توضیحات : گروهی از افراد که به ظاهر ارتباطی با هم ندارند، به عنوان وارثان پیرمردی ثروتمند برگزیده میشوند و خانهی زیبا و قدیمیاش را به ارث میبرند. با این شرط که به زیرزمین خانه وارد نشوند و به خصوص به مبلهای سیاهی که در آنجا وجود دارد نزدیک نشوند. نخستین روزی که همهی ارثبرندگان در خانه جمع میشوند، از سر کنجکاوی هر دو خطا را مرتکب میشوند. این داستان که بافتی نمادین دارد و در ردهی رمان وحشت نوشته شده، آنچه که در همان یک شب رخ میدهد را شامل میشود.
توضیحات : داستان یوسف و زلیخا اثر شروین وکیلی، احتمالاً مشهورترین روایت از خوشهای از منشهاست که دامنهٔ تاریخیشان سه هزارهٔ گذشته را در بر میگیرد و در گسترهٔ جغرافیایی چشمگیری شاخه میدواند و نسخههایی محلی را پدید میآورد. وارسی سیر تحول و تکامل این داستان، از سویی آزمونی است دربارهٔ روایی و کارآمدیِ نظریهٔ منشها در تحلیل سیر تحول عناصر فرهنگی و از سوی دیگر و پژوهشی است دربارهٔ چگونگی فزونی و کاستی یافتن گفتمانهای وابسته به جنسیت و قدرت. با هدف به دست دادن تبارشناسیای از داستان یوسف، و دستیابی به تفسیری از پیوند میان میل و جنسیت و قدرت است که این متن را مینویسم. بدان امید که در این روزگارِ همگرایی خشونت و حماقت، راه بر اندیشهٔ نقادانه در این زمینه گشودهتر گردد.
توضیحات : مراد وارد شد. در کافه را پشت سرش بست. سوز و سرما ماند همانجا، پشت در، توی خیابان. اولین صندلی خالی را که گیر آورد چسبید و نشست. یک میز کوچک با دو صندلی، خیلی نزدیک به در ورودی. کافه حسابی شلوغ بود. صاحب کافه از همان دور چاق سلامتی گرمی با مراد کرد. مراد در حالیکه حال درست و درمانی نداشت، سعی کرد گرم بگیرد. صاحب کافه هم سن و سال خود مراد بود. نزدیک آمد و در حالیکه دستانش را با پشت شلوارش پاک میکرد به مراد تسلیت گفت: – خدا رحمت کنه حاج خانم رو… مراد جواب داد: – ممنون ممنون علی جان، چهلم هم تمام شد رفت… صاحب کافه دستی به پشت مراد زد و دور شد. سرش حسابی شلوغ بود. مراد به دور و بر نگاهی انداخت، چند نفر دیگر راهم شناخت، سری تکان داد. همه از سرما هجوم آورده بودند تا یک فنجان چای یا قهوه گرم بنوشند. حالش از قهوه بهم میخورد. بخصوص اگر قهوه تلخ باشد.
توضیحات : ویکتور ماری هوگو (۱۸۰۲-۱۸۸۵م) بزرگترین شاعر سده نوزدهم فرانسه، داستان نویس، نمایشنامه نویس و بنیانگذار مکتب رومانتیسم است. بینوایان، گوژپشت نتردام، مردی که می خندد و شمار زیادی از اشعار وی به اندیشههای سیاسی و هنری رایج اشاره دارند. کتاب حاضر به کوشش یحیی ذکاء در دوازده گفتار تدوین شده است و کودکی، جوانی، پیشوایی رمانتیسم، کرسی آکادمی فرانسه، سیاست و تبعید، فعالیت های ادبی، بازگشت به میهن و پایان زندگی ویکتور هوگو را مورد توجه قرار داده است. این کتاب در سال ۱۳۳۵ توسط انتشارات موسسه مطبوعاتی شرق در دسترس علاقمندان ادبیات جهان قرار گرفت.
