توضیحات : افسانههای آذربایجان کتابی به روایت صمد بهرنگی و بهروز دهقانی، شامل افسانههای خطه آذربایجان است که عیناً به فارسی ترجمه شده و در بیشتر این افسانهها فرد دولتمند و ثروتمند چهرهای پلید و قهرمان تهیدست و یک لا قبا چهرهای پاک و اسطورهای دارد. ۳۹ قصه با روایت “صمد بهرنگی و بهروز دهقانی “در این مجموعه گرد آمده که عناوین آنها بدین قرار است : دختر حاجی صیاد، پدر هفت دختر و پدر هفت پسر، آدی و بودی، دختر درزی و شاهزاده، شتر و روباه، آلتین توپ، اذان گو، گل خندان، ای وای های، نخودی، پیرزن و سه دخترش، ملک محمد، بیزووم، گرگ و گوسفند، عروسک سنگ صبور، بیبی لی جان، موش گرسنه، دیو پخمه، شیر و روباه، هفت جفت کفش آهنی، هفت تا عصای آهنی، رفیق خوب و رفیق بد، به دنبال فلک، فاطمه خانم، پیراهن عروسی از سنگ آسیا، پسر زرنگ و دختر تنبل پادشاه، بز ریش سفید، انار خاتون، محمد گل بادام، گرگ و روباه، پرنده آبی، درویش و میومیو خانم و دختر غازچران، گل و سیناور، دختران انار، شاهزاده حلوا فروش، تیزتن، روباه و پیرزن خمره سوار، گنج، و کچل مم سیاه
توضیحات : قصه های برگزیده از عزیز نسین ترجمۀ صمد بهرنگی. آه ، ما ! ما الاغها !… ما جماعت الاغها هم سابق بر این درست مثل جماعت آدمها حرف می زدیم . ما هم برای خودمان زبان به خصوصی … ما الاغهای عزیز نسین حکایت الاغی است که در حین چریدن بوی گرگی رو استشمام میکنه اما باور نمیکنه که گرگ باشه، صداش رو میشنوه اما بازم دوست …
توضیحات : داستان ۲۴ ساعت در خواب و بیداری درباره پسربچهای به نام لطیف است که به همراه پدرش برای کار به تهران آمدهاند و با دستفروشی و خیابانخوابی روزگار میگذرانند. لطیف هر روز عروسک شتری را از پشت ویترین یک مغازه اسباببازی فروشی تماشا میکند. کمکم در خیالش با شتر دوست میشود و به او دل میبندد…
توضیحات : صمد بهرنگی دردوم تیرماه ۱۳۱۸ در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی تبریز در خانواده ای تهیدست چشم به جهان گشود. پدر او عزت و مادرش سارا نام داشتند .صمد دارای دو برادر و سه خواهر بود .پدرش کارگری فصلی بود که اغلب به شغل زهتابی(آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد) زندگی را میگذراند وخرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشک آب به دوش می گرفت و در ایستگاه «وازان» به روس ها و عثمانی ها آب می فروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند. عازم قفقاز شود. رفت و دیگر باز نگشت. صمد بهرنگی پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز رفت که در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغالتحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیکه تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمرکوتاهش، در آذرشهر، ماماغان، قندجهان، گوگان، و آخیرجان در استان آذربایجان شرقی که آن زمان روستا بودند تدریس کرد.