توضیحات : در این کتاب چهار شخصیت خیالی ترسیم شده است: موشها « اسنیف » و « اسکوری » و آدم کوچولوها : « هم » و « ها ». این چهار شخصیت برای نشان دادن قسمتهای ساده و پیچیده درون ما، بدون در نظر گرفتن سن، جنس، نژاد یا ملیت، در نظر گرفته شده است. ما گاهی اوقات ممکن است مثل اسنیف عمل کنیم، که تغییرات را زود بو میکشد یا مثل اسکوری که به سرعت وارد عمل میشود. گاه مانند « هم » میشویم، که با انکار تغییرات مقابل آنها می ایستد، چرا که میترسد به سمت چیزی بدتر کشیده شود. یا مثل « ها » که یاد میگیرد وقتی شرایط او را به سمت چیزی بهتر راهنمایی میکند، خود را با آن وفق دهد.
خواندن این کتاب جذاب و عبرت آموز، به همه علاقمندان توصیه میگردد
توضیحات : مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او میخواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود. وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه میکرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه میکنی؟ دختر گفت: میخواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ میخرم تا آن را به مادرت بدهی. وقتی از گل فروشی خارج میشدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت: میخواهی تو را برسانم؟ دختر گفت: نه، تا قبر مادرم راهی نیست! مرد دیگرنمیتوانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد! شکسپیر میگوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم میآوری، شاخه ای از آن را همین امروز بیاور
توضیحات : جزیرهای دورافتاده. ده غریبه که هیچیک با دیگری آشنائی ندارد به دعوت میزبانی غایب در خانهای مجلل گرد میآیند. بهزودی مهمانان با جسد میزبان (فیتس جرالد) روبهرو میشوند و آرامآرام در مییابند که هر یک در گذشته مرتکب گناهی شده است. حالا، با به قتل رسیدن تکتک مهمانان، مشخص میشود که آنان جزیره آورده شدهاند تا مکافات جنایتهای خود را ببینند.