توضیحات : ارابهٔ خدایان، نخستین کتاب اریک فون دنیکن ، منتشر شده در سال ۱۹۶۸ است. تلاش نگارنده در این کتاب بر این است که به رازهای دنیای باستان پی ببرد و تاثیر نیروهای فرا زمینی (خدایان) را بر زندگی بشر کشف کند. “او معتقد است که در گذشتههای بسیار دور، فضانوردانی از سیارات دیگر به ملاقات اجداد ما آمدند و به آنها تمدن و راه و روش زندگی را آموختند. اما نیاکان ما که بسیار ابتدایی و وحشی بودند، آنان را خدایان فرض کردند و به پرستش آنان پرداختند و هزاران فرقهی خرافی با رنگ و بوی مذهبی را به وجود آوردند و این گونه از درک وجود خدای راستین به دور ماندند و زندگی خود را به کجیهای بسیار آلودند”. این کتاب مدت ها جز کتابهای ممنوع الانتشار بوده است.
توضیحات : رمان دربرگیرنده مناسبات و روابطی است که تمامی انسانها در زندگی روزمره با آن مواجه هستند و مشغلهٔ شخصیتهای داستان نیز از نوع مشغلههای ذهنی تمامی انسانها است. دغدغههایی همچون عشق، ثروت، شهرت و… بدین ترتیب ما با یک روایت کاملاً رئال مواجه هستیم. زندگی در نظر داستایوفسکی همچون یک بازی قمار است که انسان در آن هست تا فقط انتخاب کنی و گردانه را بچرخانی، و اینکه «این انتخاب آیا موفقیت و پیروزی دربردارد یا خیر؟» چیزی فرای دستان قدرت بشریت است. نکته جالب و ظریفی که در قمارباز داستایوفسکی به چشم میخورد همزمانی اتفاقات و رویدادهای غافلگیر کننده داستان با خارج شدن از قمارخانه است. یعنی تمام اتفاقات که داستان را میبافند زمانی رخ میدهد که یکی از شخصیتها ی داستان از بازی قمار فارغ شده و در حال بازگشت از قمار خانه به مسافرخانه هستند. بطوریکه گویی آنان به هنگام وارد شدن به قمارخانه گردونهٔ زندگی را به حرکت در میآورند و هر بار بر روی عددی – شرایطی- خاص نشانهٔ گردونه میایستد و چگونگی ادامه زندگی شان را رقم میزند.
توضیحات : مردی که میخندد رمانی از ویکتور ماری هوگو، شاعر و نویسنده فرانسوی، که در ۱۸۶۹ منتشر شد. این اثر که در آخرین دوره از جلای وطن نویسنده در بروکسل نوشته شد، مانند بینوایان، بازتاب دغدغههای اجتماعی است که ویکتور هوگو را مرد سیاست میکرد و بازتاب شور و اشتیاقی است که هم سادهدلانه است و هم پرحرارت. مردی که میخندد شاید شاخصترین رمان ویکتور هوگو باشد؛ رمانی که میل او به نقیض روشنتر از هروقت دیگری در خدمت عقیده در آمده است. یک معرکهگیرِ فیلسوف، یک هیولا با روح درخشان، یک دختر یتیم نابینا با معصومیتی خارقالعاده، یک دوشس منحرف، قهرمانان این رماناند. ماجرا در انگلستان و در زمان ملکه آنا، رخ میدهد. یک خانه به دوش عجیب، به نام اورسوس که مردمگریزی خوشقلب است، با گاری و خرس خود درهرجایی پرسه میزند. او با دو کودک رها شده برخورد میکند: یکی که به دست «کومپراچیکو» ها معلول شده است و بر صورتش نشانی از یک لبخند دائمی نقش بسته است، و همراهش که دختری نابیناست. اورسوس آن دو را نزد خود نگاه میدارد و مدتی بعد به همراه آنان نوعی گروه تقلید ایجاد میکند.
گوینپلین با صورت ناهنجارش بسیار زود به شهرت میرسد و دئا همراه شاد او برصحنه است: دو جوان با محبت بسیار یکدیگر را دوست میدارند. باری، چنین پیش میآید که در لندن متوجه میشوند گوینپلین همان بارون کلانچارلی و عضو عالیرتبه سلطنتی است که در گذشته او را از خانوادهاش ربوده بودند. پس عنوانها و حقوقش را به او تفویض میکنند. اورسوس که گمان میکند او مرده است، بیهوده میکوشد غیبتش را از دئا پنهان دارد. در این بین، گوینپلین به مجلس لردها وارد شده است. در آنجا، مدافع بینوایانی میشود که تمام زندگیاش در میانشان گذشته است. با چنان شوری سخن میگوید که اختیار از کف میدهد و در پایان سخنانش، به هق هق میافتد. او دیگر به نقص خود نمیاندیشد، اما لردها میبینند که گریههایش به خندهای منقبض تبدیل میشود.
