• دانلود کتابهای الکترونیک مختلف و متنوع با کمترین حجم ممکن
  • قرار گرفتن کتابها در سرور اختصاصی پارس بوک با لینک مستقیم
  • امکان ارسال لینک کتابهای جدید به ایمیل شخصی شما
  • رکورددار تعداد اعضا با بیش از 170 هزار عضو فعال
  • به روز رسانی مداوم سایت با کتابهای جدید ( هر روز یک کتاب جدید )

دانلود کتاب میهمانی دشت مگیدو

توضیحات :  داستان میهمانی دشت مگیدو حکایت رنج است، رنج زنی از ابتدای موجود بودنش تا به هر زمان که خود اراده کند بر درد و رنجش خط پایان بکشد. داستانی که هیچ اسمی در آن دیده نمی شود الا نام چند مکان که مظهر ترس و شکنجه و عذاب و محدودیت و مقهوریت است در دنیای آدمهای امروز.شخصیت ها اسمی ندارند و تنها نامی که برده میشود اسم نامأنوسی است که در اثر کج فهمی برای یک دختر انتخاب شده، که این از عدم به رسمیت شناختن شخصیت مستقل آدمها و درد بی هویتی شان و همچنین ترس از هویدا شدن هویت اصلی شان حکایت دارد. قسمت اعظم داستان از زبان زنی مطلقه حکایت میشود که در خانه پدرش زندگی میکند و ارتباط چندانی با اجتماع بیرون ندارد. همه هم و غمش این است که نامزد جدیدش از محل کارش انتقالی بگیرد تا هر چه زودتر ازدواج کنند و بروند سر خانه و زندگی شان که شبی خاص، خواب دوست صمیمی دوران کودکی و بزرگسالی اش را که چند وقت پیش فوت شده میبیند. این خواب که شامل سفر دنیای زیرین دوستش است، بخاطر پیوندی  که با زندگی واقعی اش دارد، آن زن را دچار مالیخولیا میکند و باعث میشود به هر دری بزند تا تعبیرش را بیابد.

نام کتاب : میهمانی دشت مگیدو
نویسنده : آمين اشكور
تعداد صفحه : 113
حجم فایل : 815 کیلوبایت
لینک دانلود مستقیم کتاب
اگر موفق به دانلود فایل نشدید مرورگر خود را تغییر دهید و یا لینک دانلود را در صفحه جدید مرورگر خود باز کنید ( گزینه Open in new tab )
تمام تلاش ما بر این است که فقط کتابهای رایگان و آثار فاقد حق نشر را بر روی سایت جهت استفاده عموم قرار دهیم. در صورتی که کتابی را مشاهده نمودید که دارای حق نشر میباشد، از طریق بخش تماس با ما به مدیران اطلاع دهید تا نسبت به حذف کتاب اقدام گردد.

ارسال شده ها 5 دیدگاه برای مطلب “دانلود کتاب میهمانی دشت مگیدو”

  1. سياوش گفت:

    نقد زيبا و موثر و مختر و كامل و سرشار از احساساتي نوشته ايد دوست عزي و گرامي . همچنان در ساير موارد منتظر نقدهاي ديگر شما نيز هستيم . نقد دقيق خود مي تواند مقدمه نويسندگي باشد و موفق باشيد

  2. فرید گفت:

    دوست گرامی پاییزی جالب است پاردوکسها و تضادهای قصه را درست شناسیایی کردیدی و حتی به گونه فلسفی بررسی کردید. نقد شما موجز و بیانگر داستان نیز هست. یعنی نقد شما باعث شناخت اثر میشود.

