توضیحات : تخت جمشید (پارسه) یکی از شاهکار های هنر و تمدن ایرانی است که با بهرهگیری از ذوق و استعداد ایرانی و تجربیات ملل گوناگون ساخته شده است و به راستی آرمانشهر ایرانیان باستان به شمار میرفته است. به گونه ای که بسیاری از محققین آتش افروزی اسکندر در پارسه را به علت کاستن از شور مقاومت و ملی گرایی ایرانی در برابر سپاه متجاوز مقدونی میدانند چراکه پارسه شهر ملی آیینی ایرانیان، تبدیل به نمادی از مقاومت شده بود که تا آن نماد پابرجا بود امید به پیروزی علیه سپاه مقدونی هم بود.
اینک این خرابه های دل انگیز جلوهای است از هنر و فرهنگ ایرانی است، به همین علت، کسانی که میخواهند با ملیت ایرانی دشمنی بورزند سعی در تخریب و تحریف هویت این نماد باستانی میکنند. جناب آقای ناصر پورپیرار که با سناریوی جعلی بودن تاریخ و فرهنگ ایران زمین چندین جلد کتاب نوشت ، و مدعی بود که یهودیان برای ایران تاریخ جعل کرده اند در یکی از نوشتار های خویش کتیبه های تخت جمشید را جعلی و نو ساخته توسط باستان شناسان غربی توصیف میکند.
شاید پرداختن به پاسخ گویی چنین سخنانی کمی عجیب به نظر برسد اما از آنجایی که ممکن است برخی خوانندگان این مطالب به نادرستی ادعا های جناب پورپیرار آشنا نباشند در این نوشتار به بررسی و پاسخ ادعا هایی که در مورد اصالت کتیبه های تخت جمشید شده است میپردازیم، اسناد و مدارک را مرور میکنیم و نشان خواهیم داد کسانی که مدعی جعلی بودن کتیبه های تخت جمشید هستند خود به دروغ و فریب روی آورده بودند
توضیحات : از سال ۱۳۷۹ بدین سو، نویسنده/ ویراستاری به نام آقای ناصر پورپیرار، خواسته یا ناخواسته، در چارچوب گفتمان و تبلیغات ایدئولوژیهای قومگرا، به سخن پراکنی و نظریهپردازی روی آورده است: وی با رد و انکار استواری و پرباری فرهنگ و تمدن ایران، پیش و پس از اسلام، با وحشی و خونریز و بیگانه قلمداد کردن امپراتوریهای هخامنشی و اشکانی و ساسانی، جعلی انگاشتن دینها و مذاهب زرتشت و مانی و مزدک، مزدور خواندن فردوسی، حقیر و بیمایه توصیف کردن زبان فارسی، دروغین دانستن شخصیتهایی ایرانی چون سلمان فارسی، ابوحنیفه، ابومسلم خراسانی، بابک خرمدین و دیگران، و در مقابل، با نسبت دادن فرهنگ و تمدنی عظیم و بیمانند به قوم عرب، و نه مسلمانان، و مصادره تمدن پربار میانرودان و آسیای غربی به سود اعراب، به وضوح کوشیده است که ایرانیان را فاقد هر نوع فرهنگ و تمدنی جلوه دهد و همه دستاوردها و میراث فرهنگی ایران، و به ویژه ایران پس از اسلام را مدیون و مرهون اعراب عصر جاهلی قلمداد کند.
کتاب حاضر، که مشتمل بر دو مقاله مجزا از یکدیگر با عناوین «هخامنشیان و افتخار ملی، آری یا نه؟» و «محکمتر از سرب!» میباشد و ترجمهای از نبشته بابلی مشهور به « چکامه نبونید » را به پیوست دارد، نخستین مجلد از مجموعه کتابهایی است که تحت عنوان کلی «دوازده قرن شکوه» منتشر خواهد شد و حاوی بحثها و استدلالهایی است در جهت پاسخگویی به نظریات طرح شده در نخستین کتاب از مجموعه کتابهای «تأملی در بنیان تاریخ ایران» که با نام «دوازده قرن سکوت: برآمدن هخامنشیان» به چاپ رسیده است. به یاری خداوند، در آیندهای نزدیک مجلدات دیگر کتاب حاضر در نقد مندرجات سایر کتابهای نویسنده یادشده، به نشر خواهد رسید
توضیحات : مجموعه یادداشت های سفر اندونزی، در اثر بی دقتی معهود و معمول دوران کهولت، مفقود شد و به باد رفت و حاصل این که نصب اشاراتی به آموزه های حیرت انگیز آن سفر برنامه ریزی شده و مبارک به تعویق افتاد. کوشیدم مضمون آن برگ نوشته ها را دوباره به ذهن آورم، که البته در جزییات، مانند نام های محلی و اسامی راه نماها و طرف های گفت و گو و از این قبیل ممکن نشد، اما به لطف تصاویر دوربین، رجوع به جزییات برنامه ی سفر، که در ای میل مانده بود و نیز چند کتابی که در اندونزی خریدم، اینک با مدد الهی، یادگارهای آن سفر اکتشافی و شگفت انگیز را ارائه می دهم که بیش تر مصور است و از منظر اندیشمندی که به دنبال کشف و درک ارزش و اهمیت و اعتبار اسلام به عنوان تنها راه رستگاری و سلامت اندیشی و همزیستی روان است، خود رساله ای خواهد شد به خواست خدا، در دعوت به بازگشت عمومی به مبانی اسلام، یعنی کتاب جاودانه ی قرآن. این کتاب حاوی سفرنامه ی اندونزی است که نویسنده در آن به تاریخ، وضعیت زندگی مردم، دین و … در اندونزی می پردازد. و بخصوص دربردارنده ی اطلاعات مفیدی درباره ی اسلام در اندونزی است.