توضیحات : ناصرالدین شاه هر از چند گاه سفرهایی در ایران یا کشورهای دیگر انجام می داد و نگارش یادداشتهای روزانه و انتشار آنها ازجمله عادات پسندیده وی بود. کتاب پیش رو به سفر ناصرالدینشاه به عتبات عالیات در سال ۱۲۸۷ قمری مربوط است. ناصرالدین شاه در این سفر نامه وقایع لحظه حرکت تا زمان بازگشت به تهران را به ترتیب روزانه نگاشته است. وی در طول این سفر از بسیاری شهرها و روستا ها عبور کرد و رباط کریم، ساوه، همدان، اسدآباد، کنگاور، کرمانشاهان، سرپل زهاب، قصر شیرین، بغداد، کاظمین، کربلا، نجف اشرف، کوفه، سامرا، بیستون، صحنه، تویسرکان، دستجرد، قم و حضرت عبدالعظیم برخی از نواحی مورد اشاره در این اثر هستند. این سفرنامه اولین بار در همان سال نگارش، به صورت چاپ سنگی و به خط نستعلیق میرزا رضا کلهر منتشر شد. در نسخه حاضرکه توسط انتشارات کتابخانه سنائی در سال ۱۳۶۲ برای دومین بار به چاپ رسیده از نسخه چاپ سنگی مزبور استفاده شده است.
توضیحات : تسلط نفیسی به تاریخ و ادبیات ایران، باعث شده بود تا آثار تازه و پژوهشی پدیدآورد و تعداد بسیاری از متنهای منثور و منظوم فارسی را به شیوهای علمی منتشر کند و از گمنامی بیرون آورد. کتابخانه شخصی و کممانندی که به مرور زمان فراهم ساخته بود به او این امکان را میداد که به مهمترین مآخذ تاریخی و ادبی دسترسی داشته باشد. دکتر صادق رضازاده شفق دربارهٔ سعید نفیسی مینویسد:
«من در تمام مدت شناسایی او حیران کار و کوشش او بودم. میتوانم بگویم که در همه عمر مردی در کتابدوستی و مطالعه و فراواننویسی و کنجکاوی ادبی مانند او ندیدم… در عین فراواننویسی تندنویس هم بود و اگر قلم برمیداشت مدتی نگذشته مقالهای وافی و مطالبی کافی به رشته تحریر میکشید… در هر صورت این گونه ثمربخشی حیرتآور از نفیسی عجب نیست و در این کار هیچیک از نویسندگان و مؤلفان زمان ما به پایه او نمیرسد و باید او را از حیث تعداد آثار با امثال یاقوت حموی یا ابوعلی سینا یا غزالی، و از متأخرین با مؤلف ناسخالتواریخ مقایسه کرد… تندنویسی او خود استعداد نادری بود که من در همه عمر بر او ثانی ندیدم. قلم در لای انگشتان باریک او ساز سیال و سیار و منبع فیاضی بود که ایست نداشت و اگر آغاز به نوشتن میکرد ساعتی نمیگذشت که ستونها و صحیفههایی مشحون از عبارات شایان و فارسی استوار روان روی میز تحریر پخش میگشت و شخص آنچه را که سحر قلم عنوان دادهاند به چشم میدید.»
توضیحات : در این کتاب چهار شخصیت خیالی ترسیم شده است: موشها « اسنیف » و « اسکوری » و آدم کوچولوها : « هم » و « ها ». این چهار شخصیت برای نشان دادن قسمتهای ساده و پیچیده درون ما، بدون در نظر گرفتن سن، جنس، نژاد یا ملیت، در نظر گرفته شده است. ما گاهی اوقات ممکن است مثل اسنیف عمل کنیم، که تغییرات را زود بو میکشد یا مثل اسکوری که به سرعت وارد عمل میشود. گاه مانند « هم » میشویم، که با انکار تغییرات مقابل آنها می ایستد، چرا که میترسد به سمت چیزی بدتر کشیده شود. یا مثل « ها » که یاد میگیرد وقتی شرایط او را به سمت چیزی بهتر راهنمایی میکند، خود را با آن وفق دهد.