  3. سياوش گفت:

    mer30. bekhonam bebinam chetore
    benazar jaleb miad

  4. دختر پاييزي گفت:

    گمان بردي بي اراده ميزبان به ميهماني دشت مگيدو آمده ايم؟!””
    “جايي كه همه آنهايي كه راضي ميشوند براي اصلاح كار، تمام اشتباهاتشان را افشا كنند دعوت دارند.”
    راضي و خوشنودم كه با اراده ميزبان به ميهماني دعوت شدم و با اراده خودم از ميهماني لذت بردم. لذتي بردم وافر!
    داستان را چند بار خواندم “حالا تا چقدرش را متوجه ميشدم يا قبول ميكردم بماند” و حالا مشغول نوشتن ديدگاهم هستم. نويسنده “اما صبور بود و ساكت و ميخنديد شايد در دل” !!!
    “خدا بود، خدا خالق بود، آسمانها و زمين را آفريد، خدا عاشق بود، آدم را آفريد، آدم عشق را فهم نكرد، خدا حوا را آفريد، آدم عاشق حوا شد!” و شايد اينچنين براي حوا بهانه اي براي بودن پيدا كردند. حوا هست شد و مدام مادري كرد، صبوري و سكوت كرد تا امروز! در اين ميهماني فرياد زد: “اين منم حوا” تا شايد از اين پس شناخته شود. و حكايت خود را گفت و گفت كه “حكايت من يك حكايت تكراراي بود”. داستاني كه خودم را بارها در آن ديدم. داستاني واقعي! حكايتي كه در خواب ديده شد بيداريه محض بود.
    دشت مگيدو (محل وقوع نبرد آرماگدون) و تقديري كه برايش رقم زده اند ؛ جنگ يا هم انديشي! كدام پايان درخور دنياي انسانها است؟!؟! انسانهايي كه با انديشه هاي متضاد در دنياي به اصطلاح زندگان با هم سر جنگ داشتند در اين دشت در ضيافتي دلنشين در دنياي مردگان سرود زندگي سرداده بودند. اين برايم فريادي بود كه مرا از خواب بيدار كرد، قرن ها انسانها براي گفتن حرف خود سلاح را قلم كردند و خون انسانها را مركب اما هيچ كدام با اين هزينه ها حقيقت را نگفتند! برايم سوال شد چگونه به اين حقيقت ميتوان دست يافت؟ پاسخ پرسشم اين بود: ” حقيقتي بود مكتوم، پديدار شد در رويارويي آزاد با خويشتن”
    در متن داستان نويسنده روح و ذهن من را مسخ كرده بود و هر طور كه خواست افسار احساسم را به دست گرفت و به هر كجا خواست برد. به راحتي با داستان خنديدم، اشك ريختم و لحظه اي حتي از شدت هيجان ديگر سينه ام گنجايش قلبم را نداشت. شايد اگر اينطور بگويم بهتر باشد: داستان چون شكل و قالب خاصي نداشت به قواره ام نه تنگ بود نه گشاد!
    از لحاظ سبك داستان نويسي، بي اسمي داستان و راوي داستان(سه راوي، كه هيچ كدامشان داناي كل نيستند)، برايم جالب توجه بود.از طرفي تصوير جلد كتاب نيز، معرف خوبي براي داستان هست. دستي كه از دل زمين ميرويد و ثمره اش چشماني بينا و پر فروغ است.
    داستان را كه تمام كردم حس كردم حاصل يك عمر تجربه است كه گويي نويسنده خواسته به سهم خود چراغي روشن كند تا شايد راهگشا باشد. حالا من مي انديشم! مي انديشم كه هستم؟ چگونه هستم؟ چگونه بايد باشم تا لايق عشق فرشته ام شوم و آنگاه كه بشارت مي دهد مرا: “منزلگاه فرزند آدمي آغوش گشوده مادري است كه خود مادريش كرده باشد.” سرمست و مشتاق به آغوشش بشتابم!
    و در پايان مطالعه اين كتاب را به هر آنكه دوست تر مي دارم سفارش ميكنم …
    توجه: کلیه مطالب داخل گیومه برگفته از متن داستان میباشد.

    • سید مهدی گفت:

      سلام
      من با دیدن متن زیبایی که نوشته اید مشتاق خواندن این کتاب شدم با اینکه در مسافرت هستم و زمان هایم به شدت وقت بندی شده.
      تشکر فراوان