توضیحات : «واقعاً ماجرای پیچیدهای بود و بدون کمک شما، آقای پوارو موفق به کشف آن نمیشدیم. مهم اینجاست که در نهایت شک و تردیدی برای کسی باقی نماند. ماجراهای دیگر هم به همین شکل خاتمه یافت که شاید شما از آنها خبر نداشته باشید، مثل قضیه مردی که سوت میزد. خوشبختانه به سزای جنایتش رسید. یا آن چند جوان که گوتمان پیر را با شلیک گلوله به قتل رساندند. یا آن مردی که قربانیانش را با آرسنیک میکشت، ترانتر هم که تبرئه شد و انصافاً حق هم همین بود. یا خانم کورتلند که خیلی شانس آورد چون ثابت شد شوهرش آدم شرور و منحرفی بود و هیئت منصفه سرانجام به برائت او رأی داد.
در این مورد بخصوص عدالت نقشی نداشت و فقط عواطف چند انسان او را نجات داد. قبول کنید این کار در پارهای محاکم بسیار عادلانه خواهد بود. شرایط و وضعیت موجود در هر دادگاه جنایی به هرحال نظر هیئت منصفه و رأی نهایی را به گونهای تغییر خواهد داد که در سرنوشت متهم بسیار مؤثر خواهد بود. بعضی اوقات فقط احساسات حکمفرماست و متهم سعی میکند احساسات هیئت منصفه را برانگیزد که البته خیلی به ندرت اتفاق میافتد. گاهی یک وکیل مدافع زبر و زرنگ و خبره اینکار را میکند و گاهی هم دادستان از مسیر اصلی ماجرا منحرف میشود. بله… من شاهد موارد بسیاری بودهام… ولی…»
توضیحات : پوارو پرسید: جناب دکتر مورلی تشریف دارند؟ هرکول پوارو در تمام این مدت خدا خدا میکرد که مثلا دکتر مورلی بنا به دلایلی آن روز به مطب نیامده باشد یا تصمیم گرفته باشد آن روز مریض دیگری نپذیرد یا مثلا سرما خورده و حال و حوصله دندان کشیدن نداشته باشد. متاسفانه دعاهای پورارو مستجاب نشد. پسرک خود را عقب کشید و پوارو را به داخل دعوت کرد و در را بست. پوارو فهمید که سرنوشت آن روز سر سازگاری با او ندارد.
توضیحات : جزیرهای دورافتاده. ده غریبه که هیچیک با دیگری آشنائی ندارد به دعوت میزبانی غایب در خانهای مجلل گرد میآیند. بهزودی مهمانان با جسد میزبان (فیتس جرالد) روبهرو میشوند و آرامآرام در مییابند که هر یک در گذشته مرتکب گناهی شده است. حالا، با به قتل رسیدن تکتک مهمانان، مشخص میشود که آنان جزیره آورده شدهاند تا مکافات جنایتهای خود را ببینند.