خواندن این کتاب جذاب و عبرت آموز، به همه علاقمندان توصیه میگردد
توضیحات : این کتاب تنها یک داستان نیست، بلکه روایتی است از انسانیت، از چیزی که در دنیای امروز وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است. مسلخ روح تنها روایت شخصی نیست که از جامعه طرد شده، بلکه حکایت انسانیتی فراموش شده است. در دنیای امروز وجدان و انسانیت وجود ندارد. کسی که در وادی انسانیت و وجدان قدم میگذارد، محکوم به فراموشی است. در واقع این کتاب حکایت فردی است که به جرم انسانیت، طرد میشود و به با دید خصمانه به او نگاه میکنند. «مسلخ روح» نتیجه افکار و دیدگاه نویسنده به این جهان است. کتاب مسلخ روح روایتی شگفتانگیز از تضادِ حقیقت و وَهم است. فضای داستان، در سیاهی مطلق و ناامیدی سپری میشود و مرز میان توهم و بیداری در هیچکجای داستان مشخص نیست. به جرات میتوان گفت مسلخ روح سیاهترین رمان تاریخ ادبیات ایران است.
توضیحات : «ماجراهای شرلوک هولمز – شماره ۱»، کتاب مصوری است شامل داستانهایی از «سر آرتور کانن دویل» در مورد این کارآگاه خصوصی مشهور.
میراث مرگبار : هولمز و واتسون به یک جلسه احضار روح وارد میشوند تا به دو برادر کمک کنند اختلاف بر سر تقسیم میراث پدرشان را با هم حل کنند. این جلسه یک پیام مرموز و… یک قتل به بار می آورد. اما پیش از اینکه هولمز بتواند رمز را کشف کند یا ماجرای قتل را حل نماید، خودش در برابر پنجه ی سگ های وحشی، با خطر مرگ مواجه میشود!
توطئه ی تونل : هولمز متقاعد شده است که تصادفاتی که موجب تاخیر در تکمیل ساخت یک تونل می شود، حاصل یک نقشه تبهکارانه است… و پشت همه آنها دست شرور رئیس شبکه تبهکاران زیرزمینی لندن قرار دارد، یعنی خطرناک ترین و ترسناک ترین دشمن او!
توضیحات : ارابهٔ خدایان، نخستین کتاب اریک فون دنیکن ، منتشر شده در سال ۱۹۶۸ است. تلاش نگارنده در این کتاب بر این است که به رازهای دنیای باستان پی ببرد و تاثیر نیروهای فرا زمینی (خدایان) را بر زندگی بشر کشف کند. “او معتقد است که در گذشتههای بسیار دور، فضانوردانی از سیارات دیگر به ملاقات اجداد ما آمدند و به آنها تمدن و راه و روش زندگی را آموختند. اما نیاکان ما که بسیار ابتدایی و وحشی بودند، آنان را خدایان فرض کردند و به پرستش آنان پرداختند و هزاران فرقهی خرافی با رنگ و بوی مذهبی را به وجود آوردند و این گونه از درک وجود خدای راستین به دور ماندند و زندگی خود را به کجیهای بسیار آلودند”. این کتاب مدت ها جز کتابهای ممنوع الانتشار بوده است.
توضیحات : رمان دربرگیرنده مناسبات و روابطی است که تمامی انسانها در زندگی روزمره با آن مواجه هستند و مشغلهٔ شخصیتهای داستان نیز از نوع مشغلههای ذهنی تمامی انسانها است. دغدغههایی همچون عشق، ثروت، شهرت و… بدین ترتیب ما با یک روایت کاملاً رئال مواجه هستیم. زندگی در نظر داستایوفسکی همچون یک بازی قمار است که انسان در آن هست تا فقط انتخاب کنی و گردانه را بچرخانی، و اینکه «این انتخاب آیا موفقیت و پیروزی دربردارد یا خیر؟» چیزی فرای دستان قدرت بشریت است. نکته جالب و ظریفی که در قمارباز داستایوفسکی به چشم میخورد همزمانی اتفاقات و رویدادهای غافلگیر کننده داستان با خارج شدن از قمارخانه است. یعنی تمام اتفاقات که داستان را میبافند زمانی رخ میدهد که یکی از شخصیتها ی داستان از بازی قمار فارغ شده و در حال بازگشت از قمار خانه به مسافرخانه هستند. بطوریکه گویی آنان به هنگام وارد شدن به قمارخانه گردونهٔ زندگی را به حرکت در میآورند و هر بار بر روی عددی – شرایطی- خاص نشانهٔ گردونه میایستد و چگونگی ادامه زندگی شان را رقم میزند.