در نهایت حیرت، همه اعضای مجلس پوزخند میزنند. قهرمان ماجرا در حالیکه سرگشته از نفرت است میگریزد. دیگر تنها به آن میاندیشد که در کشتی به اورسوس و دئا بپیوندد و با آنها برود. افسوس که دیر میرسد. دئا، شکسته از درد مرده انگاشتن او، در میان دستانش جان میسپارد. گوینپلین که تسلایی نمییابد، سرانجام خود را غرق میکند. توصیف انگلستان قدیم اوایل قرن هجدهم با قدرت صورت گرفته است؛ خشونت مردم تحت پوشش ظرافت مغرورانه جامعه انفجار مییابد. زنده بودن این اثر ناشی از صحنهپردازی خشن است، اما خشنتر از آنکه بتواند نظریههای اجتماعی را جمع آورد و به این درام امکان دهد تا به عمقی دست یابد که میتوانست شخصیتها را واقعی سازد.
توضیحات : عزیز نسین نویسنده، مترجم و طنزنویس اهل ترکیه است. پس از خدمت افسری حرفهای، نسین سردبیری شماری گاهنامه طنز را عهدهدار شد. دیدگاههای سیاسی او منجر به چند بار به زندان رفتن شد. بسیاری از آثار نسین به هجو دیوانسالاری و نابرابریهای اقتصادی در جامعهٔ وقت ترکیه اختصاص دارند. آثار او به بیش از ۳۰ زبان گوناگون ترجمه شدهاند. بسیاری از داستانهای کوتاه او را ثمین باغچهبان، احمد شاملو، رضا همراه و صمد بهرنگی به فارسی ترجمه کردهاند. عزیز نام پدرش بود و او این نام را به عنوان نام مستعار خود انتخاب کرد. همچنین نسین در زبان ترکی به معنای تو چه کاره ای یا تو چه هستی است. داستانهای عزیز نسین گاه به صورت جدا و بیرون از مجموعههای خود و گاه در قالب اصلی کتابها به فارسی ترجمه شدهاند. از داستانهایی که به فارسی ترجمه شده میتوان به این داستانها اشاره کرد: پخمه، حقهباز، خری که مدال گرفت، زن بهانهگیر، عروس محله، گردنکلفت، یک خارجی در استانبول، نابغه هوش، مگر تو مملکت شما خر نیست؟، خانهای روی مرز، داماد سرخانه، چگونه حمدی فیل دستگیر میشود؟، غلغلک، زن وسواسی، موخوره، مرض قند، طبق مقررات، گروهک کرامت و گروهک سلامت، چاخان(زوبوک) و شارلاتان. ما آدم نمیشویم، سرزمین اخموها، لوستر ۵ شاخه، خاطرات یک مرده، بله قربان چشم قربان، گوسفندی که گرگ شد، کانون گرم خانواده، دندان های مردم را نشمارید.
توضیحات : در اثر تحقیقات دانشمندان امور اجتماعی و جرم شناسی هشتاد درصد اشخاص بزهکار و دزدان و جانیان خطرناک در دوران کودکی به حیوانات آزار و اذیت میرسانده اند به همین دلیل است که برای تربیت افراد صالح و کاردان فردا از امروز باید به کودکان خودمان بیاموزیم که با حیوانات مهربان باشند و هرگز به فکر آزار و اذیت آنها نیفتند. حیوانات را دست کم نگیریم، کتابی است از عزیز نسین نویسنده طنز پرداز و پرآوازه ترک با ترجمه رضا همراه. این کتاب بیش از پنجاه داستان کوتاه را شامل میشود که بیشتر آنها مضمونی حیوان دوستانه دارند.
توضیحات : “صحرای محشر” داستانی از روز قیامت و شرح از قبر برخاستن مردگان و برپا شدن مقدمات محکمه عدل الهی و حاضر شدن افراد در برابر میزان سنجش اعمال و رسیدگی به احوال افراد است که در بستری از طنز ظریف به انتقاد از برخی افراد، عقاید، رفتار، خرافات و عوام فریبی ها می پردازد. در واقع این داستان مجموعه ای از داستان های کوتاه شامل شرح حال افراد مختلف در روز قیامت است از پیامبران گرفته تا شیخ و ملا و معتاد و خسیس و ساده لوح و … حتی شرح حالی از بزرگانی چون ابوسعید ابوالخیر و خیام می گوید که یکی از زیباترین بخش های این کتاب همین گفتگوی خیام و خداوند است.
