم.

دانلود کتاب خر صدراعظم

تاریخ : ۷ فروردین ۱۴۰۲

توضیحات :  یکی بود، یکی نبود. در روزگاران قدیم در یکی از سرزمین های جهان یک پادشاهی بود. این پادشاه نیز مانند تمام پادشاهان روی زمین، نسبت به زمان خود چندین سازنده و نوازنده و اتاق و کنیزکان و شاگردان و چاپلوسان و غیره داشت. این پادشاه نیز مانند پادشاهان هر زمان و هر مکان، هر وقت فرصتی از کارهای مهم مملکتی از قبیل شرکت در جشنهای افتتاحیه، سان گرفتن، ایراد نطق های نوشته دیگران و سیاحت پیدا می کرد، به شکار می پرداخت. پادشاه علاقمند به شکار به علت حساسیت زیاد به هوای بارانی، قبل از رفتن به شکار حیوانات مخصوصی که بصورت خصوصی در جنگل خصوصیش پرورش داده می شدند، منجم باشی را صدا زده و از او چکونگی هوا را می پرسید…

دانلود کتاب لبخند و خنده

تاریخ : ۱۲ اسفند ۱۴۰۱

توضیحات :  مجموعه ای از لطیفه های بامزه و خنده دار

شریک جرم :

رئیس به کارمند: آقا شما دیروز کجا تشریف داشتید؟

کارمند: جناب رئیس دیروز همسرم وضع حمل کرده بود.

رئیس: وضع حمل خانم شما، به شما چه مربوط است؟

کارمند: آخه من هم شریک جرم بودم!

دانلود کتاب لطیفه های ماشینی

تاریخ : ۲ شهریور ۱۴۰۱

توضیحات :  در این کتاب جوک و لطیفه هایی با موضوع ماشین و اتومبیل گردآوری شده است.

مهیا کرده ام صد تا لطیفه

ز داشبرد و ز لاستیک و قطیفه

که تا ظاهر کنم خنده به لبها

لب بی خنده چون زاز و نحیفه

دانلود کتاب دنیای خنده

تاریخ : ۲۲ مرداد ۱۴۰۱

توضیحات :  مجموعه ای از قطعه ها و لطیفه های طنز

مردی نگران در کوپه قطار نشسته بود که ناگهان دزدی با تپانچه وارد شد و گفت:

زود باش هر چی پول داری رد کن بیاد!

مرد مسافر که مرتب می لرزید گفت:

هیچی پول ندارم می توانی جیبهایم را بگردی.

دزد: تو که پول نداری و خاطرجمع هستی، چرا تا وارد شدم، ترسیدی؟

مرد مسافر: فکر کردم بازرس قطاره و برای بلیط آمده، چون بلیط هم ندارم.