توضیحات : مردی که میخندد رمانی از ویکتور ماری هوگو، شاعر و نویسنده فرانسوی، که در ۱۸۶۹ منتشر شد. این اثر که در آخرین دوره از جلای وطن نویسنده در بروکسل نوشته شد، مانند بینوایان، بازتاب دغدغههای اجتماعی است که ویکتور هوگو را مرد سیاست میکرد و بازتاب شور و اشتیاقی است که هم سادهدلانه است و هم پرحرارت. مردی که میخندد شاید شاخصترین رمان ویکتور هوگو باشد؛ رمانی که میل او به نقیض روشنتر از هروقت دیگری در خدمت عقیده در آمده است. یک معرکهگیرِ فیلسوف، یک هیولا با روح درخشان، یک دختر یتیم نابینا با معصومیتی خارقالعاده، یک دوشس منحرف، قهرمانان این رماناند. ماجرا در انگلستان و در زمان ملکه آنا، رخ میدهد. یک خانه به دوش عجیب، به نام اورسوس که مردمگریزی خوشقلب است، با گاری و خرس خود درهرجایی پرسه میزند. او با دو کودک رها شده برخورد میکند: یکی که به دست «کومپراچیکو» ها معلول شده است و بر صورتش نشانی از یک لبخند دائمی نقش بسته است، و همراهش که دختری نابیناست. اورسوس آن دو را نزد خود نگاه میدارد و مدتی بعد به همراه آنان نوعی گروه تقلید ایجاد میکند.
گوینپلین با صورت ناهنجارش بسیار زود به شهرت میرسد و دئا همراه شاد او برصحنه است: دو جوان با محبت بسیار یکدیگر را دوست میدارند. باری، چنین پیش میآید که در لندن متوجه میشوند گوینپلین همان بارون کلانچارلی و عضو عالیرتبه سلطنتی است که در گذشته او را از خانوادهاش ربوده بودند. پس عنوانها و حقوقش را به او تفویض میکنند. اورسوس که گمان میکند او مرده است، بیهوده میکوشد غیبتش را از دئا پنهان دارد. در این بین، گوینپلین به مجلس لردها وارد شده است. در آنجا، مدافع بینوایانی میشود که تمام زندگیاش در میانشان گذشته است. با چنان شوری سخن میگوید که اختیار از کف میدهد و در پایان سخنانش، به هق هق میافتد. او دیگر به نقص خود نمیاندیشد، اما لردها میبینند که گریههایش به خندهای منقبض تبدیل میشود.
در نهایت حیرت، همه اعضای مجلس پوزخند میزنند. قهرمان ماجرا در حالیکه سرگشته از نفرت است میگریزد. دیگر تنها به آن میاندیشد که در کشتی به اورسوس و دئا بپیوندد و با آنها برود. افسوس که دیر میرسد. دئا، شکسته از درد مرده انگاشتن او، در میان دستانش جان میسپارد. گوینپلین که تسلایی نمییابد، سرانجام خود را غرق میکند. توصیف انگلستان قدیم اوایل قرن هجدهم با قدرت صورت گرفته است؛ خشونت مردم تحت پوشش ظرافت مغرورانه جامعه انفجار مییابد. زنده بودن این اثر ناشی از صحنهپردازی خشن است، اما خشنتر از آنکه بتواند نظریههای اجتماعی را جمع آورد و به این درام امکان دهد تا به عمقی دست یابد که میتوانست شخصیتها را واقعی سازد.