شاید امروز که بیش از شصت سال از نوشتن این کتاب می گذرد مردم امروز بنا به تجربیاتی که پشت سر گذاشته اند روشن تر و آگاه تر از مردمان آن روزگار باشند و به نظر خواننده امروز این انتقادات چندان جسورانه نباشد اما توصیفات بسیار زیبا، نازک اندیشی ها، آیات و ضرب المثل ها و ابیات بجا و طنز ظریف آن، کتاب را خواندنی کرده است بعلاوه چون در توصیف وقایعی که رخ می دهد فرهنگ و زبان دوره نوشتن کتاب بسیار تاثیر داشته است و از آدم ها، مشاغل و اصطلاحاتی نام می برد که امروز دیگر خبری از آنها نیست کتاب خواننده را تا انتها با خود نگه می دارد و صفحه به صفحه شوق او را برای خواندن تازه می کند.
توضیحات : اوایل پاییز سال گذشته، من با یک دختر خوشگل ازدواج کردم. اگر آدم به وظایف خانوادگی آشنا نباشد و نداند که بعد از زن گرفتن چکار باید بکند، خیلی بهتر است که تا آخر عمر مجرد بماند. من همه اینها را میدانستم و متوجه بودم، مردی که دختر مردم را به خانه میآورد، باید راحتی و آسایش او را فراهم کند. برای اینکه در زمستان دچار سرماخوردگی نشویم قبل از هر چیز میبایست زغال تهیه کنیم. از دوستانم پرسیدم «زغال از کجا گیر بیارم»؟ همه گفتند: ـ نمیتونی گیر بیاری. ـ چرا؟ ـ نمیتونی دیگه…! ـ ولی خواهید دید که چه جوری گیر میارم….
توضیحات : مارکو پولو یک تاجر و جهانگرد ونیزی در قرن سیزدهم میلادی بود که سفرهایش را در کتابی به نام سفرهای مارکوپولو ثبت کردهاست، امروزه این کتاب با نامهای کتاب شگفتیهای جهان یا توصیفی بر جهان شناخته میشود. این کتاب در شناساندن آسیای مرکزی و چین به اروپاییان نقش کلیدی داشت. مارکو هنگامی تجارت را فراگرفت که پدر و عمویش، نیکولو و مَفیو به آسیا سفر کرده بودند و با قوبلایخان دیدار داشتند. در سال ۱۲۶۹ آنها به ونیز بازگشتند و مارکو را برای نخستین بار دیدند. پس از آن پدر و عمو به همراه مارکوی ۱۷ ساله برای سفر به آسیا بهوسیلهٔ کشتی، دوباره آماده شدند، پس از ۲۴ سال به ونیز بازگشتند و ونیز را درگیر در جنگ با جمهوری جنوا یافتند. مارکو به زندان افتاد و داستانهایش را برای همسلولیاش تعریف کرد. او در سال ۱۲۹۹ از زندان آزاد و مردی ثروتمند گردید، ازدواج کرد و دارای ۳ فرزند شد. او در سال ۱۳۲۴ از دنیا رفت و در سن لورنزو به خاک سپرده شد. این گونه سفرها و ماجراجوییهای مارکوپولو، الهامبخش کسانی چون کریستف کلمب بود.
