توضیحات : كتاب مذكور، يكي از مهم ترين آثار آلفرد نورث وايتهد (1947 – 1861م دانشمند و فيلسوف انگليسي و استادِ برتراند راسل ) در فلسفه مغرب زمين محسوب مي شود.از مجموع مسائلی که وایتهد در موضوع صلح به میان میآورد نتایج زیر را میتوان گرفت:
۱. صلح مساوی عشق نیست. همچنین صلح نمیتواند ناشی از رقت قلب یا نازکدلی بوده باشد. وایتهد اهمیت این دو پدیده را با نظر به ذات آنها گوشزد میکند، ولی دایره آن دو پدیده را بیش از حدّ تنگ و اخص میبیند. این نظریه کاملاً صحیحی است. زیرا وصول انسان به پدیده نازکدلی و حساسیت مثبت و همچنین وصول انسان به عشق مورد نظر که از سنخ عشق افلاطونی است، احتیاج به آگاهیها و گذشت از هواهای نفسانی و خودگراییها دارد که کمتر کسانی به این امور موفق میشوند. در صورتی که صلح یک پدیده اجتماعی است که بدون آن زندگی در معرض متلاشی شدن قرار میگیرد.
۲. وقتی میگوییم «ما به دنبال صلح هستیم» در حقیقت میگوییم ما به دنبال آن هماهنگی هماهنگیها هستیم که بتواند چهار عنصر دیگر تمدن (حقیقت، زیبایی، تکاپو و هنر) را به هم بپیوندد، تا از این راه خودگرایی ناآرامی را که غالبا آن چهار عنصر به وسیله آن جستوجو شدهاند از ذهن یک انسان متمدن بیرون براند. از این دو نتیجه، درباره تعریف صلح در تمدن، همان مفاهیمی برمیآید که وایتهد متذکر شده است: هماهنگی هماهنگی هایی که تلاطم مخرب را آرام و تمدن را تکمیل می سازد.
البته بیانات وایتهد در مورد اثبات اینکه ناآرامی های ناشی از خودگرایی مخرب است و لذا برای بهوجود آمدن و بقای تمدن حتما باید از ایجاد هماهنگی هماهنگی ها که صلح است بهرهبرداری کرد، کافی نیست. یعنی هنوز وایتهد با این مطالب صلح را بهطور جامع و مانع تعریف نکرده است. زیرا برای تحقق بخشیدن به هماهنگی رسمی چهار عنصر تمدن، تعادل وحشت خودگرایان از یکدیگر نیز میتواند چنین کاری را انجام بدهد.
توضیحات : جرم یقه سفید نخستین بار توسط جرمشناس و جامعهشناس مشهور امریکایی «ادوین ساترلند» مورد استفاده واقع شد. نظریه وی درباره بزهکاران یقه سفید از چنان شهرتی برخوردار شد که بعدها به عنوان نقطه عطفی در انجام پژوهشهای جرمشناسی تلقی شد. در اهمیت اقدام این دانشمند همین بس که برخی جرم شناسان گفتهاند اگر جایزه نوبلی هم برای جرمشناسی وجود میداشت، بیگمان ساترلند میتوانست آن را به دست آورد. در واقع جرم یقه سفیدی جرمی است که شخص قابل احترام و برخوردار از یک موقعیت عالی اجتماعی، به اعتبار حوزه نفوذ خود و سوءاستفاده از اعتماد و اطمینان ایجاد شده که مبین قانون شکنیهایی است، انجام میشود. جرم یقه سفیدی حاکی از درک عمیق بزهکاران این گونه جرایم و نیز جهات ضعف علمی و عملی بزهدیدگان است. حقیقت موضوع آن است که جرم یقه سفیدی، ابتدا در فعالیتهای شغلی مشروع در سطحی گسترده ریشه دارد و پس از مدتی، ضمن اعتماد سازیهای دروغین، رشد مییابد و پیشرفتهای اقتصادی و تحولات اجتماعی نیز به این نوع جرایم دامن میزند. بزهکار یقه سفید با استفاده از اقتدار و وجاهت اجتماعی و سیاسی بالا و در پناه ظاهر فریبنده و استعداد فکری خود، به ارتکاب جرایمی همچون اختلاس، پولشویی، جعل و بزههای کلان مالی به وجاهت بخشی صوری به درآمدهای نا مشروع خود دست میزند.