توضیحات : افسانههای آذربایجان کتابی به روایت صمد بهرنگی و بهروز دهقانی، شامل افسانههای خطه آذربایجان است که عیناً به فارسی ترجمه شده و در بیشتر این افسانهها فرد دولتمند و ثروتمند چهرهای پلید و قهرمان تهیدست و یک لا قبا چهرهای پاک و اسطورهای دارد. ۳۹ قصه با روایت “صمد بهرنگی و بهروز دهقانی “در این مجموعه گرد آمده که عناوین آنها بدین قرار است : دختر حاجی صیاد، پدر هفت دختر و پدر هفت پسر، آدی و بودی، دختر درزی و شاهزاده، شتر و روباه، آلتین توپ، اذان گو، گل خندان، ای وای های، نخودی، پیرزن و سه دخترش، ملک محمد، بیزووم، گرگ و گوسفند، عروسک سنگ صبور، بیبی لی جان، موش گرسنه، دیو پخمه، شیر و روباه، هفت جفت کفش آهنی، هفت تا عصای آهنی، رفیق خوب و رفیق بد، به دنبال فلک، فاطمه خانم، پیراهن عروسی از سنگ آسیا، پسر زرنگ و دختر تنبل پادشاه، بز ریش سفید، انار خاتون، محمد گل بادام، گرگ و روباه، پرنده آبی، درویش و میومیو خانم و دختر غازچران، گل و سیناور، دختران انار، شاهزاده حلوا فروش، تیزتن، روباه و پیرزن خمره سوار، گنج، و کچل مم سیاه
توضیحات : باشگاه گان، باشگاهی بود که در زمان جنگ برای کشور آمریکا توپ و گلوله تهیه می کرد. حالا که جنگ به پایان رسیده بود، کار باشگاه گان نیز تمام شده بود. هر کدام از مسئولان آن در پی کاری دیگر بودند که ایمی باربیکن، رئیس باشگاه گان، پیشنهادی داد که همه از شنیدن آن هیجان زده شدند. پیشنهاد او… سفر به ماه، شاهکاری از ژول ورن نویسنده ی بزرگ فرانسوی است. او قبل از این که بشر موفق به سفر به ماه شود، این کتاب را نوشته است. از آن زمان که انسان ماه را به عنوان کرهای دیگر شناخت، آرزوی پرواز خود را با آرزوی دستیابی به تنها قمر زمین عجین ساخت اما سالهای بسیاری نیاز بود. حتی از زمانی که ژول ورن در داستان خود انسان را به ماه رساند نیز مدتها گذشت تا بالاخره این رویای انسان به حقیقت پیوست.
توضیحات : قرار بود انتخابات انجمن شهر جریان پیدا کند. اعضای برجسته دو حزب در دو طرف روبروی هم نشسته بودند پروپاگاندا (تبلیغات) در خانه ها، قهوه خانه ها، کوچه ها و بازارها خاتمه یافته و کار دستجات به سخنرانی در میدانهای عمومی رسیده بود. رقبای نامزدی انتخابات از یک طرف “بشیرخان” استوار بازنشسته سررشته داری و از طرف دیگر “کاظم خان” بقال بود. بشیر خان که سالهای سال دیسیپلین دیده، فرمان داده و فرمان شنیده بود، روال خاصی داشت و این روزها کار و کاسبی خود را با استفاده از اطلاعات سررشته داری آغاز کرده و با یک اشاره حساب مداخل و مخارج را تعیین و بررسی می کرد. از تنها مدرسه قصبه (که اولین تقاضای مردم آن شناخته شدن بعنوان “شهرستان” بود.) یک میز فکسنی آورده و در میدان گذاشته بودند و یک لیوان و تنگ آب هم روی آن قرار گرفته بود .
دو رقیب پهلوی هم پشت میز ایستاده به نوبت داد سخن میدادند. اول از همه وقتی بشیز خان پشت میز رفت با لحن بخصوصی خطاب برقیب خود گفت:
– بفرمایئد ” کاظم خان” اول شما حرف بزنید.
کاظم خان: استغفرالله ، ما چیکاره هستیم. فعلاً شما حرفاتونو بزنین. بشیر خان که سه دوره ریاست انجمن شهر را عهده دار بود با نازشتری و تبختر خاصی راه افتاد و مردو را مورد خطاب قرار داده و گفت:
– هموطنان عزیز ! …. سه دوره ریاست انجمن شهر را به من التفات کردید منهم با مساعدت خودتان تا آنجا که توانستم این وظیفه را با شایستگی به پایان رساندم. اکنون در آستانه انتخابات جدید هستیم، نمی گویم باز هم مرا انتخاب کنید زیرا از کار زیاد، خسته شده ام ولی با اصرار همشهریان گرامی آماده خدمت مجدد شدم. حال میل شماست که باز هم به من افتخار خدمت دهید یا به دیگری (با گوشه چشم به کاظم خان اشاره کرد) بهرحال میخواهم در باره اینکه یک شهردار و رئیس انجمن شهر باید چه شرایط و وظایفی را عهده دار باشد با شما صحبت کنم .
توضیحات : قصه های برگزیده از عزیز نسین ترجمۀ صمد بهرنگی. آه ، ما ! ما الاغها !… ما جماعت الاغها هم سابق بر این درست مثل جماعت آدمها حرف می زدیم . ما هم برای خودمان زبان به خصوصی … ما الاغهای عزیز نسین حکایت الاغی است که در حین چریدن بوی گرگی رو استشمام میکنه اما باور نمیکنه که گرگ باشه، صداش رو میشنوه اما بازم دوست …